یک کتاب دو ناشر دو نام
روزنامه آسیا
بر سر مردهای دو صد شیون بود
امروز کسی نیست که بر صد گرید
مدتهایی است طولانی که هر وقت فراغتی بوده و حال و مهمتر مفری و شوقی و آمالی از بازار نابسامان نشر برخی از ناشران غیرمتعهد و بیمسوول به بوی کباب آمده، قلمانداز، چیزهایی نوشتهام و بد و بی راههایی شنیدهام، بیشتر شفاهاً و گاه مکتوباً – حتی – کار داشته میرسید به جایی که کاسه این سر سودایی – به قول حافظ بزرگ – بشود خاکانداز. اما به دلیل جانورشناسی و خودشناسی، باکی در میان نبود که جانورهای ریزتعهد و مسوولیت اجازه نمیدادند نگویم و ننویسم، باید تفاوت ناشر خوب و ناشر بد مشخص میشد و بشود چرا که کار نشر کاری است فرهنگی و معنوی و نمیتواند تا حد کالاهایی چون پفک و چیپس و آب نبات قیچی (که یادش به خیر) تنزل کند و بر گرمی بازار بیفزاید. این از ناشر و بعد مترجمان آنچنانی که بوف کور هدایت را از فرانسه به فارسی برگرداندند و به نام نامی «جغد نابینا» چاپ کردند و لابد گمان کردند صادق هدایت، نویسندهای است الجزایری که به فرانسه نوشته است.
اما...اما – چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟ وقتی ناشران خوب و آگاه و متعهد با کارهای گاه به گاه خود بر نشر کتاب ضربه میزنند چه باید کرد؟
آخرین بار، در ترجمه کاری از مارگریت دوراس و مقایسه دو ترجمه از دو مترجم و ناشر قلمی زدم که تیرهایی طعنه و دشنام از جانب ناشر و مترجم به سمت من روانه شد و چون به جواب قلم برداشتم تا مفصل جواب بدهم، ستون نخست جواب به انتها نرسیده، نشریه توقیف شد و نشد تا بعد از جوابی در خور – و البته مودبانه، نه آنچنان که یکی از ناشران و مترجمان اثر مارگریت دوراس، نوشته بودند – سخن اصلیام را تکرار کنم که: تا بخواهید در ادبیات جهان، شاهکارهای ترجمه نشده داریم و بهتر نیست که به جای چند ترجمه از یک کتاب، هر مترجم سراغ اثری ویژه برود تا از دوباره کاری و چند باره کاری جلوگیری شود و نیروها با تکرار هرز نروند؟
آن زمان این را هم نوشتم که چون هیچ دفتر و دستکی وجود ندارد تا مشخص گردد چه کسی در حال ترجمه چه کتابی است، گاه این دوباره کاریها ناخواسته پیش میآید. اما وقتی کتابی ترجمه میشود و بعد از یکی دو سال، همان کتاب را مترجمی دیگر ترجمه میکند و ناشری دیگر چاپ میکند، گناهی است که راحت بخشیده نمیشود، مگر که مترجم دوم بخواهد بگوید ناشر اول کار را ضایع کرده، که این برای گروه اندک کتابخوان ما، بسیار کار خوب و پسندیدهای است، مشروط بر این که مترجم دوم در مقدمه یا موخره ترجمهاش مطلب را روشن کند تا کاری تعلیمی در حق مترجمان جوانتر کرده باشد.
امروز، نه تنها ترجمههای گوناگون از یک اثر، از میدان ضعیف نشر بیرون نرفته که با صنعت دیگری جوف همان شاهکار اولی رو به رو شدهایم و آن ترجمههایی است از یک کتاب، از – مثلاً 2 مترجم و 2 ناشر و عجیب این که هر مترجم نامی بر پیشانی کتاب دارد – که لابد یکیشان، البته شاید! نامی باشد که خود نویسنده بر کتابش گذاشته باشد.
من به طاهربن جلون، نویسنده مراکشی ساکن فرانسه، سخت علاقهمندم و چون هیچ فرانسه نمیدانم، تا کتابی از او ترجمه میشود تهیهاش میکنم و همین علاقه کار دستم داد چند ماه پیش فساد در کازابلانکای جلون را خریدم که آقای محمدرضا قلیچخانی ترجمهاش کرده و انتشارات مروارید آن را منتشر کرده (البته مترجم در صفحه اول کتاب، نه روی جلد، زیر فساد در کازابلانکا، آورده است:
تباهی، که استنباط میشود تباهی نام اصلی رمان طاهربن جلون است و فساد در کازابلانکا را مترجم یا شاید مترجم انگلیسی اثر، برای کتاب انتخاب کرده، چون گویا آقای قلیچخانی از انگلیسی کتاب را به فارسی برگردانده، یعنی طاهربن جلون مراکشی به فرانسه مینویسد، کسی آن را از فرانسه به انگلیسی برگردانده و مترجم ایران از انگلیسی به فارسی برش گردانده، که همینها هم در عالم ترجمه کار نادرستی است، اول اینکه باید سراغ زبان اصلی کتاب و نویسنده رفت، دوم اینکه هیچ کس به صرف مترجم بودن، حق ندارد، نام و مطلب نویسندهای را عوض کند. وقتی با نام کتاب چنین رفتاری میشود، با خود متن چه رفتاری شده؟ متنی که اساسش بر کلمه است و کلمات به راحتی میتوانند با یک نقطه و ویرگول تغییر اساسی کنند؟ چنانکه نوشتهاند: اعدام، لازم نیست عفو، با جا به جا کردن ویرگول تبدیل شده به: اعدام لازم نیست، عفو.)
زمان نمایشگاه کتاب، در روزنامهای تبلیغ انتشار کتاب دیگری از طاهربن جلون را خواندم با شوق – با این که دو روز پیشترش، به نمایشگاه رفته بودم و قصد نداشتم آن روز که آگهی انتشار کتاب جلون را خواندم، به نمایشگاه بروم، کفش و کلاه کردم و راه افتادم و کتاب را خردیم. کتاب مرد خسته نوشته طاهربن جلون به ترجمه سمیه نوروزی از انتشارات ققنوس چاپ اول 1348. وقت برگشتن، توی ماشین، مرد خسته را باز کردم، جملهای از این جا، جملهای از آن جا، حیرتاً، میدیدم این جلمهها چقدر آشنا هستند! آخر خیلی وقت از خواندن فساد در کازابلانکا، بر من نگذشته بود. دیدم ای دل غافل، هر دو کتاب یکی هستند با دو ترجمه از دو مترجم و دو ناشر! راستش پول، البته چرک دست است! آن هم برای اهالی فرهنگ و نویسنده جماعت! باور کنید به 1800 تومان فساد در کازابلانکا و 1500 تومان مرد خسته، یعنی به 3300 تومان فکر نمیکنم، حتی به این هم فکر نمیکنم که پول دو کتاب را دادهام اما یک کتاب خواندهام، فقط به دلیل هرودود همان حیوان درون، در آزارم، دلم میخواهد هر دو مترجم این نکتهها را برایم روشن کنند و مرا منتدار خویش نمایند:
الف- بالاخره نام کتاب، نامی که خود جلون بر تارک کتابش آورده، چیست؟ فساد در کازابلانکا؟ تباهی؟ یا مرد خسته؟ شاید هم مرد کهنهکار؟ (حالا که چنین است، به گمان من با توجه به خط داستان که تباهی مردی است کهنهکار و قدیمی، شاید مرد قدیمی یا تباهی مرد، هم بیمورد نباشد!)
ب- سرانجام کدامین اصل نوشته جلون به حساب بیایند؟
- پیسی شما به حساسیت همراهه، یه نوع پس زدن.
- بله متوجهام. درمان میشه؟
- نه، کمکم که بهش عادت کنید دیگه براتون عادی میشه، گاهی خود به خود خوب میشه، این مریضی جسمی – روانی یه، احتمالاً آدم خیلی احساساتیای هستید. به زیباییهای زندگی توجه کنید. همرنگ جماعت بشید. بذارید گردش خونتون راحت صورت بگیره. با افکار ناراحتکننده مانع گردش خونتون نشید.
- چه افکاری؟
- احتمالاً فکر و خیال زیاد میکنید.
- تقریباً
- بعدش به دکتر میگم که مدتی یبوست داشتم.
- پس چرا زودتر نگفتید. دارم یه چیزهایی متوجه میشم. شما عوض این که مواد زاید رو دفع کنید تو بدنتون نگه میدارید. شما یه جورهایی ناراحتی وجدان دارید. و باید استراحت کنید و ورزش.
- فقط همین؟
- انعطافپذیریتان رو هم بیشتر کنید.
- فساد در کازابلانکا (تباهی) ترجمه محمدرضا قلیچخانی – انتشارات مروارید ص 120
- پیس شما با نوعی آلرژی همراه شده، نوعی واکنش دفاعی در مقابل پیوند انجام شده.
- بله فهمیدم، به من بگید که معالجه میشه یا نه؟
- نه، باید بگم که عادت میکنید و بعد از این توجهی بهش نشون نمیدید، تا به حال پیش اومده که مکانیسم رنگدانهها دوباره تعادل خودشو پیدا کنه، این بیماری، روان – تنیه. شما باید آدم بسیار حساسی باشید. سعی کنید که نیمه پر لیوانو ببینید. مثل بقیه رفتار کنید خونتونو آزاد بذارید تا گردش راحتی داشته باشه با وسواسهای زیاد که گردش خونو مختل میکنه، خودتونو عذاب ندید.
- چه وسواسی؟
- شما خیلی فکر میکنید.
- شاید.
- بعدش بهش میگم که چند وقته یبوست دارم و اذیت میشم.
- باید زودتر از اینها بهم میگفتید. همه چیز واضحه شما به جای دفع، نگه میدارید. مشکل شما وجدانه، به استراحت احتیاج دارید. ورزش کنید.
- تموم اون کاری که من باید انجام بدم همینه؟
- یاد بگیرید که انعطاف داشته باشید.
مرد خسته، طاهربن جلون – ترجمه سمیه نوروزی، انتشارات ققنوس ص 113 و 114
و از این دو شعر کدام به شعر جلون نزدیکتر است؟
«روزگار بی وفایی کرد، گاه خستگی و رخوت فرا رسید...رویاهایی که خواب تباه شده یک مرد به رشته تحریر درآورده بود به دست حصارهای تجاوز اشغال شد.»
از فساد در کازابلانکا 155 و 156
«فصلهایی که با خیانت سپری شدهاند، ساعات بیحوصلگی در پس پرده افکار...رویاهای مکتوب برآمده از خواب مردی که دیوارها به تعقیبش شتافته و پیش میآیند...»
مرد خسته ص 148
و ممنون میشوم اگر یکی از مترجمها بگوید خود جلون این کلمات را به وجه مصدری آورده، یا به طریق اول شخص مفرد؟ (تفاوت این دو نکته میتواند سبک نویسندهای را به هم بریزد)
- یه ذره به فکر زندگی باشی. (یه ماشین باید بخرم، احتمالاً دست دوم)
- یواشتر غذا بخورم (بین صبحانه و ناهار و شام هیچ چی نخورم)
- ورزش کنم، (نرمش سوئدی یا دوچرخهسواری.)
- یه دفترچه یادداشت تهیه کنم (یه گاوصندوق بخرم تا اونو با پولهایی که از این ور و اون ور میرسه توش قایم کنم.)...که باید باشد! تا اونو با پولهایی پر کنم. نه با پولها توش قایم کنم.
فساد در کازابلانکا – ص 59
- باید زندگی کرد (خرید یه ماشین، حتی دست دوم.)
- آروم غذا خوردن (نخوردن غذا، بین وعدهها.)
- ورزش کرده، ژیمناستیک یا دوچرخهسواری (من که نمیدانم! ژیمناستیک همان نرمش سوئدی است؟)
- روزنامه گرفتن (خریدن یه گاوصندوق، قایم کردنش و گذاشتن پولای باد آورده اون.)
مرد خسته – ص 56
باور کنید روزنامه گرفتن خیلی تفاوت دارد با دفترچه یادداشت. همچنان که قایم کردن گاوصندوق فرق دارد با قایم کردن پول در گاوصندوق، کدام نوشته طاهربرن جلون است؟
حالا اگر دوست دارید سنگها را برای سنگسار بردارید، اما همیشه پیش از پرتاب سنگ حرف حضرت مسیح را به یاد بیاورد (سنگ را اگر بیگناهید پرتاب کنید!)
والسلام