گروه انتشاراتی ققنوس | نگاهی دوباره به سنج و صنوبر
 

نگاهی دوباره به سنج و صنوبر

بررسی کتاب فارسی

این‏که رمانى جدى و نسبتاً پرداخته از یکى دیگر از نویسندگان زن ایرانى در 383 صفحه به خوانندگان عرضه مى‏شود،خود رویداد فرخنده‏اى است و نمایانگر این واقعیت که روز به روز بر تعداد رمان‏نویسان زنِ ما افزوده مى‏شود. خواندن‏این رمان البته قدرى دشوار است و دلیل اصلى آن هم، نه نشر دشوار و پیچیده که عدم انسجام و پیوستگى به قاعده‏وقایع داستانى است. به نظر مى‏رسد نویسنده نخست همه نوشته‏هاى پراکنده خود در زمان‏هاى گوناگون را یکجا گرد آورده و بعد تکه‏هاى ازآن‏ها را شتاب زده به‏صورت این رمان تنظیم کرده است، بى‏آن‏که که ساخت رمان را بر اساس تأثیرگذارى روایتى‏استوار کرده باشد. وقایع رمان در روستاى دلخواست اتفاق مى‏افتد. دخترى به نام آفاق را به زور به آمریکا فرستاده‏اند تا فکر ازدواج باجوانى که پدر و مادر، او را نمى‏پسندند و شایسته‏اش نمى‏دانند از سرش بیرون کنند. دختر در آمریکا پسربچه دو رگه‏اى‏را به فرزندى قبول مى‏کند و حالا مى‏خواهد به ایران برگردد تا با گذشته‏ها مرتبط شود. رمان، راویان مختلفى دارد.راوى اول، جان همان پسر بچه دو رگه است که نمى‏داند بدون حضور مامان چه باید بکند. راوى دوم دایه است، زنى‏که دایى آفاق را بزرگ کرده است و حالا که دایى دیگر زنده نیست خاطره‏هایى از او را نقل مى‏کند. دایى یادداشت‏هایى‏از خود به جا گذاشته و شرح زندگى خود را گفته است، با کبکى روابط عاشقانه‏اى داشته و صاحب دو بچه شده است. در روستاى دلخواست حوادث عجیبى رخ مى‏دهد. مردم در شب‏هاى زفاف، عروس و دامادها را تا اتاق خوابشان‏دنبال مى‏کنند و مى‏خواهند نتیجه کار را ببینند. یکى از شخصیت‏ها مدام غوره در چشم افراد مى‏ترکاند و آن قدر این‏عمل را تکرار مى‏کند که خواننده به خود مى‏گوید مگر فصل غوره چقدر مى‏پاید. شخصیت‏هاى خل وضع در رمان‏زیادند. زن دیوانه‏اى با سگى زندگى مى‏کند و مى‏گویند که بچه‏هایى به دنیا آورده که بعضى از آن‏ها نیمه سگ‏اند. بخش زیادى از آداب و سنن و اعتقادات و باورهاى رایج در روستاها، همراه با اصطلاحات و ضرب‏المثل‏ها وعبارت‏هاى عامیانه در رمان نقل شده که بسیارى از آن‏ها با مهارت به‏کار برده شده‏اند: »بالاخره با یک ربع پهلوى که از جیب مبارک خودم پرداخت کردم، غائله فیصله پیدا کرد. به سیاق دایه هم بند و بولِ‏دهانم را بستم. البته نه پرواى آن دکتر قلتشن را داشتم نه عم قزى در به در شده را. اما حقیقتاً دلم براى خانم کوچک‏بخت برگشته مى‏سوخت. جهان هم هر چه آیه وایه کرد گفتم تا سکه را ندهى دریغ از یک کلمه.« نویسنده هر چه در چنته داشته، از تجربه‏هاى زیستى، مطالعات شخصى، پژوهش‏هاى میدانى و دیده‏ها و شنیده‏هاى‏خود را در بخش‏هاى گوناگون رمان گنجانده است؛ از ریزه‏کارى‏هاى بازى پوکر رفته تا ذبح گوسفند و مراسم‏خواستگارى و عقد و عروسى و چک و چانه زدن براى مهریه و شیربها و اقلامى که در سیاهه نوشته شده از جمله»پنجه تخته قالى ابریشمى، صد من مس، بیست کیلو نقره‏جات، یک مزرعه شش دانگ، پنج سیرجه آبِ قناتِ یکابه،سه سیرجه آبِ قنات میرزا ابوالحسینى و از چینى آلات و دیگ و دیگر هم که چه بگویم…« و نیز از سیاهة غذاهاى‏تقویتى و اشتهاآور از جمله: »صبح ناشتا: یک لیوان بزرگ. خاکشیر با گلاب و نبات مصرى. چاشت: یک لیوان شیر ماچه الاغ با دو قاشق عسل کوهى و از پودر بادام و فندق و گردو هر کدام به اندازه یک قاشق باگرده نان و خامه گوسفندى و یک کاسه آب هندوانه یا شربت سکنجبین. 
 
ناهار: دو کفگیر چلو زعفران زده با کره گوسفندى و ته دیگ سیب‏زمینى و یک پیاله قاتق پرچرب و یک پیاله ماست‏کیسه انداخته. عصرانه: یک کاسه آش جو یا شولى با سرکه سیب و یک دورى ترحلوا. شام: خاگینه تخم مرغ با عسل و کره گاوى و یک پارچ دوغ.« و خلاصه از همه چیز، از سنج و از صنوبر، در کتاب آورده‏شده، بى‏آن‏که نویسنده اندکى به فکر غربال کردن آن‏ها افتاده باشد تا در کلِ مسیر روایت فاصله و انقطاعى پیدا نشود. شخصیت‏هاى زنِ رمان خوب پرداخت شده‏اند. و وصف عشق دایى به کبکى، وقتى که کبکى خودش را به خواب زده‏بسیار زیباست: »توى صورت سرخ و سفیدش خوشى و خنده موج برداشته بود. گیس‏هاى بلندش، خیس و به هم گوریده روى‏سرخى متکا ریخته بود. از خرمنِ کاهِ آتش گرفته، خاکسترى باقى مانده بود. صورت جلو بردم. مى‏خواستم پیشانى برخاکستر بسابم. مى‏خواستم خاکستر بر سر بریزم. بر شیطان لعنت فرستادم. به خود نهیب زدم که مرتیکه الدنگ هر چه‏بوده و نبوده لابد در مکه معظمه توبه‏اش را کرده و پاک و مطهر برگشته، خدا را خوش نمى‏آید که باز به گناه ملوثش‏کنى! اما مگر دل صاحب مرده‏ام حرف حساب حالیش بود! مستأصل چادر خیسش را از گوشه اتاق برداشتم و به سینه‏چسباندم و سر کنارِ سرش گذاشتم.« کتاب پایان‏بندى سنجیده‏اى دارد و نثر روان رمان به ویژه در بخش‏هاى پایانى، سخت دلنشین است و با غماض ازچند پاره درهم و ناهمگون در بخش‏هایى که به زبان محاوره نوشته شده، مى‏بینیم که مهناز کریمى نویسنده توانایى‏است. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه