منبع: خبرگزاری صبا
یکشنبه 26 آذر ۱۳۹۷
رمان «عذاب وجدان» نوشته آلبا دسسپدس با ترجمه بهمن فرزانه در ۵۰۴ صفحه برای دوازدهمین بار از سوي انتشارات ققنوس منتشر وارد بازار کتاب شده است
به گزارش «صبا»،آلبا دسسپدس در رم ایتالیا زاده شد. پدربزرگش نخستین رئیسجمهور کوبا، پدرش سفیر کوبا و مادرش ایتالیایی بود. خود وی پس از ازدواج با یک سرهنگ ایتالیایی به تابعیت ایتالیا درآمد و سالهای زیادی در ایتالیا زیست.
او کارش را به عنوان روزنامهنگار در دهه ۱۹۳۰ آغاز کرد؛ رمانهای آلبادسس پدس، نماینده زنان قرن بیستم ایتالیا است، سالهای جنگ جهانی دوم و چندین سال پس از پایان جنگ، که تقابل پیدا و پنهان فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی و چالش زنان با محیط اطرافشان را نشان میدهد.
«آلبا دسس پدس» زنی قدرتمند و مبارز بود. او برای بیان عقاید خود و تاکیدش بر برابری زنان و مردان تلاشهای بسیاری کرد، سالهایی را در زندان گذراند و مدتی تحت تعقیب بود. وی در پی نمایاندن ظلم و خشونتی بود که بر زنان وارد میشود و در داستانهایش از مردانی گله داشت که زنان را صرفا وسیلهای برای بر طرف کردن نیازهای جنسی خود میبینند و از این رو گاهی برای اثبات افکار خود بیرحم و بیملاحظه بود. «آلبا دسس پدس» سعی داشت از دریچه ادبیات به بیشتر مشکلات زنان اشاره کند. مشکلاتی چون نداشتن پشتیبان، قدرت اعمال نظر، نداشتن آزادی، نداشتن استقلال مالی و ...
از آثار این نویسنده می توان به کتابهای هیچ یک از آنها باز نمیگردد،دفترچه ممنوع ،دیر یا زود ،عذاب وجدان ، درخت تلخ اشاره کرد
وی در سال ۱۹۷۷ در پاریس چشم از جهان فرو بست در حالی که پشیمانی و گل بنفشه آخرین آثار او بودند.
«عذاب وجدان» اثر ديگري از نويسنده معروف ايتاليايي آلبا دسس پدس است. اين رمان به شيوه «نامهها» نوشته شده و احساسات خواننده را درگير ميکند
. در بخشي از داستان میخوانیم:
چند دقیقه پیش، همان صدای همیشگی. هر بار با شنیدن آن صدا، قلبم فرو میریزد، درست مثل شبی که از جزیره برگشته بودیم و من داشتم از ترس میمردم که مبادا متوجه شوند که ماتئو، جلوی در ساختمان، در انتظار من است. با این حال وقتی تاکسی حرکت کرد، هراسان شده بودم. همانطور که ماتئو رفتهرفته از من دور میشد، من نیز حس میکردم که در صحبت کردن با گولیلمو نباید شتابی نشان دهم (و با وجود اینکه داشتم از آنچه تو آن را «تقصیر من» مینامی، رنج میبردم) حس میکردم که بار دیگر آن عذاب وجدان نامعلوم و همیشگی دارد در قلبم جای میگیرد... ... من داشتم فکر میکردم که دیگر هرگز سعادتمند نخواهم شد. و یک روز، مرگ من نیز فرا خواهد رسید. به نظرم سانتا ترزا هم همین را میگفته است: تا دو ساعت دیگر، نه؟ بگذریم. به هر حال ماجرای ما دارد به انتها میرسد. ماتئو اغلب، با نگرانی خاطر به من خیره میماند. دستش را به پیشانی من میکشد و زمزمهکنان میگوید: «حتی عشق من نیز موفق نخواهد شد از تو دفاع بکند، نه، هیچ کس قادر نیست که آن لحظه، لحظه مرگ را به عقب بیندازد.»
رمان «عذاب وجدان» با ترجمه بهمن فرزانه در ۵۰۴ صفحه برای دوازدهمین بار از سوي انتشارات ققنوس منتشر وارد بازار کتاب شده است