احمد تهوری
منصور یاقوتی بیش از 50 سال است که مینویسد از درد و رنج مردم و برای شادی و خوشی آنها. او آثار متنوع و فراوانی دارد که بیشترشان را قبل از انقلاب منتشر کرد. شاید کمتر کسی را بتوان پیدا کرد که با وجود کتابهای بسیار، اما همواره در سکوتی معنادار فریاد خود را سر میدهد آن هم به نحوی که کسانی آن را میشنوند که با نوشتههایش ارتباط برقرار میکنند چرا که «یاقوتی» نویسندهای است از میان همین مردم که برای آنان مینویسد. مجموعه داستان «چشم هیچکاک» که اخیراً منتشر شده حاکی از آن است که او فضای جدیدی را در کارهایش تجربه میکند. داستانهایی متفاوت با تکنیکی نو که مضمون هر کدام از آنها برای خوانندگان علاقهمند به ادبیات داستانی علیرغم جذابیت میتواند یک کارگاه آموزش داستاننویسی باشد. اخیراً در مراسم جایزه ادبی کرمانشاه از این نویسنده تقدیر به عمل آمد. کاری نیکو که انگیزههای این نویسندگان را دوچندان و به آنها یادآوری میکند که هنوز هستند کسانی که آنها و نوشتههایشان را دوست میدارند. هنوز خاطره کتاب «با بچههای ده خودمان» و یا کتاب «گل خاص» از ذهنها نرفته است. داستانهای تکاندهندهای که در فضایی روستای رخ میداد و توصیف درد و رنج انسان و ستیزش با طبیعت بود. حالا بعد از مدتها کار تحقیقی و پژوهش آثار کلاسیک ادبیات داستانی شاهد انتشار مجموعه داستان «چشم هیچکاک» از این نویسنده کرمانشاهی هستیم. در «چشم هیچکاک» چندین داستان برجستهتر مینماید بهویژه «پروانه بر خاک» که ستمکاری و نسلکشی کردها توسط رژیم بعثی را آنچنان روایت میکند که خواننده با واقعیات قتل عام کردهای عراقی در زمان صدام حسین رودررو میشود. پروانه در خاک، حکایت وادادگی و مظلومیت نسلی است که صدایش و فریادش در حلقوم ماند و به گوش کسی نرسید اما بعدها کسانی بودند که از آنها نوشتند و فریاد مظلومیتشان را به گوش مردم ایران و جهان رساندند.
از دیگر داستانهای این مجموعه «گریه در گلو»، «کژدم و سنگ»، «ستیز» و «درخت» هستند که با بهرهگیری از ادبیات بومی سعی در فضاسازیهای محلی دارد که نویسنده تا اندازهای در این کار موفق شده است. با خواندن داستانهای یاقوتی و کارنامهای که او در حال حاضر از خود بر جای گذاشته و طرح اتهاماتی از قبیل اینکه دوره بعضی از نویسندگان و داستانهایشان سپری شده نمیتوان به راحتی حکم داد که هر نویسندهای و یا هر داستانی زمان خاص خود را دارد؛ چراکه اگر این فرضیه را بپذیریم آنگاه مجبور میشویم برای هر نویسنده یک تاریخ مصرف تعیین نماییم که با عقل و منطق جور درنمیآید. چراکه هنوز خواندن آثار سترگ بسیاری از غولهای کلاسیک ادبیات جهان خالی از لطف نیست! نویسندگانی چون انووره بالزاک، لئو تولستوی، فئودور داستایوسکی، ایوان تورگنیف و تنی چند از اینان هنوز خواننده را مجذوب و متحیر آفرینشهای ادبی خویش میکنند. این نویسندگان همواره پذیرفتهاند که یکی از اهداف اصلی خوانش و نگارش رمان، سرگرمی و لذت است. بنابراین راه را برای خوانندگان آثار خود بازگذاشتهاند که مخاطب، نویسنده و سبک مورد علاقه خود را انتخاب نموده و در این راه با نویسنده محبوب خود همراه شود. اینها را بدین جهت یادآوری کردیم که مخاطب عزیز بداند در سرزمین ما هستند نویسندگان بزرگی که آثارشان هیچگاه رنگ کهنگی به خود نمیگیرد و همواره فرزند زمان خویشند. یعنی در هر زمانی تکثیر میشوند. از آن جملهاند نویسندگانی چون محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی، صادق هدایت، صادق چوبک، نادر ابراهیمی و... که همواره آثار آنها در ردیف پرفروشها و پرمخاطب نسلهای مختلف بوده است. یاقوتی از آن دسته نویسندگانی است که همواره مدعی آن بوده پیچیدهنویسی و پیچیدهنگری با یکدیگر تفاوت دارد. این نویسنده پیچیدهنگری را حاصل معرفت میداند که از طریق مرارت و ممارست ادبی به دست میآید. او رنج و محنت و خوشی انسانها را در آثارش چنان بازتاب میدهد که خواننده همراه با غم و درد و رنج آدمهای قصه او میگرید و نیز در خوشی آنها خنده سر میدهد و از ته دل خوشحال میشود. یاقوتی در تمامی آثارش روایتی جدید و نو را از قصه برای مخاطبانش عرضه میکند که مخاطب در آینه آن خود و رنجهایش را میبیند. آیا زمان بازگو کردن رنجهای آدمی سپری شده است؟ یاقوتی به آن دسته از نویسندگانی تعلق دارد که به نوعی درگیر پیچیدهنگری است نه پیچیدهنویسی. و این کلید رمز کشف داستانهای اوست. او فراتر از شیوههای مرسوم داستاننویسی، نوعی رئالیسم داستانی را رواج میدهد که خواننده آن را با تمامی وجود میپذیرد. مجموعه جدید او، چشم هیچکاک، نمونهای از فعالیت و خلاقیت نویسندهای است که نمیخواهد سکوت ادبی داشته باشد و به قول شهرام اقبالزاده، مترجم و نویسنده و همشهری منصور یاقوتی، او فریاد سکوتی را که سالیان سال به وی تحمیل شده در آثارش بیان میکند و ما خوشحالیم که بالاخره این سکوت با انتشار کتابش شکسته شد.
«چشم هیچکاک» آوردگاهی دیگر برای عرصه داستاننویسی یاقوتی است، و همچنین شکست همان سکوتی که یاقوتی سالها بیصدا آن را فریاد زد.