گروه انتشاراتی ققنوس | سمفونی مردگان یا تراژدی زندگان
 

سمفونی مردگان یا تراژدی زندگان

نقد زیر در زن روز، 8 اردیبهشت 1369، شماره 1262 درج شده بود.

صفحه نقد آینه ها 46 

... سمفونی مردگان که گه گاه نه هم‌آهنگی کامل دارد و نه قدرت اوج و فرودهای نظام‌یافته، از آن دست که سمفونی را می سازد، تراژدی زندگان است. زنده‌هائی که پس از تلاش بسیار برای زنده ماندن یا زنده بودن، عاقبت خود را به دست جریان سپرده‌اند و تسلیم واپسین خیزابی شده‌اند که آن هم با آخرین پرش خود، به ساحل مرگ پرتاب‌شان کرده است. تا دمی در دل آرامش سرد و مخوف آن دیار از رنج دست و پا زدن های خلاف جریان بیاسایند و یک صدا برای آخرین بازمانده (اورهان) فریاد کنند که انسان در برابر سرنوشت نه یارای مقاومت دارد و نه گریز. چرا که اگر مسیر تازه سرنوشت بر آن قرار گیرد که زندگی مثل بهمن بزرگی از برف در سراشیبی دره مرگ فرو بغلتد، هیچ کس نمی تواند یا نمی خواهد جلوش را بگیرد. (1) و هم چنان  برف سنگینی که نعش خود را به زمین تحمیل می کند. خود را با تمام موجودیت به تو تحمیل می کند، به تو که هشدار قریب الوقوعش را به ریش خند می گرفتی که مدام می گفت: اخوی دیگر خرابی از حد گذشته. باید بار و بنه را بست. 
و از این جا است که سمفونی مردگان تراژدی های کهن یونان را به یاد می آورد و موضوع بحث و کندوکاوش را بر سؤال جاودانی انسان پیرامون زندگی، سرنوشت و مرگ قرار می دهد. کاراکترهای داستان نیز، گرچه آدم های معمولی یند، ولی شخصیت های ساده نیستند و هر کدام از پیچیدگی های روانی- اجتماعی خاص خود برخوردارند که آن ها را از درون قوی می کند و هم چنین خصلت قهرمانان تراژدی های بزرگ را در دل خود نهفته دارند که همه برای بازی های حقیر آفریده نشده اند. 
داستان که بر پایه داستان اساطیری- مذهبی (داستان هابیل و قابیل) خلق شده است، دیدی ناتورآلیستی دارد. 
آیدین آنتیگون دیگری می نماید که می گوید به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچ گاه باز نمی گردند. به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان. او سرنوشت نامعلومی پیدا می کند و در نهایت امر بازی چه های دنیوی را کنار می نهد و بار و بنه را می بندد. ره توشه او فقط تلخ کامی و شکست است و نهایت کار او تسلیم و در دل خواننده جز اثر ناامید کننده و گزنده ئی باقی نمی گذارد و آهی که جهان پیر است و بی بنیاد/ از این فرهادکش فریاد و نه فریادی از آن دست که آنتیگون سر می دهد و مرگ را پذیرا می شود. 
سمفونی مردگان حدیث تلاش درونی خانواده ئی است که به ریشه خود تیشه می زنند و یکایک اعضای آن- آیدا، پدر، مادر، یوسف، آیدین و در آخر اورهان که قابیل زمان خود است- رو به نیستی می روند و سورمه هم وقتی زندگی خود را با این خانواده می پیوندد، همان سرنوشتی را پیدا می کند که دیگران. گوئی اینان از جنس مرگند و همه گل ها را پرپر می کنند.
پدر که آمیزه ئی از تعصب کور سنتی، ترس، عاطفه، غرور و منفعت طلبی است، به مرگ طبیعی از دنیا می رود و مادر به مرگ ناشی از بیماری آسم که در او کهنه شده است، از بین می رود. 
آیدا خودسوزی می کند. آیدین به سرنوشت نامعلومی گرفتار می آید و یوسف که استعاره ئی از همان بختک حرص و آز و سیری ناپذیری است- که سایه شومش بر سر خانواده افتاده- به ظاهر به دست برادرش، اورهان، کشته می شود، ولی در واقع در وجود اورهان باقی مانده است و حضور سایه وار خود را تا نهایت حفظ می کند، تا آن جا که همیشه او را تعقیب می کند و فریاد می زند برادرکش.
اورهان هم به ظاهر بر اثر برف و وهم زوزه گرگان ولی در معنی به دست خود، به دست حرص و آزش که در نهایت گریبان گیر خودش شده، به دست مردگانی که او را احاطه کرده اند، در آتش خسرانی که خود فراهم آورده است و در وهم خود به دست آن که به دنبال او است تا از بینش ببرد، (آیدین) کشته می شود. 
«نه آیدین من تو را نمی کشم، تو هم مرا نکش.»
«بگذار خودم بمیرم، داداشی.»
و در پس آن، پایان منطقی و زیبای کتاب است که فرا می رسد و برای هر بیننده ئی تردیدی باقی نمی گذارد که مردی در آب خود را حلق آویز کرده است. بدین صورت اسطوره و نماد در هم می آمیزد و کامل می شود. 
و اما سورمه نیز که نیمی از وجود آیدین است، هم چون جفتش به سرنوشت نامعلومی گرفتار می آید. می شکند و در نیمه تاریک محو می شود. هم چون غروب که روز در شب به تحلیل می رود و هم چون آفتاب که به سایه کشانده شود. 
در واقع آیدین در سراسر کتاب با دو شخصیت زن (آیدا و سورمه) هم پا می شود و این ها هر یک قسمتی از وجود اویند. بخش میراننده و احیاکننده او که در عین حال یکی هستند، مثل دو بازتابش نور که در نقطه تلاقی تصویر واحدی را می سازند و از این جا است که معروفی در این رمان به یک نوع هم زمانی دو واقعه در دو زمان مختلف دست می یابد. آن جا که آیدین خبر خودسوزی آیدا را در روزنامه می خواند (که نمادی از آتش تعصب و جهل زمانه است که پدر، دو فرزند خود را در آن هلاک می کند) بخش احیا شده وجودش دوباره در شعله های آتش دیگری می سوزد. و اما آن تای آیدا و جفت سورمه، آیدین، هم به خاطر دید ناتورآلیستی کتاب، چون جفتش در خسوف کامل و در سرنوشت نامعلومی فرو می رود.
این قرینه سازی و یگانه شدن در وجود سورمه و آیدین به غایت زیبا است. اما به جای این که به کمال رود، باز هم احساس پر توان او و تلخی دیدش، تمام زمینه های ایجاد شده را می پوشاند و این در حالی است که نویسنده برای تعدیل گزندگی این سرنوشت تلاش می کند- پیدا شدن فرزند پانزده ساله آن دو و برخورد انتهائی آیدین در مقابل اورهان، سوزاندن روزنامه ها و مقاومتش که اورهان را در نهایت امر می شکند.
سمفونی مردگان اولین اثر عباس معروفی در زمینه رمان از تکنیک توان مندی برخوردار است و آشنائی وسیع نویسنده را با داستان های مدرن جهان و شیوه رئالیسم جادوئی (نئورئالیسم) می رساند و حاکی از خلاقیت و توانائی وی در به کارگیری شگردهای نو در صحنه ادبیات ایران است که می تواند راه گشای تحول تازه ئی در داستان نویسی بعد از انقلاب باشد.
شکستن زمان، هم زمانی به صورت انعکاس یک واقعه در زمان های مختلف، استفاده از سیال ذهن و پاساژ (وصل گذشته های نامتوالی به صورت شبکه ئی تو در تو به هم) بازی های ذهنی، استفاده از زبان چندروایتی و در موومان سوم تکنیک تازه چندذهنیتی که مرده ئی از ذهن زنده ئی واقعه ها را روایت می کند، همه و همه تکوین و نظام یافتگی و کوبندگی این مسأله تو در تو را از نقطه شروع تا انتها می سازد.
مکان داستان، شهر اردبیل و زمان، سال های بعد از جنگ جهانی دوم- بعد شهریور بیست- است. اما فضائی که نویسنده از شهر به دست می دهد، شهری خالی از سکنه می نماید که گویا فقط همین خانواده و پاسبانی به نام ایاز که معلوم نیست چه کاره است ( و به راستی شاید خود شیطان باشد) و مستر لردی که کارخانه پنکه سازی دارد، زندگی می کنند. و در گوشه دیگری هم که انگار شهر دیگری است، سورمه، عمو، پدرش و پیرزنی به نام مادام یوگینه. در واقع ما چیزی از وقایع زمان یا حضور افراد نمی بینیم. مردم گرسنه پشت در نانوائی ها ازدحام کرده اند. ولی ما نه حضور آن ها را لمس و باور می کنیم و نه گرسنگی و شلوغی شان را. چرا که نویسنده تصویری نمی دهد و اگر هم داده، آن قدر از باور خواننده دور است که فقط و فقط به گزارشی شبیه است که به راحتی می توان از کنارش گذشت. 
معروفی که در صحنه های عاطفی خود آن همه ایماژ ارائه می دهد و از ساده ترین واقعه ها مثل خاطره شنای پدر هم راه بچه ها در شورآبی، دنیائی از رنگ و عاطفه و احساس می آفریند، در صحنه های سیاسی- اجتماعی کتاب و پیوند این روی دادها با زندگی خانواده زبان ناتوانی پیدا می کند. و آن چه از تاریخ آن دوره که یکی از حساس ترین برهه های تاریخ ایران است، عرضه می کند، توخالی و بی مایه است.
برای مثال از جای گزینی سلطه آمریکا به جای انگلیس، فقط به مرگ مستر لرد و جای گزینی شرکت آمریکائی بایکوت و توسعه کارش به صورت گزارش وار در چند صفحه بسنده می کند. ولی اشکال اساسی کار این جا است که اثر این گزارش، چندان در طول داستان احساس نمی شود و ربط زیادی هم با مدار زندگی خانواده پیدا نمی کند که اثربخش و تعیین کننده باشد. برای همین، اثر آنی هم که می بخشد بی منطق و ناگهانی و به دور از حقیقت مانندی جلوه می کند. تا آن جا که این از دست رفتن روابط علت و معلولی به شخصیت ها هم سرایت می کند و اعمال آن ها را دور از زمینه و دور از ذهن می کند. مثل پرواز یوسف با چتر و برخورد عاطفی پدر و مادر با این مسأله و.. که بسیار اغراق آمیز عرضه شده یا صحنه ریختن سربازان روس به خانه اورخانی ها که ناگاه زبان افت شدیدی پیدا می کند و همه چیز بی معنی و حتا بچگانه به نظر می آید. یا صحنه بزرگ داشت لرد که آیدین با آن شعور اجتماعی و روشن بینی و این که شاعر روزها و لحظه ها است، می گوید من به استاد دل خون بیش تر احترام می گذارم. که انگار سخن پسر دوازده- سیزده ساله ئی است در مورد معلمش.
موضوع داستان از آن گونه بحث های جاودانی است که می تواند در هر زمان و هر مکان روی دهد. و اگر این گونه بود، ایرادی هم بر آن جایز نبود. ولی اگر زمان مشخصی (به خصوص از لحاظ تاریخی) برای واقعه ئی ذکر می شود، آن روی داد نمی تواند از دایره آن بیرون افتد و همین طور در مورد مکان که چون قید شود، باید ویژگی های جغرافیائی و سیاسی و اقتصادی و بومی و...آن رعایت شود. نه این که در سرمای بسیار شدید شهری مانند اردبیل، ناگاه ماهی ها از فرط گرما در حوض بمیرند!
و از این جا است که اگر اثر را از پشت منشور عاطفه نگاه کنیم، ترکیب و توازن رنگ ها کامل است و سمفونی مردگان گسترش و اوج و فرودهای به موقع و هم آهنگ سمفونی ئی را به طور کامل به نمایش می گذارد. ولی چنان چه از منشور زمان و مکان، از زاویه روابط علت و معلولی و از دریچه تاریخ و اجتماع به اثر نگاه شود، کار قدرت و شکوه سمفونیک خود را از دست می دهد و هر یک از ادوات موسیقی، نغمه ناهم خوان خود را ساز می کند.
عاطفه که هم چون صافی هر موضوع باید از درون آن بگذرد تا به اثر هنری تبدیل شود، در آثار معروفی (مجموعه داستان های کوتاه قبلی او و رمان سمفونی مردگان) حضور چشم گیری دارد.
او که نویسنده جوانی است، چون حساس ترین آلت های موسیقی، عاطفه و احساس قوی دارد که شخصیت ها را رنگ می دهد، به خواننده نزدیک می کند، زبان داستان را نیرومند و پرکشش می سازد و لحظه ها را ثبت می کند و از آن ها تصویر فراموش ناشدنی می سازد. مثل صحنه برخورد مادر و پدر و رفتن مادر به گورستان، صحنه شب عروسی آیدا (که بعد دیگری از شخصیت آیدین و پیوند او با خواهرش بدون هیچ گونه حضور نویسنده را ممکن می سازد.) صحنه مرگ پدر از زبان سورمه از ذهن آیدین در یک جا و از زبان اورهان در جای دیگر و هر یک با ویژگی های خاص خود. صحنه خسوف، صحنه برگشت دوباره آیدین به خانه پدری که همه و همه با زبان قوی از لحاظ هم آهنگی تصویر و فضا، احساس، شخصیت و منطق، به خواننده عرضه می شود و او را هم راه خود به اوج می برد.
ولی این عاطفه قوی گاهی با دخالت نویسنده، اضافه نویسی ها و نثری که این زبان و احساس را تاب نمی آورد و نمی تواند هم راه این جزر و مد پیش آید، ضربه می بیند. و شاید این مشکل با دوباره نویسی حل شود و معروفی بتواند در آینده با غنا بخشیدن به نثر و هم چنین دید اجتماعی- سیاسی خود و یافتن ضرب آهنگ تاریخ و زمان و منعکس کردن به جای آن ها، با استفاده از شیوه های نو، در آثار بعدی خود بر این مشکل ها فائق آید. هنوز راه درازی پیش پای او و یکایک نویسندگان جوان گسترده است. 
9 اسفند 1368
_____________________________________________________
1- معروفی، ع. سمفونی مردگان، چ1. تهران، گردون، 1369، 369ص.
2- آثار دیگر او عبارتند از مجموعه داستان کوتاه رو به روی آفتاب و آخرین نسل برتر       
 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه