روزنامه شرق
یادداشتی بر
داستان بلند پریسا نوشته فرشته ساری
(حرفها از دویدن جا میماند و خطی از اعتراض دور پارک میچرخید) از همین تکگزاره میتوان مفهوم شیوارگی آدمها را در نوشته فرشته ساری متصور شد. حذف شدن انسان در پرتو جهان مدرن و زندگی ماشینی معنایی است که نویسنده در کلیت متناش آن را به تصویر میکشد و مورد تحلیل قرار میدهد. در واقع فرشته ساری با کنار هم قرار دادن نمادها و خردهنمادهای گوناگون (اگر بتوان نامشان را نماد گذاشت) زندگی ماشینی و در نهایت ابزار شدن و شیوارگی آدمهایش را ابتدا تعریف و پس از آن مورد تأمل و بررسی قرار میدهد. خانوادهای برحسب تصادف از زندگی اجارهنشینی و آپارتمانی خلاص میشوند و با خوشاقبالی باغی را که اسرار و رمزهای متعددی را در خود دارد (باید دقت داشت که داستان در قالب ادبیات دلهره و جادویی و… آفریده نشده است که این رمزها بدون هیچ گونه اغراق روند منطقی و طبیعی خود را در مسیر روایی متن طی میکنند) پیدا کرده و زندگی پردغدغه خود را در آن ادامه میدهند. باغ به شکلی واضح و نمایان در تضاد با زندگی ماشینی است و با ورود خانواده به این مکان نوعی جدال آغاز میشود که البته این جدال در پرتو ماجراهای متعدد کالبدشکافی میشود. فرشته ساری تمرکز اصلی خود را بر روی نقد کردن نظم افراطی شکلیافته در زندگی شهری قرار میدهد، ناگزیر بدون آدمها از رعایت نوعی نظم خود ساخته قلم ساری را به خود مشغول کرده است در واقع نگاهی که نویسنده به جغرافیای بیرونی نظام هستی دارد (با توجه به دخل و تصرفهای بشر) نگاهی منفی و حتی میتوان گفت نشأت گرفته از نوعی بیزاری است. (درخت پیرایش شده شبیه مرد تازه از سلمانی درآمده میشود) این گزاره نگاه منفی نویسنده را نسبت به نظم منطقی محیط نشان میدهد و یا حتی میتوان به عنوان نمونهای کلیتر سرنوشت شوم فرزند نخست این خانواده که به دلیل نوعی تربیت افراطی منطقگرا سلامت ذهنی و حتی جسمی خود را از دست داده است بیان کرد. نویسنده در معنای متناش ترجیح میدهد تا نظام و ساختمان حیات، از محدوده منطقگرایی افراطی خارج شده و با آن فاصله بگیرد. داستان بلند پریسا در دو بخش نگارش یافته است: فصل اول حال و هوایی شهری دارد و به نحوه ورود خانواده به باغ و نیز ادامه حیات آنها در آن مکان میپردازد. فصل اول این اثر در واقع فرصتی است تا فرشته ساری با ارائه تصاویر متعدد اختلال روند حیات و سرد و سخت شدن حالت حیات را روایت کرده و آن را به نقد بکشد. فصل اول در ساختار خود حال و هوایی همچون محتوا و معنای خود دارد، فصلی سرد با روایتی برونگرا و چیدمان پرسوناژها و دیالوگهای سرد و بیروح که دقیقاً نتیجه همان زندگی شهری شیوارگی و ابزار شدن انسانها است. در فصل دوم سه اتفاق میافتد؛ معنای متن از آن حالت خشک و بیروح خارج شده حالتی مکاشفه مانند را به خود میگیرد ، در واقع معنا حالتی برخاسته از کشف و شهود را ارائه میدهد به گونهای که حتی اشیا هم روایتگر میشوند. اتفاق دوم در راستای همین تغییر جایگاه محتوای متن شکل میگیرد، یعنی ساختار و نظام روایی اثر که در حرکت موازی و همپا با معنای متن به ناگزیر نوعی چند صدایی روایی را در خود تجربه میکند تاشاید از این طریق نویسنده علاوه بر افزون ساختن شاخصههای زیبا شناختی اثرش و نیز خروج از روایت تکبعدی فصل اول، نوعی کنش ساختاری را تجربه کرده در نتیجه هرچه بهتر معنای متنش را به مخاطب منتقل کند. اما فرشته ساری همان طور که در فصل اول اثرش نوعی نقد را پیرامون زندگی شهری و منطقگرایی و یا هر گونه قالبسازی برای مفهوم حیات ارائه میدهد به شکلی ناخودآگاه سؤالی را در ذهن مخاطب مطرح میکند؛ سؤالی با این مضمون که «راهحل چیست؟» و البته خود نویسنده در فصل دوم اثرش در عین اینکه به رمزگشایی پیشینه باغ و نیز همذاتپنداریهای فرامادی پرسوناژهای کارساز داستانش میپردازد، نوعی پاسخ و یا بهتر است گفته شود نوعی پیشنهاد را مطرح میکند. با کنار هم قرار گرفتن مقوله منطق گریزی، تمرکز بر شیوارگی انسان در زندگی ماشینی و نیز ارتباط و همذاتپنداری میان آدمها به واسطه نوعی کشف و شهود و روابط فرامادی میتوان پاسخ و پیشنهاد نوشته ساری را مورد تأمل قرار داد. در فصل اول به خصوص میتوان منطقگریزی و شیوارگی انسان را مشاهده کرد. پیش از این نمونههایی آورده شد. علاوه بر فرزند نخست این خانواده که بر مبنای نوعی برنامهریزی منطقی افراطی اصلاً هر گونه توانایی را از دست داده است و در واقع یک عنصر اغراقیافته (برای ارائه تصویری از منطقگرایی افراطی) است مادر شوهر نیز این مقوله را به شکلی واضح نمایان میسازد. زندگی مادر شوهر حیاتی است که بر مبنای برنامهریزی پیش میرود اما در نهایت به شکست میانجامد. در فصل اول عدم امکان برقراری مسالمتآمیز هر گونه ارتباط میان دو نفر مشکل به نظر میرسد. با ورود مخاطب به فصل دوم و حضور نوعی فرامادیت در متن پرسوناژها و همذاتپنداریهایشان مورد خوانش قرار میگیرند. فرشته ساری عدم حضور و یا حضور فرامادیت در زندگی فردی و اجتماعی را عامل اصلی این دگرگونیها و اختلالها میداند.
پریسا داستان بلندی است که نشانههای شوم مدرنیسم و حضور انگارههای نو و تازه را در زندگی فردی و اجتماعی به تصویر کشیده، روایت و تحلیل میکند، تلاش میکند تا مخاطب را از چهرههای تکبعدی پرسوناژهایش آگاه سازد، جدال تقریباً مداوم میان زن و شوهر و آنچه که به عنوان دیالوگ مابین این دو پرسوناژ رد و بدل میشود چهرههای واقعی آنها را نشان میدهد. مرد با نگاهی تکبعدی هر آنچه را که مشاهده میکند تنها براساس دادههای ابتداییاش مورد تأویل قرار میدهد و زن تلاش میکند تا با عمیق شدن در دادههای هر پدیده، چیزی را کشف کند. داستان بلند پریسا نوشته فرشته ساری در سال 1383 از طرف انتشارات ققنوس منتشر شده است.