گروه انتشاراتی ققنوس | فلسفه سیاسی اسپینوزا فلسفه امید است
 

فلسفه سیاسی اسپینوزا فلسفه امید است

نمایش خبر

..........................

روزنامه هم میهن

سه شنبه 2 اسفند 1401

..........................

در سال‌های اخیر توجه به اسپینوزا در میان ایرانیان رو به فزونی گرفته است و جدا از انتشار ترجمه‌هایی از آثار او، کتاب‌هایی نیز درباره این فیلسوف شهیر به فارسی برگردانده شده است. در این میان، البته حجم آثار تألیفی درباره اسپینوزا قابل مقایسه با ترجمه‌ها نیست. ازجمله تألیف‌های ارزشمندی که به زبان فارسی درباره اسپینوزا نوشته شده، می‌توان به کتاب «متافیزیک قدرت: درآمدی بر فلسفه سیاسی اسپینوزا»، نوشته رضا نجف‌زاده اشاره کرد که در آن به بنیان‌های متافیزیکی فلسفه سیاسی اسپینوزا پرداخته شده است زیرا به‌زعم نگارنده کتاب، «در اغلب تفاسیر مربوط به اسپینوزا، نظریه او در باب مقولات مابعدالطبیعه، علم‌النفس، معرفت‌شناسی، علم‌شناسی و نظریه اخلاق او بررسی می‌شود و به سنجش نسبت این ابعاد فکر فلسفی‌اش با الگوی آرمانی‌اش در باب امر سیاسی و قدرت سیاسی پرداخته نمی‌شود» و «در دهه‌های اخیر است که مطالعه فکر اسپینوزا از منظر تاریخ اندیشه سیاسی جدی شده است و پروژه اسپینوزا به منزله فیلسوف سیاسی موضوع مطالعه متفکران لیبرال و رادیکال قرار گرفته است.» نجف‌زاده که در هیئت‌علمی دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی تهران عضویت دارد، از مترجمان نام‌آشنای آثار میشل فوکو، آنیونیو نگری و مایکل هارت است و ازجمله ترجمه‌های او می‌توان به «انبوه خلق: جنگ و دموکراسی در عصر امپراتوری»، «باید از جامعه دفاع کرد»، «تولد زیست سیاست»، «بازگشت به آینده» و «حافظه شهری: تاریخ و فراموشی در شهر مدرن» اشاره کرد. باروخ اسپینوزا 346سال پیش در چنین روزی درگذشت. به همین مناسبت پرسش‌های خود را با نجف‌زاده درباره آرای او و علل استقبالی که از تفکرش در زمانه ما می‌شود در میان گذاشتیم.

 

 

اسپینوزا در سه ساحت متافیزیک، اخلاق و سیاست مکتوباتی دارد. به نظر شما میان این سه‌ساحت در اندیشه اسپینوزا هماهنگی وجود دارد؟

نخست باید به این نکته اشاره کنم که هرچه در متن‌های متفکران دهه‌های اخیر غور می‌کنیم، بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که باید به آغازگاه‌های مدرنیتۀ رادیکال و سنت‌های جمهوری‌خواهانۀ قرون 16 و 17 بازگردیم. اسپینوزا در آنجا ایستاده است. آلتوسر به این ضرورت بازگشت به اسپینوزا خیلی خوب اشاره کرده بود. در «مقالاتی درباب خودنقادی» که اینک خود به متنی کلاسیک بدل شده، می‌گوید؛ سال‌ها سر بر دیوار متون رازآلود و شرح‌های لعنتی ساییدیم، تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که باید به عقب بازگردیم و چرخشی انجام دهیم. از مدعاهای بسیار ایدئولوژیکِ آلتوسر در آن اثر درمی‌گذرم و بر پایۀ این ضرورتِ خوانش دوبارۀ متن‌های جمهوری‌خواهی، باید بگویم که بله! متافیزیک، عنصرِ همبستۀ اخلاق و سیاستِ اسپینوزایی است.     

میزان اهمیت اندیشه سیاسی اسپینوزا در منظومه آثار او چقدر است؟ و اصلی‌ترین موضوعات و رساله‌های اسپینوزا در زمینه فلسفه سیاسی کدام هستند؟

«رسالۀ اخلاقِ» اسپینوزا یک متن سیاسی است. تمام پنج بخش اخلاق را می‌توان به شیوه‌ای سیاسی تفسیر کرد. اگر ذهن را از بستارهای الهیات سیاسی متعارف برهانیم و به میدان فراخ و سیّال و پُروسعت الهیات سیاسی رادیکال پای بنهیم، حتی بخش‌های «دربارۀ خدا» و «دربارۀ منشأ طبیعت و نفس» را هم می‌توان به شیوه‌ای سیاسی قرائت کرد. در بخش اولِ اخلاق که ظاهراً غیرسیاسی‌ترین قسمتِ این رساله است، اسپینوزا گونه‌ای چشم‌اندازباوری یا پرسپکتیویسم را طرح می‌کند که نمونۀ آن را در فلسفه‌های زبانی و فلسفه‌های تبارشناختی و در فلسفه‌های علم تاریخی‌نگر می‌یابیم. همین‌جاست که این رساله روشی برای خوانش امر سیاسی به‌دست می‌دهد. در همان بخشِ «دربارۀ خدا» نظریۀ ضدایدئولوژی خاصِ اسپینوزا سربرمی‌آورد؛ آنجا که غایت را ضدکمال خداوند می‌داند. ببینید، اسپینوزا همین سخن متافیزیکی را مبنایی برای نقد تاریخی و جامعه‌شناختی الهیات خرافه قرار می‌دهد.

یا در بخش دوم اخلاق می‌بینیم که نظریۀ بدن‌مندی و جسمانیت اسپینوزایی طرح شده و نسبت عشق و میل و سایر عواطف نفس با تصوّر آنها نزد فرد بحث شده است و می‌دانیم که در روزگار ما بدن در سیاسی‌ترین وجه، ظاهر شده است. از منظری، بخش عمده‌ای از دعواها در گسترۀ سیاستِ عمومی، بر سرِ بدن است و تو چه می‌دانی که بدن چه کارها می‌تواند بکند. این را اسپینوزا می‌گوید. حال این جملۀ اسپینوزا را از منظرِ «حاکم» بنگریم. بازنویسی این جمله از دید «حاکم» احتمالاً چنین می‌تواند باشد: و تو چه می‌دانی که بدن چه دردسرها که نمی‌تواند ایجاد بکند! پس، همچنان با دیالکتیکِ رهایی و انقیاد سرو کار داریم.

در خوانش سیاسی بخش‌های اول و دوم اخلاق، می‌خواهم از سنتِ مطالعاتِ فرودستان بهره بگیرم. اسپینوزا یک‌جا که دربارۀ آزادی و ضرورت صحبت می‌کند، داستان خرِ بوریدان را زمینه‌ای برای طرح استدلال‌های خود قرار می‌دهد. می‌دانیم که این خر چنان در تردید میان انتخاب دو گزینه درمانده است که درنهایت از گرسنگی می‌میرد. استدلال‌های اسپینوزا در اینجا عمدتاً به اثبات مسئلۀ متافیزیکیِ جبر و اختیار فروکاسته شده است. درحالی‌که استدلال‌های او وجه سیاسی بارزی دارد. در همانجا او درباب کامُن‌وِلث صحبت می‌کند. یعنی شهر، کشور یا جمهوری. چرا اسپینوزا باید خصیصه‌های رهایی‌بخشِ اخلاق سیاسی را در اینجا طرح کند؟ نفی نفرت، نفی تحقیر، نفی استهزا، نفی خشونت، نفی بُخل، کمک به هم‌نوع و مهم‌تر از همه اسپینوزا این سوال را مطرح می‌کند: شهروندان باید چگونه اداره شوند تا برده نشوند. او ادارۀ جمعیت را با مُنقادسازی و سیاستِ بهره‌کشی یکی نمی‌داند.

از همین روست که آنتونیو نگری در تفسیر اسپینوزا بر نظریۀ انبوه خلق تکیه می‌کند. به امید روزی که انبوه خلق بتواند شاهد رژۀ آزادی باشد. خوانش رادیکال اسپینوزا در جست‌وجویِ بدیلِ مبارزه علیه تمام اَشکالِ بهره‌کشی است. این بدیلی است که از رهگذرِ جست‌وجوی شادی عمل می‌کند. از همین روست که نگری می‌گوید؛ هر فلسفۀ فرهیخته‌ای باید تصمیم بگیرد که در کجا بایستد: در طرفِ ستمدیدگان یا در طرفِ ستمگران.                 

رساله‌های مشخصاً سیاسی اسپینوزا هم میدانِ خوبی برای طراحی نظریۀ رادیکال یا نظریۀ فرودستان است. اسپینوزا در مقدمۀ «رسالۀ الهیاتی-سیاسی» مبانی فلسفیِ مطالعات فرودستان را طرح کرده بود. اسپینوزا می‌گوید؛ پایه و اساس حکومت پادشاهی یا به زبان امروز اقتدارگرایی، در حالتِ فریب نگه داشتنِ انسان‌ها و پنهان ساختنِ ترسی است که زیر لوای خوش‌منظرِ ایدئولوژی بر آنان غالب است و آنان را به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند. به‌طوری‌که آنان برای بردگی خویش چنان تقلّا می‌کنند که گویی برای رستگاری خویش تلاش می‌کنند؛ و فدا کردن خون خود و نثار کردن جان خود در راه شکوه‌مندسازی و پرشوکت شدنِ شخصِ واحد را نه خِفّت‌بار بلکه افتخاری عظیم برای خود می‌پندارند. اما فلسفۀ سیاسی اسپینوزایی، فلسفۀ امید نیز است. امید به پایانِ شُکوهِ سُستِ جبّاریت. در رِس‌پوبلیکا یا جمهوری آزاد رانه‌های روان‌شناختیِ انقیاد سُست می‌شوند. دقت کنید، می‌گوییم سُست می‌شوند، ولی از بین نمی‌روند. سخن اسپینوزا هم از منظر روان‌شناسی سیاسی اهمیت دارد، هم از منظر فلسفۀ سیاسی. بیهوده نیست که دلوز و گتاری این را کانون هرگونه فلسفۀ سیاسی می‌دانستند. اما موضوع به همین سادگی نیست. به عبارتی، دلخوش کردن به اینکه انسان‌ها یک روز به‌طور خطی از جباریّت به جمهوری آزاد عبور می‌کنند، ساده‌اندیشی است. مسئله پیچیدگی سازوکارهای زیستی-سیاسی انقیاد و بهره‌کشی است. زیست‌قدرت بر اساس منطقِ تولید معطوف به مرگ عمل می‌کند. این را در خاورمیانه هم به خوبی مشاهده می‌کنیم. تولید معطوف به مرگ یعنی سازوکارهایی که «مرگ» و «زوال» را به مصرفِ روزمره تبدیل کرده است. درواقع آنچه دلوز و گتاری گفته بودند، از لایۀ دومی در فلسفۀ سیاسی حکایت دارد که به اندازۀ لایۀ نخست جدی است. لایۀ اول دوست داشتنِ جمهوریِ آزاد بود و لایۀ دوم و پیچیده‌تر، انحطاطِ مِیلِ توده‌ها و درغلتیدنِ مستمر به آغوشِ جبارّیت است. 

آنتونیو نگری کتابی دارد به‌نام «اسپینوزا و ما».  این «ما» مدنظر نگری، کیست؟ و آیا «ما ایرانیان» نیز شامل آن می‌شویم؟

بله، به درستی می‌توان به مسئلۀ انسان ایرانی از منظری اسپینوزایی نگریست. اسپینوزا بینش‌های سودمندی برای بازخوانی الهیات سیاسی و نقد ستم طبقاتی دارد.  

با این تفاسیر آیا می‌توان از خوانش‌های متفاوت از اسپینوزا در بستر اندیشه ایرانی سخن به میان آورد؟

بله، چنانکه پیش‌تر نیز اشاره کردم، مسئله‌های انسان خاورمیانه را نیز می‌توان از منظر اسپینوزایی نگریست. انسان ایرانی هنوز و همچنان با مسائلی درگیر است که در آغازگاه تجدد ایرانی مطرح شده بود. نسل اول روشنفکران ایرانی بی‌آنکه به اسپینوزا ارجاع بدهند، منتقدانِ سرسختِ الهیات خرافه بودند. البته چون موضوع گفت‌وگوی ما اسپینوزاست بر او تاکید می‌کنم. روشنفکران نسل اول تجدد ایرانی حتی اگر فقط با مونتسکیو و روسو نیز آشنا بوده باشند، نقد بنیادین شریعتِ اخباری و جبّاریت و خودکامگی را در کانون گفتارهای خود قرار داده بودند. آن گفتارها و نقدها هرچند بسیار کم‌مایه بودند، لیکن هم‌پیوندی‌هایی با سخنان اسپینوزا دارند.

گزارش کنت دو گوبینو از وضعیت فکر ایرانی در قرن19 را باید یکی از نخستین اسناد ورود نام اسپینوزا به ایران دانست. کنت دو گوبینو می‌گوید، در ایران یهودیان و روحانیونِ دانشمندی هستند که در معلومات تلمودی و فلسفی متبحرند. می‌گوید روزی یکی از متبحرین آنها نزد من آمد و راجع به اسپینوزا و مسلک فلسفی کانت صحبت به‌میان آورد و پرسش‌هایی جدی طرح کرد. گوبینو می‌گوید؛ آنان افکار روشن و نام فلاسفه معروف را در کتاب‌هایی پیدا کرده‌اند که مخصوصاً از آلمان به ایران وارد می‌کنند و مخزن آنها هم در بغداد و بیت‌المقدس است. طبق این روایت فیلسوفان ایرانی آن دوران بیشتر مایل بودند با احوال اسپینوزا و هگل آشنا شوند تا دکارت: علت آن هم معلوم است زیرا افکار این دو فیلسوف آسیایی است و اصول و مبانی فلسفۀ آنها از هر حیث به مسلک‌های مشهور و مطلوب مملکت آفتاب نزدیک و شبیه است!

میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی از نخستین نویسندگانی است که در «رساله فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه» (۱۳۱۶ شمسی) بسیار اجمالی به کلیاتی دربارۀ اسپینوزا اشاره کرده بود و محمدعلی فروغی هم فصلی درباب او نوشته بود. هنوز چیزی با عنوان خوانش‌های اسپینوزایی وجود نداشت.

در دهه‌های اخیر اما خوانش اسپینوزا در ایران جدی شده است. در ایران دهه‌های اخیر، می‌توان نوعی دوگانگی تفسیر اسپینوزا را مشاهده کرد؛ در خوانش نخست رویکرد استعلایی غالب است و در خوانش دوم، رویکرد درون‌بودی. در خوانش استعلایی می‌توان به تطبیق اسپینوزا با ابن عربی نزد مرحوم محسن جهانگیری اشاره کرد. علاقۀ فراوانی به مقایسۀ اسپینوزا با ملاصدرا در مقالات متعدد و چندین پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد دیده می‌شود. در مقابل، خوانشی دیگر وجود دارد که می‌توان آن را در چارچوب رویکردهای رئالیستی جای داد. این رویکردها در تمام طیف‌ها غیراستعلایی هستند و بر متافیزیکِ درون بودی تکیه دارند. برای نمونه سیدجواد طباطبایی تلاش کرده است در قالب فصلی از کتاب خود به خوانش اسپینوزا در چارچوب چرخش اسپینوزایی در فلسفۀ فرانسوی بپردازد. طباطبایی رویکرد جمهوری‌خواهانه دارد، اما این جمهوری‌خواهی را ‌باید در چارچوب محافظه‌کاری لیبرال تفسیر کرد. به نظر می‌رسد که او در مرحله‌ای به مقایسۀ برخی بینش‌های اسپینوزا با مفاهیمی از فکر تاریخی ـ عقلی مسلمانان هم علاقه داشت.

اما موج جدیدی از اسپینوزاخوانی در سال‌های اخیر در ایران شکل گرفته است که واقعاً بی‌سابقه است. ترجمۀ متون اصلی متفکرانِ اسپینوزایی مختلف یکی از جلوه‌های چرخش اسپینوزایی در ایران است. به میزانی که فلسفه از انحصار آکادمی خارج می‌شود و به خیابان، کافه و حلقه‌های خصوصی چندنفره راه می‌یابد، فکر اسپینوزایی هم مسیرهای‌ جدیدی برای گسترش پیدا می‌کند. با اسپینوزا خطوط پرواز جدیدی در غربتِ اندیشۀ فلسفی و سیاسیِ ایرانی ترسیم شده است. این خطوط پرواز همچون خطوطِ پروازی که در نیمه‌شبِ سیاست پیداست، می‌تواند امیدهای جدیدی بیافریند. ویژگی اصلی این اسپینوزیسمِ ایرانی جدید، جوان بودن آن است. حلقه‌های اسپینوزایی‌های ایرانی جدید هرچند هم‌اینک درگیرِ حُزن‌ هستند، اما با چفت کردن و اتصالِ زبان‌ها و بدن‌ها قلمروها را می‌گشایند.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه