گروه انتشاراتی ققنوس | هنرمند باید با خودش کنار بیاید : روند داستانی رمان « جنگل پنیر» از زبان نویسنده رمان: تهران امروز
 

هنرمند باید با خودش کنار بیاید : روند داستانی رمان « جنگل پنیر» از زبان نویسنده رمان: تهران امروز

تهران امروز

فکر می‌کنم همین‌قدر که نحوه زندگی یک مرد با یک زن متفاوت است، شاید منجر به این نکته شود که موضوع‌های متفاوتی برای نوشتن به ذهن هریک از آنها خطور کند. شاید هم برخی معتقد به برابری بین زنان و مردان باشند یا در حیطه‌ای زندگی کنند که خود را فراتر از تفاوت‌ها ببینند اما در هر حال نمی‌توان منکر این تفاوت‌ها شد. 

ممکن است شانس بیاوریم و با آدم‌هایی که اتفاقا همین تفاوت‌ها مبنای اصلی کنش‌هاشان هست، برخورد نداشته باشیم. اما همین تفاوت‌ها، گاه باعث می‌شود که زن‌ها سوژه‌های خاصی را برای نوشتن، مدنظر داشته باشند. 
بحث من تفاوتی است که در تمام جوامع؛ بین زن و مرد قائل هستند. هرچند بسیاری از این تقسیم‌بندی‌ها به راحتی زیر سوال می‌روند. شاید این تقسیم‌بندی‌ها به وجود می‌آیند، چون به ما کمک می‌کنند که نسبت به برخی از مسائل راحت‌تر فکر کنیم و در برخی موارد ثابت کرده‌اند که کارایی‌هایی هم دارند. 
همین که از عمر داستان‌نویسی زنان ما، سال‌های کمی گذشته است، یعنی تفاوت عمده‌ای میان نویسندگان زن و مرد وجود دارد. سال‌های کمی می‌گذرد از تجربه‌های زن‌هایی که با نگاه خاص خودشان، درباره خودشان نوشته‌اند. 
عده‌ای از نویسندگان زن ما به عدم تساوی حقوق زنان و مردان معترض هستند و سعی می‌کنند در نوشته‌هاشان هم جامعه مردسالار را مورد نقد قرار دهند. عده‌ای دیگر به زن بودن‌شان اهمیت بسیار می‌دهند و سعی می‌کنند فراتر از این مرزها بیندیشند و در نوشته‌هایشان هم سعی در بیان مکنونات قلبی‌شان دارند و به شکستن تابوها و ممنوعیت‌ها می‌پردازند در هر حال تاکنون ادبیات زنانه مورد انتقادهای بسیاری قرار گرفته است. اما باید این را هم درنظر داشته باشیم که این تجربه‌ها در پله‌های اول است و کسانی که دغدغه داستان نوشتن دارند، با تداوم این کار و عبور از این تجربه‌ها،‌باید خودشان را بشناسند و از این مرحله بگذرند و بعداز آنها انتظار داشته باشیم که در حوزه‌های اجتماعی‌تر وارد شوند و آنها را در مشارکت با جهان پیرامون‌شان بسنجیم. اگر این جریان ادامه داشته باشد، تا یکی دو دهه آینده ما با داستان‌نویس‌های خوبی مواجه خواهیم شد. 
به هر حال ادبیات نویسندگان زن،‌ واقعیتی است که در جامعه ما اتفاق افتاده است. به هر علتی که زن‌های ما می‌نویسند چه به عنوان اعتراض و چه کسانی که نوشتن را جایگاهی برای اعتراف می‌دانند، باید به اندازه کافی نوشته شود تا از این نوشته‌ها اشباع شویم و ببینیم که از دل آن چه می‌تراود. 
هنرمند در هر عرصه‌ای که به خلق اثری می‌پردازد، ابتدا باید با خودش کنار بیاید. ابتدا باید با خودت دست و پنجه نرم کنی و بعد به دنیای بقیه سری بزنی. یا شاید من این‌گونه‌ام. در «پری فراموشی» هم تمرکز راوی روی خودش و دنیای کوچکش است. دنیایی که نهایتا از اتاقش خارج می‌شود و به پذیرایی خانه‌‌شان می‌رود. ناگهان خودش از این وضعیت شاکی می‌شود و فکر می‌کند شاید توجه به مشکلات دیگران، باعث رهایی از مشکلات خودش شود و تصمیم می‌گیرد به کوچک‌ترین نهاد اجتماعی، یعنی خانواده، متصل شود و ازدواج کند. که این شروع ماجرای دیگری است. اما اولین قدم برای ورود به زندگی اجتماعی است. 
راوی «جنگل پنیر» آدم رشد یافته‌تری است. درعین حال که هنوز هم با خودش درگیر است اما با انسان‌ها و زندگی‌های دیگری هم آشنا است. 
سایه برای کشف هر چیزی خطر می‌کند و برای شناخت بیشتر از خودش و جهان سفر می‌کند. سفر همیشه برای من، به این دلیل که در آن فقط به زمان حال توجه می‌شود، اهمیت داشته است. انگار تمام کارها در تهران می‌ماند و در سفر همه چیز جدید است از اتاق هتل گرفته تا.... و تو از همین اکنون لذت می‌بری. سایه هم به سفر می‌رود تا اکنون را تجربه کند نه به معنای اسطوره‌ای یا تجریدی ‌اش. بلکه به معنای واقعی کلمه. درمیان آدم‌های اطرافش که همه به‌دنبال کسب آرامش هستند، سایه به دنبال طبیعی‌ترین راه است. 
«پری فراموشی» خیلی حسی‌تر نوشته شد. من یک بار تا پایان، آن را نوشتم و بعد بازنویسی شد. اما «جنگل پنیر» را فصل به فصل نوشتم. هر چند که خودم هنوز از آن فاصله نگرفته‌‌ام، اما اگر به گفته شما رمان خوبی است، به خاطر این باشد که در این کار توانسته‌ام به تعادل مناسبی بین حس و تکنیکم برسم. در «جنگل پنیر» تلاش کردم تا به یک تعادل در ابراز صادقانه یک احساس و فرم مناسب آن برسم، چون خودم از کارهایی که پر از تکنیک‌های مصنوعی هستند، اما داستانی ندارند، بیزارم. چون در اغلب موارد وقتی این تکنیک‌ها را حذف می‌کنیم، چیزی از اثر باقی نمی‌ماند و انگار فقط برای مرعوب کردن خواننده به کار گرفته شده‌اند. این را هم بگویم که این شکل از زمان کم‌کم ساخته شد. به این صورت که زندگی در تهران از گذشته به اکنون روایت می‌شود و زندگی در زرند، از اکنون به گذشته و انگار دو قطار هستند که ازکنار هم عبور می‌کنند و در نقطه‌ای به نام حال، به هم می‌رسند. من تلاش کردم که بین فرم و محتوا هم ارتباطی وجود داشته باشد. 
به هر حال یکسری تابو وجود داشته است که شاید زن‌های نویسنده ما به همین خاطر از نوشتن درباره خودشان پرهیز می‌کردند. اما در سال‌های اخیر شاید به خاطر رشد طبقه متوسط، این فرصت به وجود آمده است که نویسندگان زن ما هم با نگاه تازه‌ای به خودشان نگاه کنند. در کارهای مهشید امیرشاهی یا شهرنوش پارسی‌پور، ما بیشتر با نگاهی انسانی مواجهیم و جنسیت چندان در آن دخیل نیست، اما در روزگار ما، نویسنده‌ها شاید مثل پروانه‌ای که از پیله خودش درآمده، نیاز به خودنمایی دارد و زن‌ها می‌خواهند روح خود را در نوشته‌هاشان نمایش دهند. 
شاید این عدم رضایت مخاطب به خاطر تنبلی ما است. حتی در برخی موارد که سوژه جاه‌طلبانه است، نویسنده که تا جایی پیش‌رفته و می‌بیند که از پس آن برنمی‌آید، فصل آخر را جوری جمع می‌کند که کار را در حد یک داستان کوتاه تنزل می‌دهد. 
اصولا ساده‌ترین کار دنیا، نوشتن فصل اول رمان است. رساندن رمان به نقطه اوج، کار سختی است و شاید سخت‌ترین کار دنیا به پایان رساندن یک رمان باشد، بدون این که دچار سکته یا افت انرژی شود. 
ما با این مشکل مواجهیم. ضعف‌اصلی ما در زمینه رمان‌نویسی است کما این که شاید بتوان ده مجموعه داستان خوب را نام برد که قابل قیاس با نمونه‌های جهانی هستند. 
مثل مجموعه داستان خورشیدفر، حامد حبیبی، پیمان اسماعیلی، مرتضی کربلایی‌لو، حافظ فیاوی، گوساله سرگردان، مجید قیصری و... که امکان دارد برخی از نام‌ها را هم فراموشی کرده‌باشم. اما در مان این‌طور نیست. 
باید یک جامعه‌شناس این موضوع را تحلیل کند که چرا ما این‌قدر تنبلیم و حتی خیلی کم می‌خوانیم و سخت‌مان است که کارها را بازنویسی کنیم. شاید در طی سال‌ها کمی، کتاب‌های زیادی را تولید کنیم. اما اینها با هم تفاوت خیلی کمی دارند. البته وضعیت زندگی ما هم در این زمینه بی‌تاثیر نیست. این که هریک از ما برای امرار معاش، مجبوریم کارهای مختلفی انجام دهیم و ذهن آماده‌ای نداریم تا برای نوشتن یک رمان، ‌در مدت طولانی‌ای حس‌هایمان را تازه نگه داریم. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه