گروه انتشاراتی ققنوس | مارمولکی که ماه را بلعید(رمان):بررسی چهار رمان تازه منتشر شده: خبرنامه الف
 

مارمولکی که ماه را بلعید(رمان):بررسی چهار رمان تازه منتشر شده: خبرنامه الف

خبرنامه الف

درباره نویسنده: متولد 1351؛ با مجموعه داستان «نقص فنی» (نشر شروع،1381) کارش را آغاز کرد و با رمان «بوی خوش تاریکی» (نشرمرکز،1386) به عنوان نویسنده‎ای نوگرا مورد توجه قرار گرفت. شکری همواره خود را به عنوان نویسنده‌ای شیفته تجربه‌گرایی، به‌کار گرفتن شگردهای متفاوت و نو، خلق فضاهایی غریب و تیره و تاریک و درهم آمیختن واقعیت و خیال نشان داده است. «مارمولکی که ماه را بلعید» نیز کم و بیش برهمین مدار است. او داستان‎های مجموعه «نقص فنی» را پس از بازنویسی و افزودن داستان‎هایی دیگر با‎ عنوان «بز عزرائیل» به چاپ سپرده و رمان‌های «گنجشک دم‌سیا» و «کفترباز» را در دست انتشار دارد. 
درباره کتاب: شاپور جورکش درباره نخستین داستان‌های شکری (نقص فنی) گفته که او بیشتر از آنکه شیفته روایت زندگی باشد، دلمشغول مباحث کارگاهی و تجربه‎اندوزی برای چگونه نوشتن به نظر می‎رسد (نقل به مضمون). به استناد دو رمانی که این نویسنده در سال‌های اخیر منتشر کرده، می‎توان گفت همچنان دغدغه اصلی او چگونه نوشتن و رویکرد تجربی به فرم‎های تازه و متفاوت است. هرچند نشانه‎هایی از پخته شدن نویسنده در این مسیر می‎توان مشاهده کرد (و شاید همین نکته نیز او را به بازنویسی داستان‎های قبلی واداشته) اما با این حال هنوز نمی‎توان آن صناعت‎های بدیع و آن غنای لازم برای به بار نشستن تجربه‎هایی این‎چنین دشوار را در کارهای او دید. با این حال باید اشاره کرد که نفس چنین تجربه‎هایی در ذات خود ارزشمند است و در این میان وجود پاره‎ای کاستی‎ها و ضعف‎ها نیز چندان غریب به نظر نمی‎رسد. 
«مارمولکی که ماه را بلعید» با وجود تفاوت‎های مضمونی، به لحاظ سبک کار در ادامه «بوی خوش تاریکی» قرار می‎گیرد؛ همان سبکی که کم و بیش در داستان‌های کوتاه او هم دیده شده بود. به نظر می‎رسد استفاده از برخی شیوه‎ها و رویکردها که نویسنده پیش از این در «بوی خوش تاریکی» با موفقیتی نسبی و کلیتی نسبتا منسجم به کار بسته بود، باعث شده در «مارمولکی...» هم بسیاری از آنها را دوباره به کار گیرد. رمان سفری‎ است در دنیای مردگانی که روح آنها احضار شده تا پابه‎پای آنها به مرور دوباره تاریخ بپردازیم. به این ترتیب رمان خط داستانی مشخصی ندارد و در واقع اگر قصد داشته باشیم که خلاصه‎ رمان را بازگو کنیم، به جز اشاره به پاره‎ای نکته‎ها در داستان خط روایی روشنی را نمی‎توان در نظر گرفت. 
در ابتدای رمان راوی خود را ژان‎ژاک گاردیو معرفی می‎کند؛ کسی که در سال 1896 مرده‎ است. سپس راوی وارد دنیایی رویاگونه و بی‎زمان و مکان می‎شود و به شرح آشنایی خود با شخصیت‎هایی تاریخی (از جمله ناصرالدین شاه و...) پرداخته و طی سفرهای خود به شهر‎ها و کشورهای مختلف به شرح برخی وقایع تاریخی می‎پردازد.
این ایده در نگاه نخست کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد اما در همان نیمه اول رمان رفته‌رفته جذابیت اثر از دست می‌رود و جای خود را به ملال و آشفتگی می‎دهد و نهایتا کنجکاوی خواننده هم از دست رفته و انگیزه لازم را برای ادامه رمانی در این حجم (324 صفحه) با چنین حال و هوایی از دست می‎دهد. بنابراین حتی به فرض اینکه شکری توانسته باشد رمان را به سرانجامی برساند اما وقتی نتواند خواننده را تا انتها با خود همراه کند، این تلاش آن‌گونه که باید به بار نخواهد نشست. نکته آنجاست که اگرچه نویسنده می‎کوشد با شرح روایت‎هایی پاره‌پاره و برخوردار از رابطه‎ای درونی پازل‌وار طرحی کلی را به سامان برساند، در همان نیمه اول به کار بردن شگردی یکسان در روایت رخداد‎ها کار را به تکرار می‌کشد و خالی از جذابیت و لطف می‎کند. تلاش نویسنده برای برهم زدن توالی زمانی رخدادهای تاریخی و شرح آنها با درهم آمیختن خیال و واقعیت و با استفاده از باورهای عامه (خرافی یا غیرخرافی)، اسطوره‎ها و... در نهایت ارائه روایت خود از تاریخ، سنگ بزرگی است که به هدف نمی‎خورد و درعین ارزشمند بودن این تلاش در میانه کار زمین می‎‎ماند. 
 
عروس بید(داستان کوتاه) 
یوسف علیخانی، نشر آموت، چاپ اول1388، 2200 نسخه، 189 صفحه، 4000 تومان 
درباره نویسنده: متولد 1354در میلک از توابع الموت قزوین. فارغ التحصیل کارشناسی مترجمی زبان عربی. پیش از انتشار نخستین آثار داستانی‎اش مدتی به کار روزنامه‎نگاری پرداخت. نخستین آثارش در مجموعه داستان «قدم بخیر مادربزرگ من بود» (نشر افق،1382) توجه صاحب‎نظران را جلب کرد و جوایزی را برای او به ارمغان آورد. «اژدهاکشان» (انتشارات نگاه) اقبال بیشتری برای او همراه داشت و جایگاه او را به عنوان نویسنده‎ای اقلیم‎گرا و موفق در میان هم‌نسلانش تثبیت کرد که با داستان‎های خود به روایت گوشه‎هایی از زندگی، آداب و رسوم و باورهای مردم زادگاهش (میلک) می‎پردازد. اژدهاکشان در نخستین دوره جایزه جلال آل احمد به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد و همچنین نامزد دریافت جایزه هوشنگ گلشیری هم بود. «عروس بید» (نشر آموت) واپسین بخش از سه‎گانه (میلک) اوست. علیخانی همچنین تجربه‎هایی در زمینه فیلمسازی مستند داشته و کتاب‎های «نسل سوم» (گفت‌وگو با برخی نویسندگان معاصر) و «عزیز و نگار» (روایتی داستانی از افسانه‎ای محلی) و... را درکارنامه دارد. 
درباره کتاب: مهم‌ترین شاخصه داستان‎های علیخانی را باید در تعلق خاطر او به زادگاهش جست‌وجو کرد اما تاثیری که زندگی در این روستا بر ذهن و روح او گذاشته، گاه با شیفتگی همراه شده و به داستان‌هایش آسیب زده است؛ هم از آن رو که وفاداری بیش از حد به واقعیت، مجال کمتری به عنصر خیال در برخی داستان‌های او ‎داده و مهم‌تر از آن به لحاظ زبان او در دیالوگ نویسی؛ چراکه نویسنده (به‎ویژه در نخستین بخش از این سه‎گانه) میان زبان فارسی و دیلمی سرگردان به نظر می‎رسد و در نهایت هم به یک زبان معیار که خاص داستان‌های او باشد نرسیده و از دیگر سو به‌کارگیری افراطی این لغات ارتباط خواننده را با داستان‌های او دشوار می‎کند. 
اما در عین حال این دلبستگی باعث شده او با اشراف دست روی جزئیات زندگی و باورهای مردم این ناحیه بگذارد و بازگویی آنها در پرداختی روایی با توفیق همراه شده و تصاویری زنده و ملموس را در ذهن خواننده تداعی می‌کند. هرچند گاه این داستان‌ها به برش‎هایی بسیار ساده از زندگی مردم این منطقه بدل شده که خلا پی‌رنگی قوی برای همراه کردن مخاطب در آنها احساس می‎شود. 
علیخانی در طول آفرینش این سه‎گانه مسیری رو به رشد و تکاملی را پیموده است. درواقع عروس بید علاوه ‎بر اینکه از عمده محاسن داستان‌های قبلی علیخانی برخوردار است، از پاره‎ای ضعف‎ها که در آثار قبلی او دیده می‎شد هم دور شده است. این‎بار نویسنده از مولفه‎های زندگی جغرافیای مورد نظر خود در دل داستان‌ها به خوبی بهره‌گرفته و بی‌آنکه گل درشت و تحمیلی باشند به عنوان عنصری در خدمت داستان به‌کار گرفته شده‎اند و به درستی در جای خود نشسته‎اند. عنصر خیال بیش از پیش مورد عنایت نویسنده بوده تا با در هم آمیختن آن با واقعیت، برغنای فضای داستان‌های خود بیفزاید. به این ترتیب فضای وهم‌انگیزی که در داستان‌های قبلی گاه خودی نشان می‎داد در داستان‌های عروس بید پررنگ شده و گاه تا مرز سوررئال شدن هم پیش می‎رود. همچنین داستان‌های این مجموعه از پی‌رنگ قوی‎تری نسبت به اغلب داستان‌های قبلی برخوردارند و مخصوصا نویسنده با فاصله گرفتن از اصراری که در به‌کارگیری واژه‎های محلی و گویش دیلمی دارد، به زبانی پالوده و یکدست رسیده است. 
 
آنجا که برف‌ها آب نمی‎شوند(رمان) 
کامران محمدی، نشر چشمه، چاپ اول 1388، 1500دنسحه، 101 صفحه، 2200 تومان 
درباره نویسنده: متولد1350، فارغ‎التحصیل کارشناسی ارشد روان‌شناسی ا‎ست. داستان‌نویسی را از اواخر دهه 70 با نوشتن داستانک‎ در یک روزنامه‎ها آغاز کرد که به مدت یک سال و نیم هر روز ادامه داشت. یکی از همین داستانک‎ها در سال 1379 جایزه بهترین داستان مینی‌مالیستی کشور را به‌دست آورد. در 1380 مجموعه داستانک «خدا اشتباه نمی‎کند» جایزه کتاب سال دانشجویی را برایش به همراه داشت. در همین زمینه «قصه‎های پریوار و داستان‌های واقعی»(1388، نشر ققنوس) و همچنین کتاب‌هایی برای مخاطب کودک و نوجوان به قلم او منتشر شده‎است. «آنجا که برف‌ها آب نمی‎شوند» نخستین رمان اوست. 
 
درباره کتاب: فروید می‎گفت همه آدم‌ها درصدی از عدم تعادل روانی را در وجودشان دارند، دربرخی آن‌قدر کم است که نمود محسوسی در رفتار آنها پیدا نمی‎کند و در برخی آن‌قدر زیاد می‎شود که بسیاری از واکنش‎های آنها تابعی از همین مسأله است. این نکته می‎تواند مدخل خوبی برای نگاه به رمان «آنجا که برف‌ها آب می‎شوند» باشد؛ چراکه در این رمان با مجموعه‎ای از شخصیت‎ها روبه‌رو هستیم که اتفاقات تلخ گذشته و ناهنجاری‎هایی که با آن روبه‌رو بوده‎اند، روی زندگی‎شان سایه انداخته و واکنش‎های امروز آنها در موقعیت‎های داستانی این رمان معلول چیزی است که سال‎ها پیش در زمان بمباران شیمیایی سردشت بر آنها گذشته است. 
کامران محمدی به عنوان دانش آموخته روان‎شناسی در نخستین رمانش از دانسته‎هایش در این زمینه بهره برده و اثری با مایه‎های روان‎شناسانه را پیش روی ما گذاشته‌است. به لحاظ مضمونی برخورداری از این ویژگی از امتیاز‎های رمان محسوب می‎شود؛ چراکه خواه ناخواه بدان عمق داده و دایره روابط علی و معلولی رخداد‎های کتاب را از سطح به لایه‎های درونی‎تر رمان برده. اما در عین حال این مسأله باعث شده پاره‎ای توصیفات نویسنده برای شرح حالات و احساسات شخصیت‎ها ‎شکلی مبهم برای خواننده ناآشنا با این مباحث داشته باشد اما با این حال تعداد این لحظه‎ها آن‌قدر نیست که زیاد توی ذوق بزند یا احیانا مشکلی در درک آن به‌وجود بیاورد. 
محمدی در روایت داستان خود زبانی ساده و روان را در اختیار گرفته و اگر مخاطب وقت داشته باشد می‎تواند این رمان را در یک نشست چند ساعته به پایان برساند. البته این سادگی به معنای برخورداری از فرمی سهل و ممتنع نیست چراکه نویسنده در عین فاصله گرفتن از پیچیدگی‎های بی‎دلیلی که در بعضی آثار سال‌های اخیر می‎بینیم، کوشیده است در عین حال برای روایت این داستان ساختاری برخوردار از ظرافت را در اختیار بگیرد. 
«آنجا‎که...» به مدد برش‎هایی کوتاه برای شرح موقعیت‎هایی در گذشته و حال که به طور موازی در کنار هم قرار گرفته‎اند روایت شده و پیش می‎رود، محمدی با استفاده از این تکنیک در رمانش ترجیح داده به‎جای برخورداری از یک محور داستانی اصلی که در کنار آن شاخه‎هایی فرعی هم وجود دارد، ساختار روایی رمان خود را برپایه چند شاخه‎ بنا کند که پابه‌پای هم و موازی پیش ‎می‎روند و هیچ یک بر دیگری ارجحیت داستانی خاصی ندارد و ارتباط درونی آنها را به یکدیگر وصل می‎کند؛ ارتباطی که برپایه زمینه‎ای مشترک رقم خورده که بستر شکل‎گیری رابطه علی و معلولی پاره‎ای رخدادها‎ست (مثلا همه آدم‌ها به نوعی با واقعه سردشت مرتبط هستند و...) اما این شاخه‎های داستانی‌ای که در طول رمان به‎طور موازی پیش می‎روند، رفته‌رفته به یکدیگر نزدیک شده و سرانجام در صفحات پایانی داستان، همچون رشته‎های یک طناب که ابتدا از هم جدا هستند، در هم تنیده شده و آنجاست که محور اصلی رمان خود را نشان می‎دهد. 
اگرچه به دلیل رویکرد روان‎شناسانه نویسنده، در جای جای رمان به ذهنیت‎ها، احساسات و عواطف درونی شخصیت‎ها با چنین شیوه‌ای پرداخته می‎شود؛ اما با این حال محمدی جنبه‎های تصویری رمان را فراموش نکرده و در پاره‎ای لحظه‎ها با زبانی تصویری و زنده به توصیف ما‎وقع می‎پردازد؛ مخصوصا در صحنه‎هایی که به بمباران سردشت پرداخته و اتفاقات پس از آن را شرح می‎دهد. همچنین باید اشاره کرد که رمان در سه روز می‎گذرد؛ سه روزی که شاهد بارش نم‎نم برف هستیم و همین بارش برف ظرفیت خوبی را برای نویسنده به‌وجود می‎آورد تا به توصیفات تصویری رمان خود غنا ببخشد. 
«آنجا‎که...» نخستین بخش از سه‎گانه‎ای ا‎ست به‎نام «فراموشی» که محمدی با همان بخش نخست- در عین توجه به ارزش‎های ادبی رمان خود- خواننده را هم فراموش نمی‎کند و می‎کوشد اثری سرگرم‌کننده را در اختیار او قرار دهد. 
 
نمی‎توانم به تو فکر نکنم سیما (مجموعه داستان) 
محمد حسینی، انتشارات ثالث، چاپ اول 1388، 1650نسخه، 75 صفحه، 1800 تومان. 
درباره نویسنده: متولد 1350، اولین داستاهایش در مجموعه «یکی از همین روزها، ماریا» (نشر ققنوس) مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن رمان «آبی‎تر از گناه» به قلم او منتشر شد که این رمان جایزه ادبی هوشنگ گلشیری و همچنین مهرگان را در سال 1384 برایش به ارمغان آورد. در زمینه پژوهش‎های ادبی «ریخت‌شناسی قصه‎های قرآنی» و «به دنبال فردوسی» را منتشر کرده است که هر دو جوایزی را برای او به‎همراه داشتند. «نمی‎توانم به تو فکر نکنم سیما»آخرین اثر منتشر شده اوست و رمان «تنها برای روجا» را هم در دست چاپ دارد. 
درباره کتاب: داستان‌های «نمی‎توانم به تو فکر نکنم سیما» باوجود مضامین متفاوتی که دارند، در پرداخت و فرم از چند صفت مشترک برخوردار هستند؛ صفاتی که اغلب به عنوان محاسن این داستان‌ها به حساب می‎آیند اما با این حال تاکید و اصرار نویسنده روی آنها در مواردی همین ویژگی‎ها را به نقاط ضعف برخی‌از همین داستان‌ها هم بدل کرده‎است. 
فرض بر این است که هر داستان کوتاهی به عنوان برشی‎ از زندگی جاری در دنیای درون متن، گذشته، حال و آینده‎ای دارد و نویسنده بدون پرداختن به جزء به جزء همه آنها دست روی لحظه‎هایی می‎گذارد که ظرفیت بازگویی آن را دارد؛ با پذیرش این فرض، محمد حسینی نویسنده‎ای‎ است که این لحظه‎ها را خوب دستچین می‎کند و این بزنگاه‎ها را به شکلی پرورش می‎دهد که برای تکمیل این خط سیر، ذهن مخاطب را دعوت به همکاری و فعالیت می‎کند. 
این مجموعه داستان همچون آثار قبلی حسینی نثری پاکیزه دارد که یکی از بارزترین امتیازات آنها محسوب می‎شود؛ نثری شسته رفته و توام با ایجاز که نشان از توانایی او در به‌کار گرفتن درست و به جای کلمات دارد؛ آن‌گونه که کمتر می‌توان کلمه‎ای زائد پیدا کرد که قابل حذف باشد بدون آنکه به ساختار جملات لطمه وارد شود. 
ایجاز در ساختار روایی داستان‌های این کتاب هم از جمله بارزترین نکاتی است که به چشم می‎خورد؛ تا آنجا که گویی نویسنده در روایت داستان، اتفاقاتی که رخ داده، ارائه اطلاعات چه به صورت دیالوگ یا توصیفات مکانی و زمانی یا حتی کنش‎های ریز و درشت و... تا آنجا که می‎توانسته خست به خرج داده‎ و در واقع کوشیده تا بیهوده به حجم داستان‌ها اضافه نکند و به زعم خود همان قدر که لازم است مصالح در اختیار خود را در قالب روایت داستانی پیش روی خواننده بگذارد. این مسأله در بعضی داستان‌ها به خوبی جا افتاده و به بار نشسته نمونه‎اش داستان‌های «نمی‎توانم به تو فکر نکنم سیما» و « و باز به همین سادگی» که این دومی به زعم نگارنده یکی از داستان‎کوتاه‎های خوب این سال‌هاست که تمام ویژگی‎های سبک کار نویسنده را در شکلی قوام یافته در خود دارد. اما در عین حال به نظر می‎رسد این شگرد نویسنده در داستان های «ترس از دگردیسی» و «اون بالا من یک آینه دارم» خلأهایی را به‌وجود آورده که در نهایت به گنگ شدن این داستان‌ها انجامیده است. 
درست است که یکی از هنرهای بزرگ نویسنده بوجود آوردن شرایطی است که خواننده تمایل داشته باشد دوباره متن را بخواند و حسینی تا حدودی از عهده این مهم برمی‎آید؛ اما اگر در این خوانش چیزی عاید خواننده نشود؛ یعنی به جای درک ظرافت‎هایی نهان در لایه‎های درونی‎تر اثر، خود را با ابهامی رودررو ببیند که مرتفع شدنی نیست و مشکل خود داستان است که نهایتا به سرخوردگی مخاطب از متن می‎انجامد. 
داستانهای این مجموعه از مضامین متنوعی برخوردارند؛ تنهایی، عشق و حتی جنگ از جمله ایده‎هایی هستند که جلوه‎های آنها را در داستان‌های این کتاب می‎بینیم و در عین حال نویسنده گوشه چشمی هم به مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارد که هیچ‌یک مستقیما در داستان‌ها مطرح نشده و توی ذوق نمی‎زنند؛ بلکه در لایه‎های زیرین داستان کارکردی بسترسازانه برای جلوه‎گر شدن ایده اصلی داشته‎اند. همچنین باید اشاره کرد به پرداخت معماوار بعضی داستان‌های این مجموعه، معماهایی که کیفیت دراماتیزه شده در روند داستان ندارند؛ بلکه بیشتر تابع اتمسفر کلی داستان و ایده‎ درونی آن هستند؛ معماهایی به ظاهر ساده که اتفاقا قرار نیست در طول داستان حل شوند بلکه در چنین اتمسفری قرار است جلوه‎ای از پیچیدگی شخصیت‎ها و مناسبات میان آنها باشند. 
حسینی هم در نثر و زبان داستان و هم شگردهایی که سبک روایی داستان‌هایش را می‎سازد بسیار متاثر از هوشنگ گلشیری است اما این تاثیرپذیری صرفا تقلیدی خام و کورکورانه نیست که از قضا در کنار بضاعت‎های خود او، کارکردی سازنده برای آثارش داشته‎است؛ به‌گونه‎ای که می‎توان امیدوار بود در آینده، نویسنده راه خود را پیدا کند. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه