در پس از پایان هنر، آرتور دانتو، با اتكا بر سنت فلسفۀ تحلیلی و تفسیر دقیق تحولات هنر مدرن، از پایان «تاریخ هنر» به مثابۀ روایتی كلنگر و پیشرونده سخن میگوید. او معتقد است كه ورود هنر به مرحلۀ پساتاریخی- با ظهور آثاری كه تمایز میان هنر و غیرهنر را به چالش میكشند- ضرورت بازنگری در مفاهیم بنیادینی چون بازنمایی، سبك، داوری زیباییشناختی و خودِ ماهیت هنر را اجتنابناپذیر میسازد.
دانتو، با تكیه بر تجربۀ زیستۀ خویش از دوران اندی وارهول و هنر مفهومی، وضعیت معاصر را نه پایان آفرینش هنری، بلكه پایان یك الگوی تاریخی خاص از فهم هنر میداند؛ الگویی كه از یونان باستان تا دوران مدرن امتداد یافته بود.