گروه انتشاراتی ققنوس | سواری ضعیف جماعت (نقدی بر مجموعه داستان ژرفای سرمه ای)-بارخوانی پرونده جاری؛ مروری بر چند اثر داستانی چاپ شده در سال گذشته
 

سواری ضعیف جماعت (نقدی بر مجموعه داستان ژرفای سرمه ای)-بارخوانی پرونده جاری؛ مروری بر چند اثر داستانی چاپ شده در سال گذشته

روزنامه شرق

این داستان مردى ا ست که همه را (زنش را و مادرش را و خواهرش را و کارگرش را و ...) از خود رنجانده و حالا، تنهاى تنها در جاده چالوس مى راند و ما مى فهمیم که به سوى مرگ مى راند؛ شاید هم خودش. در این داستان که آقاى بهادرى مانند سایر داستان هایش صبر و حوصله یک رمان نویس را دارد (که این البته براى داستان کوتاه کمى تا قسمتى ممدوح نیست) با مرور همه فرازهاى زندگى مرد، ما را و او را به سوى مرگ محتومش سوق مى دهد و مى برد تا آب. البته مرگى که یک کابوس کودکى را در خود نهفته دارد و غرق شدن است در آب پشت سد. 
 درون مایه نهان و آشکار داستان ژرفاى سرمه اى این نکته ظریف است که اقیانوس قدرت دقیقاً از جویبارهاى ترس گذر مى کند. مرد در تمام دوران کودکى  از آب پشت سد مى ترسد، از شکار قورباغه مى ترسد، از پدرش مى ترسد و ... و در آغوش مادر آرامش مى یابد و گاه از ترس خود را خیس مى کند. و حال، در بزرگسالى زنش را طلاق مى دهد تنها به جرم استقلال مالى، حق ارث خواهرانش را بالا مى کشد، کارگرش را به قصد کشت مى زند، حتى مادرش را، آن پناه شب هاى خیس کودکى را، به چیزى نمى گیرد و ... و مى بینیم که چه  میزان پدر قلدر و ژاندارمش را مى ستاید و با لذت به یاد مى آورد که چطور یک بار یک پیرمرد دهاتى را با یک سیلى محکم ادب کرده بود و درافشانى پس از آن را که: «به دهاتى و ضعیف جماعت نباید رو داد، وگرنه سوارت مى شوند.»
و در تفسیرى فراتر مى توان این نکته مکرر را به یاد آورد که قاهریت چیزى جز قاهریت نمى زاید. و نویسنده هوشمندانه این مضمون را به جاى بررسى در فضاهاى سیاسى و روشنفکرى در بستر خانواده سنتى ایرانى کاویده است تا این معنا ملموس تر شود. 
اما همان طور که گفته شد همین دغدغه گفتن آن چیزى که باید، فرم داستان هاى این مجموعه را به رمان نزدیک کرده است و گاه داستان ها را از فشردگى خاص داستان کوتاه دور مى کند. با این همه «کیا بهادرى» در ژرفاى سرمه اى و سایر داستان هایش نشان مى دهد که از چیزهایى مى نویسد که دغدغه اش را دارد، چیزهایى که آزارش داده اند و یا به فکر وادارش کرده اند. براى همین پس و پشت همه شان جهان فکرى منسجمى دیده مى شود که همین، در این زمانه میدان دارى ذوق ورزى هاى فرمالیستى و غربت ذهن هاى اندیشه ورز، غنیمتى است. اما نه غنیمتى کافى، بلکه تنها لزوماً لازم، براى داستان  مدرن ایرانى. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه