«شبانههای پدرم» رمانی است ایستاده در میانجای رمانهای جدی و پرطرفدار. زبان در اثر ریزبافتی زیبا از واژگان است که طرفداران رمانهای جدی را به خود جذب میکند و روایت، دوستداران رمانهای پر طرفدار را. زبان اثر، زبانی است خاص که نویسنده در طول سالها نوشتن به آن رسیده، بیتصنع، زیبا، جاندار، فخیم و شاعرانه که گاه خواننده فکر میکند، نکند داستان در اصل به قصد جلوۀ زبان نوشته شده باشد و روایت عرضه میشود تا عرصهای بگشاید بر دلبری زبان! با این وجود روایت نیز آنجا که از عشق میگوید در ادبیات ما تازگی دارد که نداشتهایم یا کم داشتهایم در رمانهایمان چنین عشقی را آن هم پیرانه سر . زندگی عشق با یک نگاه، در واپسین روزهای قجری تا مانایی واقعگرایانهاش در دوران ما خوش به کاغذ نشسته آن هم زمانی که پیرانگی جوهر عشق را تراش و جلا میدهد. این سیال در شیشۀ عمر آدمی چهل سالی میماند تا صافی شود. سفر، سفر عشق است از مجاز تا حقیقتی آن هم نه افلاطونی که حقیقتی به واقعیت قابل لمس. جمشید طاهری نویسندهای است که پیشتر بیش از 10 رمان نگاشته، رمانهایی که از سال 75 به چاپهای متعدد رسیدهاند اما خودش به رضایت نرسیده است.