گروه انتشاراتی ققنوس | مردی که آینده را اختراع کرد و کتاب‌هایی که از او به فارسی منتشر شده‌اند
 

مردی که آینده را اختراع کرد و کتاب‌هایی که از او به فارسی منتشر شده‌اند 1403/7/21

نمایش خبر

....................

روزنامه هم میهن

یکشنبه 15 مهر 1403

...................

کتاب‌های ژول ورن برای اولین‌بار در سال ۱۳۱۲ پایش به ایران رسید. کتاب «مشیل استروگوف» این نویسنده در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار با ترجمه آوانس‌خان ارمنی، ملقب به مساعدالسلطنه به فارسی ترجمه شد. یکی از رمان‌های ژول ورن هم توسط محمدحسین فروغی (ذکاءالملک اول) ترجمه شده که درواقع می‌توان گفت، معروف‌ترین رمان این نویسنده است؛ یعنی«دور دنیا در هشتاد روز» که فروغی آن را با عنوان «سفر هشتادروزه دور دنیا» ترجمه کرده بود. در این مطلب علاوه بر گذری بر زندگی ژول ورن و آثار او به ترجمه‌هایش در فارسی می‌پردازیم که اصلاً هم کم نیستند و شاید به‌دلیل انبوه ترجمه‌ها تعدادی از قلم بیفتد. 

ورن نویسنده‌ی حدود ۱۰۰رمان، در اوج انقلاب صنعتی زندگی کرد و علاقه‌مند به اکتشافات ماشینی، جغرافیایی و علمی شد. او هر روز، ساعت‌ها در کتابخانه‌ی پاریس می‌نشست روزنامه، مجلات علمی و دایرة‌المعارف‌ها را می‌خواند و یادداشت برمی‌داشت. 

ژول در کل زندگی‌اش مشتاق سفر کردن بود. او در شهری شرقی، در جزیره‌ای در فرانسه‌ در ساحل رودخانه‌ای که به اقیانوس اطلس می‌ریخت بزرگ شد. او عاشق کشتی‌هایی بود که اغلب در بندرگاه توقف می‌کردند. وقتی بچه بود از دکل‌های بلند آن‌ها و محموله‌هایی که به فرانسه می‌آوردند، شگفت‌زده بود: کاکائو، ادویه‌جات، شکر و میوه‌های غیربومی مثل انبه. وقتی شش ساله بود، او و برادرش پل را به مدرسه‌ی شبانه‌روزی فرستادند تا تحصیلا‌ت‌شان را شروع کنند.

با اینکه مدرسه از خانه‌شان خیلی دور نبود، بچه‌ها در مدرسه زندگی می‌کردند. برادرها خواندن، نوشتن و حل مسائل ریاضی را یاد گرفتند. ژول و پل برای ادامه‌ی تحصیل به مدرسه‌ی دیگری رفتند و در آنجا لاتین، یونانی و شعر می‌خواندند. ژول احساس کرد که مدرسه را خیلی دوست ندارد اما نوشتن را دوست داشت. او شروع به نوشتن شعر و داستان‌های کوتاه کرد و تا جایی که می‌توانست می‌خواند.

پدرش آرزو داشت پسرش وکیل شود. ژول هم آن سال‌ها مدام می‌خواند، می‌نوشت و به این فکر می‌کرد شاید زندگی یک وکیل، مناسب او نباشد. او در سال ۱۸۴۶ از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. او و پل می‌خواستند که خانه را ترک کنند و به خدمه‌ی یک کشتی بپیوندند. پل خیلی زود تحت آموزش کارآموزی دریاداری قرار گرفت. بااین‌حال پدر ژول اصرار داشت که او وکیل شود، او سرخورده شد اما همان کاری را کرد که پدرش خواسته بود. خانه را ترک کرد و برای آماده شدن برای آزمون مدرسه‌ی حقوق به پاریس رهسپار شد. او عاشق پاریس بود، عاشق خیابان‌های شلوغ و پر از مردمی از اطراف دنیا. او عاشق ساختمان‌های بزرگ بود، کالسکه‌هایی که در خیابان‌های وسیع پخش بودند و سالن‌هایی که تئاتر و موسیقی اجرا می‌کردند. 

گریزان از وکالت

در سال ۱۸۴۸ او امتحاناتش را با موفقیت گذراند و وکیل شد. او با دوستش ادوارد بونامی به آپارتمان کوچکی نقل مکان کرد، هیچ‌کدام‌شان پول زیادی نداشتند اما از زندگی در وسط شهر لذت می‌بردند. خانواده‌ی ژول برایش کمی پول می‌فرستادند. صاحبخانه‌اش هم برایش غذا می‌آورد. با این‌که زندگی راحتی نداشت اما خیلی شاد بود و اوقات آزادش را صرف نوشتن نمایشنامه‌، شعر، سونات و آهنگ‌ می‌کرد. 

آیا پدرش از این موضوع خوشحال بود؟ البته که نه! «پی‌یر» فکر می‌کرد که پسرش نباید وقتش را برای نوشتن هدر دهد. فقط چند نویسنده در این دوران می‌توانستند برای امرار معاش از این راه امیدوار باشند. تعداد کمی از مردم چیزی غیر از روزنامه نمی‌خواندند و کتاب‌ها فقط چند نسخه‌اش فروش می‌رفت. مجلات پول زیادی به نویسندگان نمی‌دادند. پی‌یر دلش نمی‌خواست که پسرش تحصیلاتش را هدر دهد. اما ژول ورن گوشش بدهکار نبود و به نوشتن ادامه داد. در پاریس او این شانس را داشت که با نویسندگان زیادی ملاقات کند. از طریق عمویش به ویکتور هوگو یکی از معروف‌ترین نویسندگان فرانسه معرفی شد. او همچنین با الکساندر دوما دوست شد و الکساندر جوان او را به افرادی در حرفه‌ی انتشارات معرفی کرد. بعدها ژول ورن نوشت: «می‌توانم بگویم او اولین حامی من بود.»

الکساندر دوما به ژول در ایده‌های داستان‌هایش کمک می‌کرد. یکی از آن‌ها اولین نمایشنامه‌ای شد که ژول نوشت و روی صحنه رفت؛ «نی‌های شکسته» که دو هفته در پاریس روی صحنه بود. پدر ژول ورن در این زمان هنوز هم نگران بود که پسرش به‌عنوان یک نویسنده هرگز موفق نشود. 

در سال ۱۸۵۱ ژول ورن اولین داستانش را به مجله فروخت. داستان دیگری خیلی زود در مجله منتشر شد. نام آن «یک سفر با بالون» بود. هواپیما تا ۵۰ سال بعد از آن اختراع نمی‌شد پس بالون‌های هوای داغ تنها راهی بود که مردم برای پرواز در آن زمان می‌شناختند. در این داستان یک سفر با بالون وقتی یک مجرم سعی می‌کند قهرمانان را متوقف کند خطرناک می‌شود، با این داستان سفر خود ژول به‌عنوان نویسنده تازه شروع شده بود. 

رسیدن به رؤیای نویسندگی

Untitled-1

در سال 1852 پدر ژول از دست او کارد به استخوانش رسید و گفت که دیگر برایش پول نمی‌فرستد. او حتی به ژول پیشنهاد داد اگر به خانه برگردد و به شغل وکالتش ادامه دهد، کسب‌وکار خودش را به او بدهد. اما ژول قبول نکرد. با این‌که او مدرک وکالت داشت اما هیچ‌وقت به‌عنوان وکیل کار نکرد؛ در عوض رویایش را دنبال کرد تا نویسنده شود.

برای رسیدن به این رؤیا هر کار نویسندگی که بود، می‌گرفت. او با الکساندر دوما و دیگر دوستان نویسنده‌اش وقت می‌گذراند. در سال 1856 در عروسی یکی از دوستان قدیمی‌اش شرکت کرد و در آنجا با هونورین آنا هیبی مورل ملاقات کرد، ژول می‌خواست با او ازدواج کند اما بدون داشتن شغل نمی‌توانست بنابراین به‌عنوان منشی یک بازرگان که سهام معامله می‌کرد شروع به کار کرد. این کار ربطی به نوشتن نداشت اما لااقل با آن می‌توانست صورتحساب‌هایش را بدهد. آن‌ها بالاخره در ژانویه‌ی 1857 ازدواج کردند.

ژول درحالی‌که در بازار سهام کار می‌کرد همچنان به نوشتن ادامه می‌داد؛ مقالات طولانی درباره‌ی هنر، بیوگرافی‌های هنرمندان مشهور و نمایشنامه‌هایی درباره‌ی زندگی در پاریس می‌نوشت. ژول ورن تا 30 ‌سالگی برای مجلات می‌نوشت اما می‌خواست یک کتاب بنویسد. او رؤیای نوشتن یک داستان هیجان‌انگیز را داشت که خوانندگان را درباره‌ی جهان اطراف‌شان به هیجان بیاورد. 

او درباره‌ی بعضی از مکان‌های شگفت‌انگیز دنیا خوانده بود. او درباره قلعه‌های بریتانیایی و ارتفاعات اسکاتلند، رمان‌هایی درباره‌ی شوالیه‌ها و شاهزاده‌ها خوانده بود. او همچنین کتاب‌های چارلز دیکنز که زندگی در انگلستان را توصیف می‌کرد خوانده بود. حالا او درنهایت قصد داشت آن‌ مکان‌ها را از نزدیک ببیند. در تابستان 1859، ژول و دوستش سفری دریایی را آغاز کردند و از فرانسه به جزایر بریتانیا رفتند. 

این دو نفر با یک کشتی باری به‌نام «هامبورگ» سفر کردند. درحالی‌که کشتی در دل امواج آب‌های سرد اقیانوس اطلس پیش می‌رفت، ژول در پوست خود نمی‌گنجید. او شب بیدار ماند تا ستاره‌ها را تماشا کند. روز، او کنار نرده‌ی کشتی ایستاد و برای نشانه‌هایی از خشکی به اقیانوس چشم دوخت. بعد از این‌که دو دوست به لیورپول انگلستان رسیدند، سوار قطاری به سمت اسکاتلند شد. در آن‌جا ژول از کوه‌های سربه‌فلک‌ کشیده، دره‌های پرشیب و دریاچه‌های مه‌آلود بهت‌زده شد. شفق شمالی مرموز را دید، به اعماق معادن در تپه‌ها رفت و در مسیر برگشت همچنین از شهر معروف لندن دیدن کرد. 

بعد از اینکه به فرانسه برگشت، می‌دانست می‌خواهد درباره‌ی چه بنویسد. طی یک‌سال، ژول شروع به کار روی رمان‌های ماجراجویی کرد که او را به یکی از محبو‌ب‌ترین نویسندگان جهان تبدیل می‌کرد. پسربچه‌ای که از کشتی‌هایی که جهان را برایش می‌آوردند شگفت‌زده بود. قرار بود وقتی بزرگ شد نویسنده‌ای شود که در کل این کره خاکی همه، خوانندگان داستان‌های ماجراجویانه‌اش شوند. 

در سال 1862 ژول ورن با مردی ملاقات کرد که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد. پی‌یر ژول اتزل ناشر مجله و کتاب بود. او با بسیاری از مشهورترین نویسندگان فرانسه ازجمله ویکتور هوگو، امیل زولا و جورج ساند کار کرده بود. ژول ورن نسخه‌ای از بلندترین داستانش را به اتزل داده بود. اتزل از او خواست چند تغییر در آن بدهد که با رضایت این کار را کرد و بعد اتزل قبول کرد اولین رمان ژول ورن را منتشر کند. 

پنج هفته با بالون

«پنج هفته با بالون» در اوایل 1863 منتشر شد. این کتاب داستان دراماتیک سفر هوایی بر فراز آفریقا را تعریف می‌کرد. ژول هرگز خودش در یک بالون نبود اما از این ایده هیجان‌زده بود. بعدها او نوشت که این کتاب واقعاً منظورش سفر با بالون نبود. «من پنج هفته با بالون را نه به‌عنوان داستانی درباره پرواز با بالون نوشتم، بلکه آن داستانی درباره آفریقا بود. من همیشه به‌شدت به جغرافیا و سفر علاقه‌مند بودم. هیچ راهی نبود که سفرم در دل آفریقا را به غیر از رفتن با یک بالون تعریف کنم.»

ژول قبل از نوشتن این کتاب درباره‌ی آفریقا مطالب زیادی خوانده بود. او مهارت در نوشتن ماجراهای هیجان‌انگیز را با کشف‌های جدید در علم که در دنیا اتفاق می‌افتاد ترکیب کرد. این یک شیوه‌ی کاملاً جدید در نوشتن داستان بود. 

این کتاب در ابتدا فروش خوبی نداشت اما اواخر همان سال فلیکس نادار بالونیست [هوانورد] یک بالون بسیار بزرگ به‌نام «غول» را به هوا فرستاد. نادار که دوست ژول بود و آن‌ها به گروهی تعلق داشتند که دور هم جمع می‌شدند، درباره آخرین اخبار علمی بحث می‌کردند. نادار همچنین عکاس بود و یکی از اولین کسانی بود که عکس‌های هوایی از بالونش به زمین گرفت. پرواز این بالون باعث شد که مردم کتاب ژول ورن را بخرند. این کتاب اولین‌بار در ایران به‌نام «سیاحت در جو هوا» از زبان ترکی توسط محمود طرزی در سال 1331قمری توسط مطبعه‌ی عنایت در کابل به فارسی منتشر شد. این کتاب با عنوان «پنج هفته در بالن» با ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد توسط نشر ققنوس به فارسی منتشر شده است. 

در زمانی که ژول ورن این کتاب را منتشر کرد دانشمندان و مهندسان در سراسر جهان داشتند روی موضوعات مختلف کار می‌کردند و کشف‌هایی می‌کردند که زندگی مردم را تغییر می‌داد، استفاده از قدرت بخار که باعث سریع‌تر شدن سفر کشتی‌ها و قطارها شد؛ آزمایش گلایدرها و ماشین‌های پرواز، اکتشاف در اعماق جنگل‌های آفریقا، رشته‌کوه‌های آسیا و بسیاری از قلمروهای ناشناخته. به نظر می‌رسید که ژول در مکان و زمانی درست بود. او نوع جدیدی از داستان را خلق کرد که داستان‌سرایی خارق‌العاده را با پیشرفت علمی واقعی ترکیب کرد. با این‌که خود ژول ورن هرگز از اصطلاح «علمی - تخیلی» برای توصیف نوشته‌هایش استفاده نکرد، اما این دقیقاً همان چیزی بود که او خلق کرد. 

باور داشت علاقه‌ی ژول به علم و استعدادش در خلق داستان‌های ماجراجویانه می‌توانست برای هر دویشان سودآور باشد. او قراردادی امضاء کرد که ژول در آن متعهد شد هر سال حداقل یک کتاب برای انتشار بدهد. هر کتاب فصل به فصل در یک مجله منتشر می‌شد و هروقت داستان تمام می‌شد تمام فصول به‌عنوان یک کتاب منتشر می‌شدند. این شیوه «نوشته‌های سریالی» نامیده شد و با این شیوه خوانندگان مشتاق بودند بفهمند در ادامه داستان چه اتفاقی می‌افتد و مشتاق خریدن شماره‌ی بعدی مجله بودند. 

داستان سریالی بعدی که ژول برای اتزل نوشت؛ «ماجراهای کاپیتان هاتراس» بود. این کتاب درباره‌ی سفر دریایی خطرناکی بود. وقتی کاپیتان هاتراس و خدمه‌اش سرانجام به قطب شمال رسیدند، آن‌ها یک آتشفشان بزرگ در حال فوران را دیدند. این داستان اولین‌بار در سال 1864 در مجله‌ی اتزل منتشر شد.  این سری کتاب‌های «ماجراهای کاپیتان هاتراس»، با ترجمه‌ی عباس مشایخی منتشر شده‌اند. 

سفر به مرکز زمین

حالا ژول ورن نویسنده‌ای با آثار منتشرشده بود و وقتی به زادگاهش برگشت همسایگان برای خوشامدگویی نویسنده آمدند و مهمانی‌هایی برای خوشامدگویی‌اش برگزار کردند. ژول وقتی در خانه بود روی رمان بعدی‌اش «سفر به مرکز زمین» کار کرد؛ داستانی درباره‌ی دانشمندی به‌نام لیدنبروک است که باور داشت آتشفشان‌ها در ایسلند به سمت مرکز زمین می‌روند. او به همراه برادرزاده‌اش اکسل و هانس که راهنمای آن‌هاست از آتشفشانی در ایسلند پایین می‌روند و با ماجراهای متعددی مانند حیوانات ماقبل تاریخ و خطرهای طبیعی مواجه می‌شوند تا اینکه درنهایت در جنوب ایتالیا دوباره به سطح زمین بازمی‌گردند.

«سفر به مرکز زمین» آن‌قدر محبوب بود که نسخه‌ی مصور آن در سال 1865 با دو فصل بیشتر منتشر شد. این رمان بار دیگر علاقه‌ی ژول را به کاوش و اکتشافات علمی نشان داد. دو رمان اخیر ژول او را به یکی از مشهورترین نویسندگان در فرانسه تبدیل کرد. 

این کتاب اولین‌بار به‌نام «مسافرت به مرکز زمین» با ترجمه کریم کیوان [البته در کتابخانه ملی کیواق قید شده] از سوی نشر دنیای کتاب منتشر شد. این کتاب همچنین با نام‌های «سفر به اعماق زمین» و «شجاعان در اعماق زمین» توسط مترجمان دیگری به فارسی منتشر شده است. تازه‌ترین ترجمه از این اثر توسط فرزانه مهر، با نام «سفر به مرکز زمین» از سوی نشر ققنوس منتشر شده است.

بعد از داستان‌هایی درباره‌ی قطب شمال و مرکز زمین، ژول شخصیت‌هایش را به ماجراجویی‌ شگفت‌انگیزتری فرستاد. در «از زمین به کره ماه» گروهی از سربازان سابق برنامه‌ریزی کردند تا از یکی از بزرگ‌ترین توپ‌هایشان برای فرستادن یک موشک به ماه استفاده کنند. مردی به‌نام میشل آردان پیشنهاد سفر در موشک و کاوش ماه را داد. آرادن درست زمانی که داستان به پایان می‌رسد آن را وارد مدار می‌کند. ژول نام آرادن را به افتخار دوستش نادار گذاشته بود که به‌هم‌ریخته‌ی حروف نام نادار است. 

اولین فصل «از زمین به کره‌ی ماه» در پاییز 1865 منتشر شد. شراکت اتزل و ژول ورن همچنان موفق بود و آن‌ها یک قرارداد جدید در 1866 امضاء کردند و توافق کردند که سالی سه کتاب منتشر کنند. اتزل مجموعه کتاب‌های جدید را «سفرهای شگفت‌انگیز» نامید. ژول ورن درباره‌ی این مجموعه گفت: «هدف او این است که تمام دانش جغرافیایی، زمین‌شناسی، فیزیکی و نجومی جمع‌آوری‌شده توسط علم مدرن را جمع‌آوری کند و داستان جهان ما را ارائه دهد.»

این کتاب توسط ناشران مختلف و با نام‌های مختلف در ایران به فارسی منتشر شده است، «مسافرت به ماه»، «سفر به کره‌ ماه» و «از زمین تا ماه» تعدادی از عناوین فارسی‌شده‌ی این کتاب هستند که انتشارات ققنوس آن را با ترجمه‌ی محمد نجابتی به‌نام «از زمین تا ماه» منتشر کرده است. 

ژول به خواندن انواع ژورنال‌های علمی و ملاقات با بسیاری از متخصصان ادامه داد. او به گروهی مانند حلقه مطبوعات علمی ملحق شد تا درباره اخبار علمی بخواند و سخنرانی‌هایی از دانشمندان و مخترعان مشهور را بشنود. او همچنین ایده‌هایی برای داستان‌هایش با سفر به اطراف فرانسه و دیگر بخش‌های اروپا جمع‌آوری کرد. در سال 1867 برنامه‌ریزی‌ای برای یک سفر طولانی‌تر کرد.

او با پل به ایالات‌متحد آمریکا رفتند؛ یکی از نادر وقت‌هایی که ژول در زندگی‌اش اروپا را ترک کرد. آن‌ها با هم با یک کشتی بخار در طول اقیانوس اطلس سفر کردند و به نیویورک رفتند و در یک هتل شیک اقامت کردند. این هتل اولین هتلی در شهر بود که آسانسور داشت. بعد این دو برادر به رودخانه هادسن رفتند تا آبشارهای عظیم نیاگارا را ببینند. ژول عاشق آمریکا شد. او در بسیاری از کتاب‌های بعدی‌اش شخصیت‌ها و مکان‌های آمریکایی را می‌گنجاند.

خلق شخصیت کاپیتان نمو مرموز

وقتی که به خانه برگشت دفترچه‌های یادداشتش پر از ایده‌ها و مشاهدات بودند، دنیای علم و صنعت به ذهنش رسیده بود. عشق تمام عمر ژول به دریا به او کمک کرد تا رمانی بنویسد که او را مشهورتر از همیشه کرد. ژول می‌خواست تمام چیزهایی که او واقعاً به آن علاقه داشت ازجمله ماشین‌های پرنده و چرخنده را ترکیب کند. او درباره ماشین‌آلات تحقیق کرد و درباره‌ی سفرهای دریایی خواند. ژول درباره‌ی کتاب جدیدش هیجان زیادی داشت. «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» داستان کاپیتان نمو، مردی مرموز را تعریف می‌کند که فرماندهی زیردریایی عظیم ناتیلوس را برعهده دارد. بیست هزار فرسنگ در عنوان کتاب، به مسافت طی‌شده نه عمقی که زیردریایی طی کرده، اشاره داد. 

در نمایشگاه جهانی در پاریس یک زیردریایی واقعی به‌نام ناتیلوس نمایش داده شد. داخل ناتیلوس کاپیتان نمو، مانند زیردریایی‌های واقعی تنگ، بدبو و تاریک نبود. در عوض، ناتیلوسِ ژول ورن اتاق خواب‌های بزرگی برای مسافران داشت. آنجا موزه‌ای پر از نقاشی‌هایی داشت که نمو در سفرهایش جمع‌آوری کرده بود. نمو پس از سوار شدن سه مسافر، به ماجراجویی زیر آب در سراسر جهان می‌پردازد. این گروه زیر کلاهک یخی قطب شمال سفر می‌کنند، با ماهی مرکب غول‌پیکر می‌جنگند، صخره‌های مرجانی دریای سرخ را کاوش می‌کنند و حتی کابل ماوراء اقیانوس اطلس را مشاهده می‌کنند. پس از فرار مسافرانش در طوفان، نمو و ناتیلوس در گرداب بزرگی در سواحل نروژ ناپدید می‌شوند.

نوشتن «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، سه سال زمان برد. اتزل تصمیم گرفت آن را در دو جلد مجزا با شش ماه فاصله منتشر کند. ژول اولین بخش رمان را قبل از اینکه نوشتن داستان را تمام کند تحویل داد. این موضوع به اتزل این شانس را داد که درخواست تغییراتی برای بخش دوم کند تا بهتر شود. 

این کتاب اولین‌بار در سال 1320 با ترجمه محمود طرزی به فارسی ترجمه شد. ناشرانی چون اشراقی، اقبال، سپیده، اکباتان، دادجو و... تنها تعدادی از ناشرانی هستند که این کتاب را به فارسی ترجمه‌ کرده‌اند. تازه‌ترین ترجمه‌ی این اثر با نام «بیست‌هزار فرسنگ زیر دریاها» با ترجمه محمد نجابتی از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. 

آن سال تحقیق مداوم، نگارش و اصلاح جزئیات کتاب آخرش سخت بود. ژول به استراحت نیاز داشت. او احساس کرد که بالاخره آماده‌ی خرید یک کشتی بادبانی بزرگتر است. تنها چیزی که قبلاً داشت یک قایق کوچک ماهیگیری بود. او سازندگانی را استخدام کرد و کار شروع شد. او در سال 1869 نوشت: «قایق در حال پیشرفت است. آن فوق‌العاده خواهد بود. من عاشق این سرهم‌بندی کردن میخ‌ها و تخته‌ها هستم.» وقتی کار تمام شد، نام قایق را به‌نام سن میشل ـ به‌نام پسر کوچکش ـ گذاشت.

جنگی که زندگی مردم را عوض کرد

در اوت 1879 ژول به پاریس رفت تا مدال ملی لژیون دونور، بالاترین جایزه‌ی فرانسه را دریافت کند. او حالا محبوب‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نویسنده در فرانسه بود. اوضاع برای ژول و خانواده‌اش خیلی خوب پیش می‌رفت اما در اواخر 1870 ورق برگشت؛ البته نه‌فقط برای ورن‌ها. جنگ بین فرانسه و پروس شروع شد. نیروهای دشمن به فرانسه حمله و پاریس را اشغال کردند. 

ژول خیلی مسن بود که بتواند سرباز شود اما دولت از او هم استفاده کرد. آن‌ها به ژول دستور دادند که از سنت میشل به‌عنوان یک قایق گشتی استفاده کنند. او هفته‌ها ساحل فرانسه را با قایق بالا و پایین می‌رفت. خدمه هرگز به هیچ کشتی دشمنی برخورد نکردند و ژول بیشتر اوقاتش هنگام گشت‌زنی، مشغول نوشتن بود. 

وقتی سرانجام ژول به پاریس برگشت تا دست‌نوشته‌هایش را برای انتشار دهد، دید دفاتر و ادارات بسته است. جنگ در خیابان‌ها کسب‌وکارها را غیرممکن کرده بود. ژول هیچ منبع درآمدی نداشت و مجبور شد در پاریس بماند. جنگ زندگی را برای همه سخت کرده بود حتی برای مشهورترین نویسنده. برای مدتی او دوباره مشغول کار در دفتری شد تا قدری پول دربیاورد. بالاخر سایه جنگ در تابستان 1871 از سر فرانسه کنار رفت. تا پایان 1871 ژول همچنان در پاریس کار می‌کرد و همسر و فرزندانش در آمین بودند. ژول باید کتاب جدیدش را تمام می‌کرد تا دغدغه‌های مالی‌اش تمام شود. 

محبوب‌ترین کتاب ژول ورن

2437 copy

«دور دنیا در هشتاد روز» در تابستان 1872 منتشر شد. داستان کتاب درباره فیلیس فاگ، مردی انگلیسی است که در یک شرط‌بندی می‌گوید که دور دنیا را در 80 روز سفر می‌کند. امروز این سفر چند روز طول می‌کشد اما در سال 1872 بسیاری از کشورها هنوز راه‌آهن نداشتند، همچنین ماشین و هواپیما هنوز اختراع نشده بود. 

فیلیس فاگ با سرعت به کشورهای زیادی سفر می‌کند و یک کارآگاه بریتانیایی که فکر می‌کند او یک سارق بانک است، به اشتباه او را تعقیب می‌کند. در این سفر پاسپارتو و خدمتکار فیلیس همراهش هستند.

کتاب پایانی غیرمنتظره دارد. این سه نفر مطمئن هستند که با یک‌روز تأخیر به لندن می‌رسند. اما آن‌ها متوجه می‌شوند که درواقع با سفر به شرق، به‌جای غرب، یک‌روز را به دست آورده‌اند. آن‌ها به سمت محل ملاقات خود می‌روند و فاگ برنده شرط‌بندی می‌شود.

این کتاب در میان محبوب‌ترین کتاب‌های ژول و اتزل بود. هر فصل جدید آن به‌صورت سریالی در روزنامه منتشر شد و داستان مثل فیلیس فاگ به تمام دنیا سفر کرد. در بعضی از کشورها خوانندگان درک نمی‌کردند که این فصل‌ها داستان بودند، بنابراین خودشان به دنبال فیلیس فاگ گشتند. این کتاب به نمایشنامه تبدیل شد که توسط خود ژول نوشته شد. 

این کتاب با نام «سفر هشتاد روزه‌ دور دنیا» برای اولین‌بار توسط محمدحسین فروغی در سال 1300 منتشر شد. بعد از آن اردشیر نیک‌پور آن را در سال 1336 با نام «دور دنیا در هشتاد روز» توسط کتابخانه‌ی گوتنبرگ به فارسی منشر کرد. این اثر با ترجمه فرزانه مهری به فارسی ترجمه شده است. 

نویسنده از این نمایشنامه بسیار بیشتر از کتاب درآمد کسب کرد که برای تضمین زندگی راحت برای خانواده‌اش کافی بود. بعد از آن ژول ثروتمند و مشهور، یک زندگی پر از ماجراجویی و سفر به کشورهای مختلف را داشت. او در 20 سال آینده به نوشتن حداقل دو رمان در سال ادامه داد که همگی بخشی از سفرهای شگفت‌انگیزی بود که اتزل منتشر می‌کرد. این کتاب‌ها شامل «هشتصد فرسنگ در آمازون»، «اشعه‌ی سبز» و «روبر فاتح» می‌شود. 

پایان ماجراجویی ژول ورن

در سال 1886 برادرزاده‌ی ژول یعنی پسر پل، به پایش شلیک کرد و او بدجور صدمه دید. درواقع این گلوله تا آخر عمر در پای او ماند. چند هفته بعد از این تیراندازی درحالی‌که ژول همچنان به‌شدت درد می‌کشید، اخبار بدی دریافت کرد؛ ناشر و دوست قدیمی‌اش پی‌یر ژول اتزل درگذشت. در سال 1888 ژول تنها کتاب کودک خود به‌نام «دو سال تعطیلات» را نوشت. در سال 1897، ژول به یکی از الهامات اولیه خود، ادگار آلن پو بازگشت. نویسنده‌ی آمریکایی، رمانی نوشته بود که ژول احساس می‌کرد می‌توان آن را ادامه داد. بنابراین ژول ورن نوعی دنباله برای داستان پو «آرتور گوردون پیم از نانتاکت» نوشت.

او کتاب‌های دیگری نوشت که در یونان، اسکاتلند، چین، کانادا، قطب جنوب و در امتداد رودخانه آمازون اتفاق می‌افتاد. کتاب‌های او به بیش از 140 زبان دنیا ترجمه شده و بعضی از کارشناسان می‌گویند که او یکی از نویسندگانی است که کتاب‌هایش بیش از همه ترجمه شده است. 

ژول حالا به قرن بیستم رسیده بود و سعی می‌کرد به نوشتن ادامه دهد. پای مجروحش هنوز آزارش می‌داد، دیدش ضعیف شده بود و دستانش به‌خاطر یک عمر نوشتن با دست، به‌شدت درد می‌کرد. وقتی او 77 ساله بود سکته کرد و هیچ‌وقت دوباره سر پا نشد. ماجراجویی بزرگ ژول ورن، با مرگش در 24 مارس 1905 تمام شد.  

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه