گروه انتشاراتی ققنوس | شادی برای آدمهای غمگین- درباره «هزار و یک سال» اثر «شهریار مندنی‌پور»
 

شادی برای آدمهای غمگین- درباره «هزار و یک سال» اثر «شهریار مندنی‌پور»

روزنامه قدس

«هزارویک سال» نام داستانی از شهریار مندنی‌پور است که نشر آفرینگان با همکاری انتشارات ققنوس آن را به چاپ رسانده است. این کتاب که مهرماه گذشته موفق به دریافت جایزه مهرگان ادب (پکا) کودک و نوجوان شده، با رویکردی تخیلی به دنیای افسانه و جهان پریان و آسمان، داستانی درباره انسان – بر روی زمین – و ستارگان – در آسمان – را بازگو می‌کند که ظاهراً برای گروه نوجوانان نوشته شده است، اما به هیچ وجه مختص نوجوانان نیست و بیان انسانی مفاهیم داستانی آن، گستره خوانندگانش را بسیار وسیع‌تر از این کرده است.

«… و این کتابی که این بار نوشته شده، برای گروه کم سن و سال نوشته شده که دوست دارند بدانند غصه‌ها و خوشحالی‌های بزرگترها چطور هستند؛ و برای گروههای بزرگسالی نوشته شده که دوست دارند یادشان بیاید غمها و شادیهای بچه‌ها چطور هستند…»
دنیای دور از دسترس آسمان همواره به عنوان یکی از مهمترین ناشناخته‌ها در برابر ذهن کنجکاو و روح ناآرام بشر قرار د اشته است و از طرفی هم آسمان همواره با نوعی پاکی و قداست، بخشی از ذهن انسانها را به خود معطوف ساخته است. شهریار مندنی پور هم برای برجسته کردن دنیای کوچک و محدود این انسانها و تأکید بر خواسته‌های زمینی و جهان مادی آنها دنیای کوچک و محدود این انسانها و تأکید بر خواسته‌های زمینی و جهان مادی آنها دنیای وسیع و پاک آسمان را در مقابل انسانها و زمین قرار می‌دهد. داستان از آنجا شروع می‌شود که  دوازده ستاره (شش خواهر و شش برادر) به زمین می‌آیند تا کار مهمی را انجام بدهند:
«هر هزار و یک سال، یک بار این حادثه تکرار می‌شود و این کتاب نوشته می‌شود: داستان ستاره‌هایی که به زمین می‌آیند و بعد از حادثه‌هایی می‌فهمند که کمک به آدمها آن طورها هم که فکر می‌کردند، آسان نیست…»
«شهریار مندنی‌پور» داستانش را در قالبی افسانه‌وار روایت می‌کند و راوی قصه مردی است که ستاره‌ها او را بر روی زمین به عنوان راهنما بر‌می‌گزینند و با او همراه می‌شوند تا غمگین‌ترین انسانهای روی زمین را پیدا کرده و یاری‌اش نمایند تا شاد شود. مندنی‌پور در واقع با این کار، ضمن روایت داستان، با نشان دادن تضاد دنیای انسانها در روی زمین و پریان (ستاره‌ها) در آسمان، خواننده را از ظواهر و خواسته‌های محدود و سیاه زمینی بیزار کرده و به آسمانها می‌کشاند.
پریان (ستاره‌ها)‌در داستان مندنی‌پور همراه با باران به زمین می‌آیند و همان‌طور که قطره‌های باران مشغول شستن زمین هستند، ستاره‌ها نیز سعی دارند تا غم و رنج را از دل انسانها بشویند، هر چند این کار آنها باعث اسارتشان در زمین بشود.
«باران هزارو یک جور صدا دارد… ولی باران هم که این همه صداهای جورواجور دارد هیچ حرف تازه‌‌ای ندارد…»
در طول داستان دوازده‌ ستاره‌ای که تا پیش از این به صورت دو بار در آسمان – شکل آرزوی انسانها – بودند همراه با راوی داستان روی زمین می‌گردند و سعی دارند تا آدمهای غمگین را شاد کنند.
آنها اسکندر فقیر را به ثروت می‌رسانند، الهه الهام   را در دل شاعر تنها بیدار می‌کنند، مادر دخترک را برایش پیدا می‌کنند، دانش مرد دانشمند را خیلی زیاد می‌کنند، پای صحبت دو ماهیگیر می‌نشینند به کمک پهلوان شهر می‌روند، به سراغ قهرمان زندانی می‌روند.
و در انتهای داستان پنج ستاره برای آدمها روی زمین می‌مانند و تنها هفت ستاره به آسمان بازمی‌گردد. با شکلی که برای ما خیلی آشناست. شکل یک ملاقه که به قول نویسنده، کارشان این است که باید دائم از آسمان پر می‌شدند؛ که هر وقت پر می‌شدند، از خاصیت همین ملاقه بودنشان استفاده بکنند، که به طور مساوی سهم زمین را بریزند روی زمین. داستان شهریار مندنی پور را به لحاظ ساختار و کارکرد عناصر داستانی، می‌توان به طور کامل مورد بررسی قرار داد. اما آنچه اهمیت آن را دو چندان کرده، شیوه بیان داستان و گستره مفاهیم نهفته در زیر متن داستان است.
«هزارو یک سال» داستانی است که بحران معنویت را به یاد انسانها می‌آورد و نویسنده از میان خوانندگان، به ظاهر نوجوانان را برای انتقال منظورش انتخاب کرده است. کسانی را که در مرز میان پاکی کودکی (آسمانی) و آلودگی بزرگسالی (زمینی) قرار دارند.
در مجموع اهمیت این داستان را هم باید در بعد مفاهیمی که در زیر متن مطرح می‌کند جستجو کرد. «اما من، هنوز به این داستان فکر می‌کردم. به آن مردی که دوازده برادر و خواهر را دیده بود حسرت می‌خوردم. چشمهایم را بستم و در خیالم آن دوازده ستاره را که شکل دو بال باز شده بودند، دیدم. اما این بالها دیگر در آسمان نبودند، زیرا پنج ستاره، برای آدمها، روی زمین مانده بودند، و هفت تای آنها،‌ درست‌ سر جای قبل خودشان برگشته بودند.»
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه