نگاهی به مجموعه داستان
ضمیمه همشهری
«من مجردم، خانوم» عنوان اولین مجموعه داستان مرتضی کربلاییلو است که توسط نشر ققنوس راهی بازار کتاب شده است. مجموعه حاضر شامل هفت داستان کوتاه با پسزمینه زندگی شهری معاصر است که در آنها اغلب زندگی فردی آدمها مورد کنکاش قرار گرفته است. اغلب داستانهای کتاب فاقد حوادث محوری و شاخص هستند و در آنها حوادثی کوچک و همسو به موازات هم، طرح داستانی را پیش میبرند. نداشتن حادثههای محوری باعث شده رویکرد عینی حوادث نیز کمرنگ جلوه کنند. آنچه که به عنوان حادثه در داستانهای حاضر وجود دارد بیشتر خرده حوادث ذهنی هستند که در عالم بیرون اصلاً به چشم نمیآیند و فقط در درون آدمهای داستان به وقوع میپیوندد و در عکسالعملهای بیرونی آنها خود را نشان میدهند.
مرتضی کربلاییلو داستانهایش را براساس باورهای ذهنی آدمهای داستانیاش شکل داده است. در جهان داستانی این نویسنده کاراکترها، دنیای پیرامون را آنطور که باور کردهاند میپذیرند، نه آنطوری که لازم است، بپذیرند. بنابراین کمتر با آدمها و اشیای پیرامون خود ارتباط برقرار میکنند و اغلب با دنیاهای ذهنی خود تنها هستند. اما این تنهایی آنها باعث نمیشود تا به فردیت مورد علاقه خود برسند بلکه در کشمکش میانجمعی که به آن ایمان ندارند و فردیتی که به آن دسترسی ندارند، مدام سرگردان هستند.
در بعضی داستانهای کوتاه کتاب همانند داستان کوتاه «من مجردم، خانوم» کاراکترهای داستانی درعین اینکه به سادهترین شکل زبانی با همدیگر حرف میزنند اما باز از درک متقابل همدیگر عاجز هستند. جوانی که به ظاهر برای بازدید از خانه جهت اجاره آمده است، مدام موقعیت سنی و شرایط زندگی مجردی خود را برای زن ساکن در خانه یادآوری میکند. اما زن فقط و فقط حرفهای او را به عنوان یک مشتری برای اجاره خانه گوش میدهد.
گویی اصلاً انتظار ندارد حرفهای مرد جوان از جنس دیگری باشد و مرد جوان از این خونسردی و عدم دریافت منظور وی کلافه میشود؛ «جوان آخرین گره را زد و پا شد. لبخندی زد و گفت: «محاله بتونم اجارشو بدم. خیلی گرونه خانوم!»
دستش را به نردهها گرفت و از پلهها پایین رفت. مینا با خودش حرف جوان را تکرار کرد: «خیلی گرونه خانوم! و در را بست و به سراغ ماهیتابه کوکو رفت.» (ص 12)
در داستان کوتاه دیگر «تکون نخور! الان برق میآید» همین ایده با صورتی دیگر نمایان است. زن و شوهری تا آستانه طلاق و جدایی پیش میروند اما در این داستان این عدم درک متقابل در یک لحظه بر اثر شکلگیری موقعیتی خاص رنگ عوض میکند و مسیر روند حوادث به جهتی دیگر تمایل پیدا میکند. گویی شکلگیری موقعیتهای انسانی از توان و اراده خود انسان خارج است و امکان وقوع آن تابع شرایطی است که موقعیت زمانی و مکانی آن را تعیین میکند. در بخشهایی از داستان که دو شخصیت برای جدایی آماده میشوند، مرد محضردار به آنها فرصتی میدهد و از مرد تقاضا میکند برای زن هدیهای که دوستش دارد بخرد. آن دو در اتاق پرو مغازه لباسفروشی بر اثر قطع برق برای لحظاتی در یک موقعیت خاص قرار میگیرند و در لحظهای خاص تصمیم آن دو عوض میشود. نویسنده همچنان یادآوری میکند که آن موقعیت خاص میتوانست اصلاً اتفاق نیفتد ولی حالا به هر دلیلی روی داده است.
از داستانهای موفق کتاب میتوان به داستان کوتاه «عقاب» اشاره کرد که از انسجام لازم در فرم و مضمون برخوردار است. ساختار این داستان به طوری دقیق پیریزی شده و شکل کنونی اثر از معماری ویژهای برخوردار است. داستان از نظر زمانی به دو شقه مساوی تقسیمبندی شده است و در آن دو شخصیت (زن و مرد) که نسبت زن و شوهری با هم دارند در یک مجتمع آپارتمانی در روز سیزدهبدر تنها هستند. ساکنان دیگر برای گذراندن این روز تعطیل از خانههای خود خارج شدهاند و با توجه به ماندن این زن و شوهر در مجتمع، سرکشی به مجتمع را به آنها واگذار کردهاند. این مسئولیت را مرد قبول کرده است و زن در مقابل این اقدام مرد مدام غر میزند و مرد به اصطلاح کوتاه میآید تا اینکه در اواسط داستان بر اثر صحبتهایی که آن دو بین هم رد و بدل میکنند مرد متوجه میشود زنش در یکی از روزها سوار ماشین یکی از همسایههایش شده. این موضوع باعث میشود حالت مرد دگرگون شود. از این پس زن با حرفهایی که بیشتر جنبه توجیهگونه دارد سعی در برقراری ارتباط صمیمی با مرد دارد ولی حالتهای مرد بر اثر نیروی نامرئیای که از درونش میجوشد، دائم متغیر میشود و کنترل اوضاع رفتاری آن دو کمکم از حالت عادی خارج میشود. در این داستان ظاهراً هیچ اتاق فیزیکی خاصی روی نمیدهد ولی در درون این دو شخصیت چنان تلاطمی برپا میشود که در هر لحظه ممکن است بنیاد زندگی خانوادگی آن دو را از ریشه برکند.
بقیه داستانهای کتاب نیز چنین رویکردی به حادثه در داستان دارند یعنی در ظاهر هیچ حادثهای روی نمیدهد ولی تنها با یک کلمه حرف، در درون آدمهای داستانی آشوبی به پا میشود که مهار و کنترل آن از دست آدمهایی که به آن دچار شدهاند، خارج است.
در داستانهای این کتاب مسائل مهم و قابل اهمیت در وهله اول در قالب یک کلمه یا حرف که به طور ناخودآگاه از نهاد شخصیتهای داستانی خارج میشود، شروع میشود و با کلنجار رفتن شخصیتهای داستانی با این مفاهیم که اغلب درونی هستند، به اوج خود میرسند که گاه با مهارت شخصیتها، در لحظاتی خاص کنترل و مهار میشوند ولی گاه از قدرت و توان شخصیتها خارج هستند که منجر به وقوع فجایع ناخوشایند میشود. البته اغلب این حوادث که نویسنده روی آنها انگشت گذاشته است در حوزه مسائل بین خانوادهها معنا پیدا میکند. گویی نویسنده جامعه را در فشردهترین شکل ممکن (قالب خانواده) میبیند که برای اجرای ایدههای داستانیاش قابلیتهای لازم را دارد.
مرتضی کربلاییلو با اولین مجموعه داستانی خود ثابت میکند به کنکاش در درون آدمها علاقهمند است و تا حدودی هم موفق. نثر ساده و پالایششده و لحن ملایم و خونسردی که در روایت داستانهایش دارد، او را در این راه همیاری میکنند.