گروه انتشاراتی ققنوس | نگاهی به مجموعه داستان قطار در حال حرکت است: مرور
 

نگاهی به مجموعه داستان قطار در حال حرکت است: مرور

وبلاگ مرور
مجموعه داستان " قطار درحال حرکت است " متشکل از شانزده داستان کوتاه به نامهای : 
(حق مساوی ، نظر خواهی در کوچه ای قدیمی ، زمان در تبعید ، قطار درحال حرکت است ، خط نازک ادار ، ایستاده می شود خوابید ، حرکت کند جارو ، بچه ای که شکل نمی گرفت ، من همیشه کمی دیر می فهمم ، صدا ، جادوی زرد ، یلخی بازی کردیم یلخی باختیم ، پدرم خیلی کتکمون می زد ولی ما عاشقش بودیم ، خاله نوشا عاشق بود، قسمت های من، خانه کوچک حشره ) می باشد . 
دراینجا به منظور اجتناب از کلی گویی به تشریح سه داستان مجموعه می پردازیم : 
- قطار درحال حرکت است 
داستان "قطار درحال حرکت است" که نام مجموعه داستانی را با خود دارد یکی از بهترین داستان های مجموعه از نظر بنده است . داستان زمان ومکان خاص و مشخصی را را نشان نمی دهد همین قدر می دانیم قطاری درحرکت است . در این داستان زاویه نگاه راوی به قطار(درحال حرکت یا ساکن ) از دو منظر مسافران و دست اندرکاران قطار خوب پرداخته شده است 
نکته دیگر پیام غیرمستقیم و ضمنی که داستان به خواننده القاء می کند منشا ء بسیاری از سوء تعبیرها و تفسیرها را که در زندگی پیش می آید را خوب نشان داده است 
داستان حکایت قطاری است با مسافران و عوامل و دست اندرکارانش که خراب بودن قطار را به مسافران گوشزد می کنند : 
(مسئول خدمات به چند مردآبی پوش اشاره کرد که با کیف ابزار نزدیک می شوند یکیشان گفت :" به این زودی قطار راه نمی افتد ") 
( رئیس قطارگفت : کافیه لطفا پیاده شید می خواهید بروید سوار یه قطار دیگه بشید این قطار خراب شده ) 
درمقابل مسافران ازکار افتادن قطار را برنمی تابند درمخیله شان نمی گنجد که قطار خراب شده است در داستان می خوانیم : 
(مردی که چرت می زد گفت : اگر واقعا قطار واستاده پس چرا دارد حرکت می کند صفحه 24) 
(همه ما به صدای سوتی اشاره کردیم که از قطار بلند می شد واین نشان می داد که قطار هنوز درحال حرکت است ص 24) 
نویسنده در اینجا برخورد دو دیدگاه را نشان می دهد دو دیدگاهی که در ظاهر امر هردو راست می گویند اما عمیق که بشویم ،متوجه خواهیم شد ،چه کسی دیدگاه و نظر درستی دارد ؟ اگر عوامل فنی قطار را درموضع متخصص به رسمیت بشناسیم ،قطعا کارافتادگی قطار برای مسافران بدیهی خواهد شد اما واقعیت این است مسافران نمی خواهند راکد شدن قطار را بپذیرند 
گروه مقابل – مسافران- که تعداد بیشتری هستند ، مبنای استدلال شان حرکت کند و آرام قطار است که در لحظه های شروع به حرکت و ایستادن حرکتش آرام و کند می شود تا بایستد .لذا دلایل حرکت به همان حرکت آرام برمی گردد که مقدمه ای است برای خاموش شدن که از نظر متخصصان قطار حرکت محسوب نمی شود .نویسنده با زیرکی دو طیف خاص و عام جامعه را با داستانش خوب نشان داده است طیف اقلیت متخصص آگاه برای متقاعد کرد ن و نجات طبقه عامه و اکثریت همواره مشکلاتی دارد که ناشی از نوع نگاه و تلقی و باورهر دوی آنها است . برای نجات و رهایی جامعه ،تغییر نگرش لازم است .دراینجا مفهوم حرکت و ساکن هنوز خوب تعریف نشده است. هرکس نگاه خاص خودرا دارد و این تشتت افکار است که راه به جایی نمی برد ازدیگر دلایل انکار خرابی قطارتوسط مسافران عوامل محیطی خارج از کنترل آدمهای قطار است که آنها را به عدم قبول واقعیت و محافظه کاری واداشته است در داستان می خوانیم 
(قطار درجایی که ایستاده است نزدیک آبادی است و زمستان است ص26) 
در اینجا عوامل خارجی و محیطی از قبیل : (ترس از بیابان وسردی زمستان ) مسافران را به نشستن در قطار دلخوش کرده است و آن را پناه گاهی امن خود از حیوانات درنده بیابان و سوز سرمای زمستان می دانند لذا انکار عدم حرکت قطار دلخوشی موقتی است دربرابر سرنوشت دهشتناکی که درپیش است 
اما یکی از مسافران- مرد جوانی که بلوز سفید چسبان پوشیده بود- به دیگران موقع پایین شدن از قطار متذکر می شود : 
(بیا پایین آبادی خیلی نزدیکه اون جا وسیله ای هست که سوار شی ص26) 
چرا مسافران به پیام مرد بلوز سفید وقعی نمی نهند ؟ مگر آبادی نماد ونشانه زندگی و حیات نیست ؟ مگر توقفی کوتاه در آبادی نزدیک ریل قطار چقدر مسافران را معطل می کند ؟ نویسنده به خوبی نشان می دهد تا زمانی که باور و نگرش اکثریت راجع به خرابی قطار – موضوعی - عوض نشود نه متخصصان قطار (جامعه) نه آدمهای باهوش داخل قطار (جامعه)که نشانه های نجاتو رستگاری (آبادی) را می دهند کارشان نتیجه نخواهد داد ؟ آنها تنها کاری که می توانند انجام دهند نجات خودشان است 
داستان زیبای "قطار درحال حرکت است " تلنگری است بر اکثریت منفعل هر جامعه ،گروه واجتماعی که برای نجات و رستگاری راهی جز تغییر نگرش و باور خودشان ندارند
- زمان در تبعید 
 
داستان به لحاظ وهم آلود بودن تعلیق خوبی دارد ازآن دست داستان هایی است وقتی می خوانی اش، روزها فکرت و ذکرت را مشغول می کند. به اینکه ،راستی نویسنده چه می خواهد بگوید ؟ منظور نویسنده از داستان "زمان در تبعید " چیست ؟ من به شخصه چهاربار این داستان جذاب و رمزآلود را خواندم و هنوز هم به جوانب و توصیفات و زوایای آن می اندیشم .داستان توصیفی است از اتاق استوانه ای و آدمهای درون آن درسطر آغازین داستان می خوانیم : 
(اتاق استوانه ای بود با دیوارهای بلند ، من بودم ومادربزرگم وپیرزنی دیگر ، آنها خوابیده بودند کنار دیوار ، چشم های شان از حدقه درآمده بود از نگاه ترسیدن شان پیدابود من هم شکل خودشان شده ام ...روی دیوار تصاویر زیادی حک شده بود : زن و مردی موقرمز ، آتش و کتابی در حال ورق خوردن ....) 
راوی فضای پشت دیوار اتاق را چنین تشریح می کند : 
(اتاقی که پشت دیوار بلندش اژدهایی بزرگ حک شده بود آن جا مقبره خانوادگیمان بود ص18) 
راوی در موضع دانای کل می نویسد روزها و شب های زیادی را در این اتاق استوانه ای گذرانده در شب جمعه ای دیوار فرومی ریزد و زنده به گور می شوند 
(از صدای هواپیمای غول پیکری که مدام به چرخه در می آمد از صداهای پشت دیوار پیدا بود که تکه هایی از اژدها در حال فرو ریختن است ...من و آن زن های زنده به گور و آن مردو زن وقتی می ترسیدیم می نوشتیم و یا می ساختیم .کوزه ها و کلمه ها و شمشیر و عطر دان ها و قلم و کلمات ناشناخته را ماساختیم و نوشتیم ص19) 
داستان " زمان در تبعید " تلفیقی از رویا و حقیقت است اتاق استوانه ای همان جهان مادی است که درش زندگی می کنیم آدمهای داستان (من بودم و مادربزرگم و پیرزنی دیگر و..) نسل های آدمیان است که به این اتاق می آیند ومی روند زنان موقرمزی نمادی از پیرزنانی است که به موهایشان حنا می گذاشتند تا گرد سپیدی شان را کمی تعدیل کند اما دراین اتاق نوشتن و ساختن آدمیان را سرگرم کرده است همه به فروریختن اتاق و اژدهای پشت دیوار واقفند برای گریز از فنا شدن به هنر عرفان معماری نقاشی و شعر و نویسندگی پناه برده اند نوشتن ها روایت تنهایی است، تنهایی آدمها بسته به آدمها عمق و اندازه دارد نویسنده تنهایی آدمهای اتاق را در عاشق نشدن شان می بیند عشق است که بهانه خوب نوشتن از خدا جهان و انسان (اتاق استوانه ای ) است 
- صدا 
 
راوی محبوس خانه ای است که با دیوارهای خاکستری، نشسته بر صندلی چرخدار و که از پشت پنجره خانه قامت خشک درختی پیداست به روایت انواع صداها و بوهای محیط اطرافش می پردازد 
(صدای تق تق کفشی ،صدای تیک تیک ساعت ، صدای ریزش آب روی برگ ها ، صدای خش خش شلوار ، صدای جیر جیر کفشی صدای پای مردانه ای ،صدای پچ پچ ،صدای پای زنی ،صدای روشن کردن فندک ،صدای راه رفتنی تند ، صدای جیک جیک گنجشک ها ،صدای فریاد چند مرد ،صدای پارس سگ های نگهبان ،صدای اتو مبیلی پرگاز وصدای گذاشتن شی روی میز وصدای صندلی چرخدار راوی و نفس کشیدن های آرامش و....) 
( بوی سیگار ، بوی عطر مردانه ای ، بوی عطر زنانه ای ، بوگازی اتومبیلی ،و......) 
در داستان" صدا" نویسنده انگشت اشاره اش به تنوع صداها وبوها درمحیط اطراف خانه اش است راوی از مشخصات صداهایی می گویداز یکی نبودن صداها و هم جنس نبودن آنها حکایت دارد ( صدای گاز اتو مبیل و صدای فندک و صدای صندلی چرخداروصدای تیک تیک ساعت و..... )روایت عصر صنعت و زمانه ای است که درآن زندگی می کنیم است صداهای صنعت از جنس صداهای طبیعت مثل: ( پارس سگ صدای راه رفتن و جیک جیک گنجشک و... )نیستند . نویسنده با زیرکی متذکر می شود که صداهای خوش طبیعت دارد از دست می رود و صدای مصنوعی و بی روح و مخرب صنعت جایگزین آن می شود این صدا حتی تا کنار راوی آمده است مانند : غژغژ صندلی چرخدارش 
در داستان صدا انسان صداها را خوب می شناسد بنابراین با آنها برخورد داشته و زندگی کرده است انسان همیشه محبوس اتاق نبوده است بلکه به علت تصادفی یا بیماری که ازعوارض صنعت است محبوس اتاق و گرفتار صندلی چرخدار شده است به عبارت دیگر راوی در این داستان زخم خورده از صنعت است انسانی که درندگی و خشنونت صنعت او را از لذت زندگی محروم کرده است او نماینده بی شمار انسانهای امروز است که سرنوشتی مشابه دارند 
در داستان صدا راوی وقتی پنجره را باز می کند بجای دیدن درختان سرسبز ،قامت خشک درختی را می بیند که سیلی صنعت و عوارضش ، زندگی و حیات آن را مختل کرده است 
دریک نگاه کلی سه داستان ( قطار درحال حرکت است ، زمان در تبعید، صدا ) انسان های سه داستان زندانی اند و آزاد نیستند .در داستان "قطار در حال حرکت است " محبوس قطار خاموش اند ، در داستان "زمان در تبعید" محبوس اتاق استوانه ای و در داستان "صدا "محبوس اتاق وگرفتار صندلی چرخدار. در هر سه داستان ردپای صنعت را در حبس نوع انسانی می بینیم در داستان" قطار در حال حرکت است " قطار بعنوان نماد صنعت با خاموش شدن مسافران را در بیابان سرگردانی گرفتار کرده است 
در داستان" زمان در تبعید "صدای غرش هواپیماهای غول آسا، آدمهای اتاق استوانه ای را زنده به گور می کند و در داستان" صدا" تصادف و بیماری ناشی از صنعت، انسانی را پابند صندلی چرخدار کرده است 
نویسنده خانم داور دراین سه داستان با فضا سازی های زیبا هشدار می دهد مسبب تمام تنهایی ها تشویش ها بیماری ها بیگانگی ها ی و درندگی های انسان امروز یک منشا دارد و آن هم صنعت و عوارض ناشی از آن به دلیل منفعت طلبی های خودخواهانه ی برخاسته از آن است 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه