گروه انتشاراتی ققنوس | مروری بر مجموعه داستان قطار در حال حرکت است: وبلاگ مرور
 

مروری بر مجموعه داستان قطار در حال حرکت است: وبلاگ مرور

وبلاگ مرور

تخیل شیره جان داستان است و فانوس راه نویسنده در هزارتوی ادبیات. با مروری بر آثار این نویسندهٔ معاصر میتوان روند رو به رشد تخیل را در مجموعه هایش و بخصوص در این اثر متاًخر او به وضوح مشاهده کرد. واقعگرائی فرم غالب بر داستانهای پیشین اوست. واقعیتهای عریانی که نویسنده از فضاهای کارگری و حس و حال کارمندی پیش رویمان به نمایش میگذارد میگزدمان و گاهی نفس را در سینه هامان حبس میکند. اما در مجموعه "قطار در حال حرکت است" نویسنده ما را به دنیای فانتزی و خیال میبرد. در داستان "خانه کوچک حشره"حشره ای در مغز زنی زندگی می کند. پیرنگ داستان بر رفتارهای حشره درارتباط با زن و دنیای پیرامونش بنا شده: 
 
ص 97 و 98: "کمد آرام و ساکت است. سکوت و تاریکی محض! حشره آرام میشود...آرام آرام گنجشکها شروع می کنند به جیک جیک. حشره خوشحال است...به نظرم حشره دارد دست می زند...حالا دارد میرقصد..." 
 
نویسنده در فضای خیالی بین زن و حشره با استفاده ازتصویرسازیهای حقیقت مانند وادارمان می کند حشره را احساس کنیم همچنان که زن: 
 
"پاشو حشره الان که وقت خواب نیست"! 
 
"چند بار صدایش می زنم. حالا مغزم سبک تر شده است. معلوم است که بیدار شده." 
 
مغز زن ( بستر حشره) به واقع نمادی از لابیرنت یا هزارتوی ذهن و روح انسان حاضر است. خسته از روزمرگی. کلافگی. زن میگردد دنبال راه حل: 
 
ص 99 و 100: "ساربان شبهای عید برای فروختن کود راهی خیابان می شود...با اینکه از اجرای کود سنتی خسته شده بود می گفت فکر اینکه هرسال عدهً زیادی منتظر این کودها هستند تا گل ها و درختهایشان را بارور کنند باز به خیابان می کشاندش...از او پرسیدم :"مصرف چه گیاهی اثر آرام بخش روی حشرات دارد؟" 
 
زن دلزده از زندگی شهری است. می آزاردش درونش را (حشره اش را.): 
 
ص 98: "با هم از خانه میرویم بیرون. اتومبیلهای سبک و سنگین، مثل خرچنگهای ریز و درشت چسبیده اند به زمین. وقتی وارد خیابان اصلی می شویم،حشره متعجب تر از خود من است." 
 
زن ِ داستان، رفتارهای عوام فریبانه را تاب نمیآورد همچون حشره درون مغزش: 
 
ص 100: "باغبان دسته ای گل روی میزم میگذارد. یک گل رز صورتی و چند شاخه گل قرمز. لیدا دسته گل را نگاه می کند و بهم چشمک میزند. آقای چاووشی میگوید: "نگاه به دسته گلهای زمستونی اش نکنید. دیروز تو محوطه یک بچه کلاغ رو کشت."...دسته گل را می اندازد تو سطل. نق زدنهای حشره شروع میشود." 
 
داستان حشره در حقیقت داستان نسل بشر است در چنبره زندگی صنعتی، عادتهای روزمرگی و دور شدن از هویت انسانی خویش. اوضاع پیرامونش دگرگون شده است. چیزی از درون او را میخورد. همچنانکه حشره مغز زن را. 
 
در داستان دیگر این مجموعه: "قطار در حال حرکت است" مسافران قطار توهم حرکت آن را دارند: 
 
ص24: "مسئول قطار به چند مرد آبی پوش اشاره کرد که با کیف ابزار نزدیک میشدند. یکیشان گفت: "به این زودی قطار راه نمی افتد."...مردی که چرت میزد گفت: "اگه 
 
واقعاً قطار واستاده، پس چرا داره حرکت میکنه؟" 
 
داستان" قطار در حال حرکت است" داستان سرگشتگی آدمهاست. آنها که با عادتها خود را میفریبند. زندگی را عادت کرده اند. واقعیت پیش رویشان را باور ندارند: 
 
ص 25: "تکلیف بی تکلیف! ما هیچ تعهدی نداریم به کسی. قطار خرابه!..." 
 
"زن و مردها از کوپه هایشان بیرون آمده بودند و به هم اشاره میکردند که پیاده نشوید." 
 
"این قدر بنشینید که براتون قطار پیدا کنن." 
 
نویسنده با زیرکی مرز بین واقعیت و خیال را در می نوردد تا به ما گوشزد کند شاید قطار زندگی نیر توهمی بیش نیست: 
 
ص 26: به جاده نگاه کردم. تا چشم کار میکرد سفیدی برف بود...مرد موسفید صدایم زد: "برگرد! این جا یک سرپناهی داری! قطار داره حرکت میکنه!" 
 
در داستان "زمان در تبعید" نیز با فضاهای سورئال روبرو هستیم. فضائی رؤیاگونه در ذهن شخصیت داستان دور میزند: 
 
ص 21: "طولی نکشید که صدای لرزش زمین بیشتر شد...صدای بق بق بقوی کبوترها و بعد صدای فروریختن بال های سنگی اِژدهای روی دیوار...بعد از آن شبخیلی ها گفتند بال های اژدها فرو ریخته، اما من هیچ بار آن اتاق استوانه ای را ندیدم و دیگر هیچ چیز یادم نماند جز ذرات ریزی که احتمالاً در فضا معلق بود!" 
 
مجموعه حاضر داستانهای آدمهای متفاوتی است که خیالات و آرزوهایشان رنگ حقیقت به خود میگیرد اما در مواجه با واقعیت بیرونی ناهمگون است: همچون داستان:" نظرخواهی در کوچه ای قدیمی" و یا مانند داستان :"خانه کوچک حشره" در فضای باورپذیر اما تخیلی رخ می دهد و ثمره اش استیصال انسان امروز است و گاه آدمهای داستان، دنیای حاضر را وهم آلود و غریب می یابند.(زمان در تبعید). باورش نمیکنند.(قطار در حال حرکت.) و یا در آن مستحیل می شوند بی آنکه را ه چاره ای داشته باشند. (قسمتهای من). 
 
به نظر میرسد تلاش نویسنده در جهت خلق فضائی متفاوت با استفاده از عناصر داستانی همچون لحنٰ، اتمسفر و پیرنگ در هم تنیده در خود داستان و نیز تخیلٰ، فضاهای گوناگونی از آدمها در شرایط نامطمئن اما محتوم ِ سرنوشت خویش پیش رویمان میگذارد. باشد که ما نیز کابوسهایمان را باور کنیم! 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه