گروه انتشاراتی ققنوس | ماکیاولی [برای] ما
 

ماکیاولی [برای] ما

مشاهده

 

ماكياولی [برای] ما

1- مساله چيست؟

چه حرف و نكته‏اي درباره ماكياولي، اين نماد برجسته شرارت، مانده كه گفته نشده باشد. اما در حالي كه بسياري او را ناصح و مشاور شروري‌‌ مي‌دانند كه پندهاي شيطاني خود را به شهرياران ارزاني مي‌دارد تا آنها به هر قيمتي بر مسند قدرت تكيه زنند، ديگراني او را متفكر جمهوريخواهي معرفي مي‌كنند كه اولين نقدهاي رنسانسي را بر پيكر كليسا وارد مي‌كند تا زمينه‌ساز جدايي دين از سياست شود. آيا تنها بديل‏هاي ممكن گزينش از ميان ماكياولي سلطنت‏طلب و ماكياولي جمهوريخواه است؟ به راستي او در خدمت چه كسي يا چه چيزي است؟ در اينجاست كه اثر فيليپو دل‌لوكزه وارد مي‌شود، كتابي كه نه‌تنها سر آن دارد، در حد توان اثري مقدماتي، ماكياولي را از دست كليشه‌هاي مرسوم «نجات» دهد، بلكه مي‏كوشد تصويري از تاريخچه مبارزات بر سر ماكياولي و سلاح‌هاي گفتاري او به دست دهد. فيليپو دل‌لوكزه در كتاب «فلسفه سياسي ماكياولي» سعي دارد به دو هدف اصلي بپردازد: 1) شرح عناصر و مولفه‌هاي اصلي گفتار فلسفي- سياسي ماكياولي و 2) ترسيم نقشه دريافت‏ها از فلسفه سياسي ماكياولي در طول سده‌هاي مختلف و چگونگي مداخله ماكياولي در اتصال‏هاي تاريخي مختلف.

2- اثر در كجا ايستاده است؟

دل‌لوكزه در اين اثر مي‌كوشد كه تصويري كلي از بينش درخشان و پيچيده ماكياولي ارايه دهد تا با تكيه بر آن بتوان در چارچوب نظري- عملي ماكياولي، نه‌تنها وضعيت معاصر را «تفسير» كرد، بلكه به سوي «تغيير» آن نيز گام برداشت. كتاب با تكيه بر متون خود ماكياولي نشان مي‌دهد كه تا چه حد برخورداري از فهمي ماكياولين مي‏تواند در درك وضعيت انضمامي امروزه موثر باشد: از پرده برداشتن از نقاب «خير مشترك»، تا تاكيد كردن بر نقش مثبت و ضروري تعارضات در ايجاد «جمهور آزاد».دل‌لوكزه در عين آنكه در بخش‌هاي اوليه كتاب، از ماكياولي در مقام فيلسوف تعارض و انبوه ‏خلق بحث مي‌كند، به جنگ خوانش‌ها و تفاسير رايج از ماكياولي مي‌رود و سعي مي‌كند با تكيه بر متون خود ماكياولي از خوانش خويش در مقابل خوانش‏هاي رقيب دفاع كند. همچنين در بخش سوم دل‌لوكزه خوانش سده‌هاي شانزدهم تا بيستم بررسي مي‌كند تا نقاط قوت و ضعف خوانش‏هاي مزبور را از ماكياولي نشان دهد.نويسنده البته ادعا نمي‌كند كه اثر او «پايان»ي بر انديشيدن به ماكياولي و «حل معما»ي ماكياولي است، بلكه آن را در زمره آثاري مي‏داند كه مي‏كوشند «با» متفكر فلورانسي و از مجراي او، به مسائل مختلف بينديشند. مفاهيم مهمي كه دل‌لوكزه از بطن متون ماكياولي بيرون مي‏كشد و بدان‏ها مي‏پردازد؛ چنان متكثر است كه تنها مي‌توان به چند نمونه برجسته اشاره كرد: «حقيقت موثر»، «بخت و ويرتو»، «برتري عامه مردم بر شمار قليل»، «نيرنگ خير مشترك»، «نقش برسازنده تعارضات» و... لذا در ادامه تنها به دو نمونه مختصرا ارجاع مي‏دهيم: «حقيقت موثر» مفهومي است براي انگشت گذاشتن بر اهميت و ضرورت اثرگذاري عملي حقايق، وگرنه حقايق به ‏صرف خويش، به قول اسپينوزا «هيچ»اند. چنانچه خود ماكياولي نيز در شهريار بيان مي‌دارد: «پيامبران مسلح پيروز شده‌اند و پيامبران بي‌سلاح شكست خورده‌اند.» اين خوانش از حقيقت بعدها در انديشه اسپينوزا به جايگاه رفيعي دست پيدا مي‌كند. «نيرنگ خير مشترك»، نقطه گسستي است كه ماكياولي را در برابر فلسفه‌هايي قرار مي‌دهد كه كليد «آزادي» را در وحدت، نظم، هارموني و امثالهم مي‌دانند. او معتقد است كه «خير مشترك» در خدمت خودكامگي قرار مي‌گيرد تا دستاويزي باشد براي سركوب تعارضاتي كه به‌زعم ماكياولي، في‏المثل، عامل سرافرازي و آزادي در جمهوري روم بوده است. ماكياولي به زيركي و فراست در كتاب تواريخ فلورانسي با پرداختن به مثال دوك آتن (1)، نيرنگ خير مشترك را در ميدان عمل نشان مي‌دهد.به‌طور كلي اثر دل‌لوكزه را مي‌توان قسمي «پاد فلسفه» سياسي ناميد. اثري كه در همراهي با فلسفه ماكياولي و از خلال او، به مبارزه با فلسفه‌هاي سياسي موجود مي‌رود و پارادوكس‌ها و سكوت‌هاي آنان را رو مي‌كند و نشان مي‌دهد كه چگونه در خدمت آپاراتوس‌هاي دولتي قرار مي‌گيرند. به معنايي مي‌توان گفت كه ماكياولي دل‌لوكزه، با رئاليسم انقلابي‏اش، در صف مقدم مبارزه با فلسفه هژمون قرار مي‌گيرد.

3- مواجهه انتقادي

اثر دل‌لوكزه چنانچه خود نويسنده متذكر مي‏شود، قسمي «آغازيدن» انديشيدن با ماكياولي است، نه «پايان» انديشيدن به ماكياولي. خواننده جدي و پيگير بايد مستقيما سراغ متون ماكياولي برود تا شرح دل‌لوكزه را با فهم خود از ماكياولي مقايسه كند. همچنين كتاب شرحي كلي، روان و جامع از ماكياولي است كه در بسياري از بخش‌ها سعي مي‌كند مفاهيم را به ذهن خواننده بتاباند تا با كمك اين مفاهيم خوانندگان بتوانند سراغ كتاب‌هايي از قبيل «مواجهه ماكياولي و اسپينوزا»، «ماكياولي و ما» و... نيز بروند.شايد مهم‌ترين محدوديت كتاب، بي‏اعتنايي عامدانه و آشكار اثر به تفاسير رقيبي است كه دل‌لوكزه در مقابل آنها مي‏ايستد. آن‌گونه كه خود نويسنده بيان مي‌دارد، او نخواسته است كه كتابي «شبه‌ويكي‌پديايي با داده‌هاي متقن‌تر» بنويسد و لذا صرفا هرگاه كه لازم دانسته از خلال بحث‌ها به نظرات ساير تفاسير، همچون مكتب كمبريج يا جريان اشتراوسي پرداخته تا نقاط قوت و كور آنان را نشان دهد.

پي‌نوشت:

1- دوك آتن با دعوت اشراف فلورانس در قرن 14 براي برقراري نظم به فلورانس دعوت مي‌شود تا آنجا را آرام كند، او هنگامي كه سكان قدرت را به دست مي‌گيرد به سركوب همگان دست مي‏زند، به‌گونه‌اي كه اشراف شهر به ديدن او مي‌روند و از او تقاضا مي‌كنند كه كمي با ملايمت برخورد كند. اما دوك به آنها پاسخ مي‌دهد «قصد ندارد آزادي را از شهر سلب كند، بلكه مي‌خواهد آن را اعاده كند؛ چراكه تنها شهرهاي دچار تفرقه برده‌اند و شهرهاي متحد در آزادي به سر مي‌برند و اگر فلورانس، تحت فرمان او، خود را از جاه‌طلبي‌ها و عداوت‌ها خلاصي بخشد، او نه رباينده آزادي كه عطاكننده «آزادي» بدان خواهد بود.»

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه