گروه انتشاراتی ققنوس | مردی که زیاد می‌دانست: نگاهی به کتاب «تاریخچه کوتاهی از فلسفه»
 

مردی که زیاد می‌دانست: نگاهی به کتاب «تاریخچه کوتاهی از فلسفه»

روزنامه ایران

درباره فلسفه چقدر می‌دانیم؟ فلسفه چیست و به چه کار می‌آید؟ بیش‌تر امور روزمره ما بدون آن‌که خود بخواهیم و یا بدانیم ماهیتی فلسفی دارند که ما از آن بی‌خبریم. برخی از مردم همیشه بر این گمانند که همه چیز را می‌دانند و یا اگر بپذیرند برخی موضوعات را می‌دانند و بعضی را نمی‌دانند حتی آن چیزی را هم که می‌دانند باز به‌طور کامل نمی‌دانند!‌ این موضوع هیجان‌آور کلید رمز معمایی بود که سقراط فیلسوف یونانی در حدود 2400 سال پیش در آتن در میدان بزرگی در این شهر ‌سعی می‌کرد با تکیه بر آن به بیش‌تر مردم آن دوره بفهماند آنچه را که به گمانشان می‌دانند واقعاً نمی‌دانند!
هرچه در این موضوع تفکر بیش‌تری کنیم به نواقص دانایی‌های خود بیش‌تر پی می‌بریم! لذا ما به شما توصیه می‌کنیم کتاب «تاریخچه کوتاهی از فلسفه» را بخوانید. این کتاب کمک شایانی به شما خواهد کرد تا در ارتباط با فلسفه هستی و دنیای پیرامونتان بیش‌تر بدانید؛ مفاهیمی مثل زندگی، عشق، مرگ، سعادت، خوشبختی، اراده و... «نایجل واربرتون» سعی کرده این‌گونه پرسش‌ها را در قالب روایت‌هایی جذاب از فیلسوفانی بنام و صاحب سبک مطرح کند و از زبان آن‌ها به این پرسش‌ها پاسخ بگوید. خواندن کتاب آنقدر لذت‌بخش است که برای درک آن نیازی نیست شما حتماً از فلسفه خیلی بدانید! نگارش آن به طرز ماهرانه‌ای است تا جایی که دانشجویان و دانش‌آموزان و علاقه‌مندان و حتی مردم عادی می‌توانند با خواندن این کتاب به چرایی خیلی از موضوعات عالم هستی پی ببرند.
«تاریخچه کوتاهی از فلسفه» به صورت توالی زمانی نوشته شده است. از سقراط در آتن شروع می‌شود و به‌تدریج به فلاسفه معاصر می‌رسد. سقراط فیلسوف یونانی از این در رنج است که مردم واقعیت همه چیز را نمی‌دانند. همه مردم کار خود را به نحو احسن انجام می‌دهند اما خردمند نیستند! و جالب‌تر این‌که او - یعنی سقراط - دانایی خود را خیلی کم‌تر از آن می‌دانست که دیگران درباره او می‌گفتند. چنان‌که یکی از دوستان سقراط - خائروفون - نزد پیشگوی آپولون در معبد دلفی می‌رود. پیشگو که پیرزنی خردمند و آینده‌بین بود معمولاً به سؤالات مراجعین به صورت معما پاسخ می‌دهد. او می‌گوید از سقراط خردمندتر کسی را سراغ ندارم. وقتی خائروفون این موضوع را به سقراط می‌گوید سقراط تعجب می‌کند که چگونه با این‌که خیلی چیزها را نمی‌داند ولی باز داناترین مردم آتن است. از سقراط هیچ نوشته‌ای بر جای نمانده بلکه افکار او در مجموعه‌ای از گفتارها و سخنان شاگردش - افلاطون- تحت عنوان «مکالمات افلاطونی» که افلاطون آن را به رشته تحریر درآورده جمع‌آوری شده‌ است. هرچند شاید افلاطون در جمع‌آوری گفته‌های سقراط،‌ عقاید خودش را هم از زبان او بازگو کرده باشد. «یکی از عقایدی که اغلب به افلاطون نسبت می‌دهند نه به سقراط، این است که دنیا به هیچ وجه آن‌طور نیست که به نظر می‌رسد، تفاوت بسیاری میان ظاهر امر و واقعیت وجود دارد. ما گمان می‌کنیم که همه چیز را درست درک می‌کنیم، در حالی که این‌طور نیست. افلاطون معتقد بود فقط فلاسفه هستند که ماهیت واقعی دنیا را درک می‌کنند. آن‌ها به جای اتکا بر حواس خود، با فکر کردن به ماهیت واقعی دنیا پی می‌برند.» افلاطون نظریه‌ای دارد که به نظریه «مُثُل» افلاطون معروف است‌ که ‌نایجل واربرتون داستان زیبای آن را در کتابش برای خواننده روایت می‌کند. بعد از افلاطون، ارسطو نحوه رسیدن به سعادت واقعی را در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» که آن را به پسرش، نیکوماخوس، اهدا کرده، برای انسان‌ها شرح می‌دهد. ارسطو معتقد بود که لحظات موقت لذت، نشان‌دهنده سعادت واقعی در زندگی انسان‌ها نیست. از نظر او سعادت واقعی، سعادت موقتی نیست‌ و نکته عجیب این‌که او می‌گفت کودکان نمی‌توانند شاد و سعادتمند باشند. به‌راستی اگر بچه‌ها نمی‌توانند شاد باشند پس چه کسی می‌تواند؟ ارسطو این‌گونه پاسخ می‌دهد که کودکان در آغاز راه زندگی هستند و زندگی را به طور کامل درک نکرده‌اند. سعادت واقعی مستلزم عمری طولانی‌تر است. یکی از فلاسفه‌ای که درباره هر چیز منتقدانه می‌اندیشید پورون (Pyrrho) (حدود 365-270 ق.م) شک‌گرا بود. واربرتون در بخش دیگری از کتاب خود در شرح عقاید این فیلسوف می‌نویسد: ما هیچ چیز نمی‌دانیم. هیچ کس چیزی نمی‌داند و حتی در این باره هم نمی‌توان اطمینان داشت. نباید به آنچه واقعیت می‌نامید متکی باشید. شاید اشتباه کرده باشید. همه چیز را می‌توان زیر سؤال برد و درباره همه چیز می‌توان شک ورزید. موضوع دیگری که در کتاب «واربرتون» مطرح می‌شود «مرگ» است که نگرانی مشترک همه انسان‌هاست. لذا نایجل فیلسوف دیگری را معرفی می‌کند: «اپیکور». او توصیه‌های هوشمندانه‌ای درباره نحوه کنار آمدن با مرگ کرده که خواندنی است. اپیکور فیلسوف یونان باستان اعتقاد داشت که ترس ما از مرگ فقط اتلاف وقت و بر منطقی نادرست استوار است. به اعتقاد او این فکری است که باید بر آن غلبه کرد. اگر به دقت درباره مرگ فکر کنید درمی‌یابید که مرگ به هیچ وجه ترسناک نیست.
 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه