تهران امروز
مانوئل پوییگ نویسنده سرشناس اهل کشور آرژانتین از آن جمله نویسندگانی است که پیش از ورود به عالم ادبیات در حوزه سینما فعالیت داشته و به همین دلیل اغلب آثار او سمت و سویی تصویری ومتکی به عنصر گفتوگو پیدا کرده اند.
مهمترین اثری که از مانوئل پوییگ در ایران منتشر شده رمان تحسین بر انگیز«نفرین ابدی بر خواننده این برگها» است،رمانی که سراسر بر اساس عنصر گفت و گو ساخته شده،گفت وگویی میان دو نفرکه آرام آرام معنایی نمادین و کلی به خود گرفته است.
نکته جالب توجه درباره پوئیگ این مطالبی که در باره پوئیگ چه از ناحیه خودش و چه از ناحیه دیگران به جا مانده موید این موضوع است که او بر خلاف بیعلاقگیاش به ادبیات نویسندهای تیز هوش و گزیده کار است و بیشتر کارهای او امروزه در حکم شاهکارمطرحاند.
او هرگز علاقهای به نوشتن درحوزه ادبیات داستانی نداشته، بلکه آرزویش این بوده که کاردانی مطرح در عالم سینما باشد،پوئیگ در جایی گفته است:
«...من ادبیات را انتخاب نکردم بلکه ادبیات من را انتخاب کرد،هیچ تصمیمی برایش نگرفته بودم و هیچ وقت برای داستان نویسی خیال پردازی نکردم،تنها خیال بافی ام این بود که در روزهای پیری و بعد از کارگردانی چند شاهکار خاطراتم را بنویسم....»
مطالبی که در باره پوئیگ چه از ناحیه خودش و چه از ناحیه دیگران به جا مانده موید این موضوع است که او بر خلاف بیعلاقگیاش به ادبیات نویسندهای تیز هوش و گزیده کار است و بیشتر کارهای اوامروزه در حکم شاهکارمطرح اند.
رمان مثال زدنی «نفرین ابدی بر خواننده این برگ ها» آغازی شگفت انگیز دارد،آغازی که خیلی زود ذهنیت خواننده را به اعماق مانوئل پوئیگ در رمان «نفرین ابدی بر خواننده این برگ ها» گرچه بیش از حد لازم برمعرفی شخصیتها تاکید کرده و بخش عظیمی از کار خود را بر محور زیاده گویی همراه با کسالت مخاطب پی ریخته اما نگاه منحصر به فرد او در عالم داستانی آن هم با تکیه بر گفت و گوی محض را باید با دیدی جدی تر
بنگریم.
وجودی دو شخصیت داستانی میکشاند،شیوه برخورد پوئیگ با عنصر شناخت شخصیتها برخوردی چند لایه است که در آن واحد هم فضا و هم افراد را به نحوی شایسته معرفی میکند:«...ببین اسم من لری یه،اسم شما هم رامیرزه،و واشنگتن هم اسم این میدونه،گوش میدین؟ اسم این میدون واشنگتنه. »
- اینو گفتی،چیزی رو که میخوام بدونم اینه که وقتی میگیم واشنگتن چه احساسی باید داشته باشیم؟
- گفتی اسم اهمیتی نداره،پس به نظر تو چی مهمه؟
- ببینین،چیزی که برای من مهمه معلوم نیس برای شما مهم باشه،نظرها فرق میکنه...متوجه
هستین؟....»
مانوئل پوئیگ در رمان «نفرین ابدی بر خواننده این برگها» گرچه بیش از حد لازم برمعرفی شخصیتها تاکید کرده و بخش عظیمی از کار خود را بر محور زیاده گویی همراه با کسالت مخاطب پی ریخته اما نگاه منحصر به فرد او در عالم داستانی آن هم با تکیه بر گفتوگوی محض را باید با دیدی جدی تر بنگریم.
رامیرز و لری از همان ابتدا تناقضهای شخصیتی خود را بروز میدهند آدمهای آثار پوئیگ با پناه بردن به خیالپردازی از یأس و درماندگی و یأس حاصل از موقعیت اسفناک خود میگریزند و به یاری فرهنگ با بیعدالتیهای پیرامون خود مقابله میکنند،پوئیگ در آثارش روایت سوم شخص مألوف را به کناری میافکند،راوی را حذف میکند و ازابزارهای غیر ادبی سود میجوید، رویکردهایی که در کارمورد بحث به اوج خود رسیدهاند.
وتاکید نویسنده بر همین تناقضها شخصیت هایش را دوست داشتنیتر میکند،شخصیتهایی که مدام درحال انتقاد از یکدیگرند اما وجودشان بهگونهای به هم وابسته است.
شاید در عالم ادبیات داستانی به کمتر اثری برخورد کنیم که از عنصر گفتوگو استفادهای مناسب کرده باشد و به همین دلیل میتوان از اثر پوئیگ به عنوان یک اثر ناب در این زمینه نام برد.
آدمهای آثار پوئیگ با پناه بردن به خیالپردازی از یاس و درماندگی و یاس حاصل از موقعیت اسفناک خود میگریزند و به یاری فرهنگ با بیعدالتیهای پیرامون خود مقابله میکنند،پوئیگ در آثارش روایت سوم شخص مالوف را به کناری میافکند،راوی را حذف میکند و ازابزارهای غیرادبی سود میجوید،رویکردهایی که در کارمورد بحث به اوج خود
رسیده اند.
مانوئل پوئیگ در بخشی از گفتوگویش با فصلنامه ادبی پاریس ریویو گفته است:«...من در داستانهایم سعی میکنم زبان روزمره مردم را بازآفرینی کنم،البته از پرگویی باید پرهیز کرد،نمیتوان اجازه داد که در رمان هم مردم مثل زندگی واقعی تا ابد از خودشان حرف بزنند،من میتوانم درباره شخصیتی داستان بگویم. رامیرز و لری از همان ابتدا تناقضهای شخصیتی خود را بروز میدهند وتاکید نویسنده بر همین تناقضها شخصیتهایش را دوست داشتنیتر میکند،شخصیتهایی که مدام در حال انتقاد از یکدیگرند اما وجودشان به گونهای به هم وابسته است. که مسائل حاد مبتلا به خودم را منعکس کند،به نظر من شخصیتهای یک داستان وسیله ارائه نمایش هستند،صداهای آنها انباشته از سر نخهای پنهان است و من دوست دارم به آنها گوش بدهم،به همین دلیل است که نوشتههای من پر از گفتوگو هستند،گاهی هم پیش میآید که حرفهایی که شخصیتها بر زبان نمیآورند بیش از حرفهای که میگویند بیانگر
ماجراست....»
بخش پایانی حرفهای پوئیگ بهشدت با ساختار کلی«نفرین ابدی بر خواننده این برگ ها»همخوانی دارد، یعنی این که خواننده در خلال مطالعه این اثر بیش از آن که با گفت و گوها ارتباط برقرار کند با حرفهای پنهان شخصیتها در ارتباط است یعنی همان نکتهای که خوانندگان بعدی این کار را هم باید به دقت کردن به آن توصیه کرد.
ادبیات داستانی افغانستان و افقهای پیش رو
گذر از رنجها
رسول آبادیان
تهرانامروز
ادبیات داستانی افغانستان با همه فراز و نشیبهایش حالا دیگر صاحب چهرههایی است که به هر شکل توانستهاند پاسخگوی نیاز نسل جدید باشند،نویسندگان افغان که در دوران سیاه جنگهای کوچک و بزرگ مجبور بودند به دلیل همراهی با مردم خود در محدودهای خاص قلم بزنند امروزه راه و رسم تازهای را دنبال میکنند که البته تا رسیدن به مرزهای اصولی فاصله زیادی دارد.
نویسندگان افغان در ایران به مدد هم نشینی با اساتید این حوزه توانستند کارهایی ارائه دهند که به لحاظ نزدیکی با استانداردهای رایج قابل قبول بود،کارهایی که حتی بعضا موفق به کسب جایزههای ادبی هم شده اند.
آن چه که از حال و هوای امروز ادبیات داستانی در داخل مرزهای افغانستان استنباط میشود این است که بسیاری از نویسندگان بنا بهک ادای دین نسبت به گذشتگان خود در صدد احیای آثار آنان بر آمدهاند که همین امر را باید به فال نیک گرفت،زیرا بدون توجه به رنجها و محدودیت نویسندگان در چند دهه گذشته هرگز نمیتوان پا در راهی تازه گذاشت. بسیاری از نویسندگان افغان به شدت تکیه برشناخت آثار کلاسیک دارند و علاوه برآن معتقدند که کارهای نویسندگان معاصر هم باید بدون هیچگونه یکسونگری با دقت زیاد مورد مطالعه قرار گیرند.
رهنورد زریاب: من معتقدم بدونپرداختنبهادبیاتکلاسیکغیرممکناستکهادبیاتامروز خود را غنیکنیم بهاینخاطر کهعنصر ساختـــمانیادبیاتزباناست. تعریفی کههموارهاز ادبیاتوجود دارد ایناستکهادبیاتیکهنر زبانیاست، یعنیمادهساختمانیادبیاتزباناستو اگر زباننباشد ادبیاتیوجود ندارد و اگر ما بخواهیمبهمسئلهزبانبپردازیمبدوندر نظر گرفتنگذشتهزبانو بدوندر نظر گرفتنغنایگذشتهزبان-کهتصادفا زبانما از اینرهگذر بسیار غنیاستو آثار بسیار بزرگیدر اختیار داریم- و بدونپرداختنبهآن آثار و بدوندر نظر گرفتنآنها نمیتوانیمزبانامروز را غنیبسازیم.
خوشبختانههمانطور کهدکتر خانلریمیگوید زبانفارسییا زبــــاندریخصوصیت ترکیبیبسیار محکمیدارد کهاز نظر زبانشناسیکمتر زبانیدر جهاناین قدرت ترکیبیرا دارا است.
ما ازدو واژهمیتوانیمچندینواژهجدید بسازیمکههر کداممعنایتازهایبدهند و ظرافتهایتازهایرا برسانند.
بهعقیدهمن کسانیکهمیخـــــواهند واژهسازیکنند یا زبان را از نظر واژههایجدید غنی کنند بههیچوجهدر کارشانموفقنخواهند بود مگر اینکهبر ادبیاتکهن تسلطکاملداشتهباشند و تصادفا کسانیکهبهصورتشخصیدر افغانستانبه اینکارها پرداختند چونبهادبیاتکلاسیکواقفنبودند و فقطبهفکر طبعآزماییبودند ترکیبهاییکهغالبا از رهگذر دستور زبانبهوجود آوردند صحیحنیست. یعنیما نمیتوانیمبهصورتخودسرانهدو واژهرا با همترکیب بکنیمو واژهسومیبسازیم، بلکهباید اصلدستور زبانرا در نظر بگیریم. ما نمیتوانیممغایر دستور زبانواژهبسازیم، تنها ترکیبدو واژهنمیتواند واژهسومیبسازد بلکهباید ترکیببراساساصولدستور زبانصورتبگیرد که بعضیها آنقدر خوبجا افتادهکهما تصور نمیکنیماینها واژههایجدید باشند. مثلکلمه«پیگیر» یا کوششهایپیگیر کهاینپیگیر در زبانفارسیوجود نداشتهبلکه«پی» و «گیر» وجود داشتهو اینواژهرا احسانطبریبهوجود آوردهاستامروزهاینقدر اینجا افتادهاستکهما تصور نمیکنیمکه یک واژهجدید باشد. یا مثلا واژه«رزمنده»، ما امروزهواژههایرزمندهو رزمندگانرا بسیار بهکار میبریمولیدر زبانکلاسیکما کلمه«رزم» و «رزمجو» وجود داشتهاما کلمهرزمندهوجود نداشتهاستو اینواژهرا هم احسانطبریبهوجود آوردهاست. امروزه در افغانستانکلمهمردمسالار روزانه صدها بار بهکار میرود. اینواژهرا دکتر آریانپور بهوجود آوردهاستکه امروزهدر افغانستانکاربرد بسیاریدارد، طوریکهانسانتصور میکند این کلمهشاید هزار سالهباشد، حالآنکهکلمهبسیار جدید استو از آنواژههای جنگسالار و تفنگسالار همساختهشدهاستو شخصیپیدا شد که یکواژهرا با در نظر گرفتندو واژهقدیمیو اصولدقیقدستور زبانوضعکرد که براساسآن در افغانستانمردمسالار و جنگسالار و حتیدر ایناواخر تریاکسالار را هم وضعکردند. بههمینخاطر کسیکه میخواهد واژهبسازد باید از یکسو به زبانکلاسیکو متونکلاسیکتسلطداشته باشد و از سویدیگر سختاز دستور زبانما آگاهباشد.
بههر صورتکسانیدر افغانستاناینکار را کردهاند و بعضیاز آنها موفقبودند و بعضیهمنبودند. ولیبههر صورتاینتلاشها، تلاشهایینیستکهپشتوانهدولتیونهادیداشتهباشد و تمامآنها تلاشهای شخصیدر سطحاشخاصو افراد بودهاس تبههر حالتلاشهایشانسزاوار ستایش است.
رستگار: وقتی ما از ادبیات داستانی به مفهوم امروزی آن در افغانستان صحبت میکنیم یعنی داستانهای بلند و کوتاه به سبک و شیوههای غربی، متاسفانه داستاننویسی در افغانستان سابقهی چندانی ندارد. که قدمهای نخستین را در این عرصه محمود طرزی برداشته است. یعنی محمود طرزی با ترجمه و چاپ چند اثر از «ژول ورن» و یک رمان «اگزاویه دومونته پن» نمونههای از داستانهای مردم پسند اروپایی را برای خوانندهگان کشورش معرفی کرد. اما داستاننویسی بهصورت مشخص آن مربوط به دوره امانی است که در این دوره ما با پنج اثر داستانی یعنی «جهاد اکبر» از مولوی محمد حسین، «تصویر عبرت» از عبدالقادر افنذی، «ندای طلبه معارف» اثر محیالدین انیس، «مکالمات روحانی در خصوص حیات حقیقی» از سلطان محمد فرزند بهادرخان لوگری، و «جشن استقلال افغانستان در بولیویا» از مرتضی احمد محمد زایی، که این آثار داستانی در فضای نسبتا باز دوره امانی خلق شد که این داستانها، داستانهاییاند با محتوای تاریخی. دانشمندان و تئوریسینهای عرصه ادبیات داستانی ما به این باوراند که ما در کشور ادبیات داستانی چشمگیر نداشتهایم و از لحاظ ادبیات داستانی نسبت به دیگر کشورها بسیار فقیر و ناداریم که نمیتوان ادبیات داستانی کشورمان را با دیگر کشور کشور همسایهمان ایران مقایسه کرد.
محمدتقی اخلاقی: داستان نویسی پویای افغانستان را باید بیهیچ تردید ثمره نویسندگانی دانست که طی یکی، دو دهه در گذشته نوشتهاند. با نگاهی به داستانهای نویسندگان دورههای پیشین به راحتی میتوان به چنین برداشتی رسید... اما طی یکی، دو دهه گذشته، نویسندگان افغانی که از خانه و کاشانه خود آواره شده و هر یک در کشوری پراکنده شده بودند، توانستند آثاری خلق کنند که امروز راه جهانی شدن میپیماید.
در دهه اخیر، نویسندگان مهاجر ما، در پاکستان، ایران و کشورهای اروپایی درخشش قابل قبولی داشتهاند و اکثر آثارشان در این کشورها به چاپ رسیده است که از برجستهترین ایشان میتوان به دکتر اکرم عثمان، سپوژمی زریاب، پروین پژواک، آصف سلطانزاده، قادر مرادی، مریم محبوب، صبورالله سیاهسنگ، آصف برهکی و حسین محمدیاشاره کرد.
تاکنون فقط در ایران، حدود 30 جلد کتاب که شامل مجموعه داستانها و رمان میشوند، از نویسندگان مهاجر به چاپ رسیده است. که بر اینها چند اثر از عتیق رحیمی و سپوژمی زریاب که در سالهای گذشته در اروپا و پاکستان چاپ شده بودند و به تازگی در ایران تجدید چاپ شدهاند را هم میتوان اضافه کرد. حتی بعضی از مهاجرین نویسنده افغانی، تشکلهایی را در خارج از مرزها به وجود آوردهاند که البته قابل تقدیر است.
استقبال ایتالیاییها ازکتابهای داستانی
رمان «این سخن فاش کردنی نیست» اثر مشترک «کامیلری» و «لوکارتی» دو نویسنده ایتالیایی در رده اول پرفروشترین کتابهای هفته ایتالیا قرار دارد. 10 کتاب پرفروش ایتالیا در هفته گذشته به این ترتیب بودهاند: کتاب جنایی - پلیسی «این سخن فاش کردنی نیست» با فروش بیش از 20میلیون نسخه در ایتالیا و جهان، نوشته مشترک «آندرهآ کامیلری» و «کارلو لوکارتی» در رده نخست پرفروشترین کتابهای ایتالیا قرار دارد. این کتاب درباره قتلی عجیب است که در آن مقتول درحالی پیدا میشود که یک ماهی کوچک در دهانش فرو رفته است. رمان «در جستوجوی گنج» اثر «آندرهآ کامیلری» داستان فردی است که نامههایی بدون اسم دریافت میکند و در آنها دستورالعمل پیدا کردن یک گنج برای او نوشته شده و او در پی پیدا کردن گنج، سر از یک روستای دورافتاده در میآورد، این کتاب در رده دوم پرفروشترین کتابهای ایتالیا قرار دارد.
کتاب «اسکارپتا» اثر «پاتریشیا دو کورنول» که در رده سوم ردهبندی جای دارد درباره شخصی است که در پزشکی قانونی نیویورک کار میکند و هفته پیش از کریسمس به پروژه یک قتل که در سنترال پارک رخ داده برمیخورد. «دومین زندگی کوتاه بری تانر» اثر «استفانی مهیر»، «آخرین خط افسانهها» اثر «ماسیمو گراملینی» و «حکمتی نیست» نوشته «جانریکو کاروفیلیو» هم در رده چهارم تا ششم پر فروشترین کتابها قرار دارند. در رمان «دومین زندگی کوتاه بری تانر» قهرمان اصلی داستان دختری به نام «بری تانر» یک دختر خونآشام است که خوانندگان رمانهای «مهیر» در سومین جلد از این سری با عنوان
«تا سرخی غروب» با او روبهرو شدند. «بری تانر» در این داستان به تشریح سفر خود با ارتش خونآشامهای تازه متولد شده میپردازد که میخواهند «بلا سوان» را نابود کنند.
«آخرین خط افسانهها» درباره فردی است که اعتماد به نفس کمی دارد و از زندگی رنج میبرد. اما با یک سفر نمادین و اتفاقهایی که با آنها روبهرو می شود، استعدادهایش را کشف می کند و عشق در وجودش جریان پیدا میکند. «حکمتی نیست» نیز با توصیف مکانهایی که واقعیتهای زندگی روزانه در آن ها رخ میدهند، چهرهمسافران در راههای ترانزیتی را به عنوان شخصیتهای اصلی خود برگزیده است.
رمانهای «قابیل» و «انجیل به روایت عیسی مسیح» که در آنها «ژوزه ساراماگو» نویسنده کتاب، انجیل را زیر سوال میبرد، در رده هفتم و هشتم جای دارند.
«قابیل» داستان طنزآمیزی است که بر مبنای داستانی از کتاب مقدس انجیل و زندگی قابیل فرزند آدم و حوا که برادرش «هابیل» را کشت نوشته شده است. «کاخ نیمه شب» اثر «کارلوس روییز زافون» نویسنده اسپانیایی ساکن آمریکاست. داستان در کلکته اتفاق میافتد و در سال 1916 از درون قطاری که بار مرده حمل میکند آغاز می شود. در همان شب و در حالیکه باران شدیدی میبارد، یک جوان انگلیسی تلاش میکند دو نوزاد دو قلو را از سرنوشت بدی که در انتظار آنهاست نجات دهد. این دوقلوها در یتیمخانه بزرگ میشوند و پس از 16سالگی آنجا را ترک میکنند و با ماجراهای پس از این دوره از زندگیشان روبهرو می شوند. این کتاب رتبه نهم این جدول را به خود اختصاص داده است.
کتاب «سرب» اثر «سیلویا آوالونه» و نامزد دریافت جایزه استرگا(جادوگر) 2010 که باارزشترین جایزه ادبی ایتالیاست و نویسنده در آن از جامعهای صنعتی تا پست صنعتی، کارگری تا بورژوازی، ایتالیای سنتی تا پست مدرن، نوجوانی تا جوانی سخن میگوید، در رتبه دهم پرفروشترین کتابهای هفته گذشته ایتالیا قرار گرفته است.
دستنوشتههای کافکا
ایبنا: 9 جعبه بازمانده از دستنوشتههای کافکا که چند دهه پس از مرگ او پنهان باقی ماندهاند، به حکم دادگاه باز میشوند. پس از ماهها مبارزه قانونی، یکی از 10 جعبه باقی مانده از کافکا (1924-1883) و دوستش ماکس برود (1968-1884) که برای 40 سال پنهان باقی مانده بودند، روز دوشنبه در تلاویو باز شد. دستنوشتههای این جعبه به حکم دادگاه متعلق به اوا هوفه است و تا زمانی که او نخواهد این مطالب آشکار نخواهد شد. روند گشوده شدن بقیه جعبهها یک هفته به طول میانجامد. این جعبهها در شش بانک مختلف در تلآویو نگهداری شدهاند و چهار جعبه دیگر نیز نزد بانکی سوئیس به امانت قرار دارند. این جعبه ها در حضور جمعی از افراد ذینفع که شامل گروه وکیلان و بازماندگان منشی ماکس برود هستند، گشوده میشوند. این مجموعه که پس از مرگ ماکس برود در اختیار منشی او قرار گرفته بود توسط او به این بانکها سپرده شد و پس از مرگ او وکلای دو دخترش سالها تلاش کردند تا توانستند آنها را پیدا کنند. بعد از آن هم درگیری بین دو دختر و شکایت به دادگاههای مختلف موجب شد تا روند مالکیت جعبه ها و باز شدن آنها سالها به طول انجامد. محققان آلمانی معتقدند در این جعبهها میتواند دستنوشتههایی از کافکا نویسنده بزرگ دهه 20 قرن بیستم وجود داشته باشد. این جعبهها در هر حال میتوانند دربرگیرنده مطالبی باشند که اطلاعاتی جدید در باره زندگی این نویسنده مشهور ارائه کند. این در حالی است که «مارباخ» آرشیو بزرگ آلمان نیز ابراز امیدواری کرده تا بتواند آنها را از دو خواهر بازمانده بخرد. پس از مرگ «برود» در سال 1968، «استر هوفه» منشی او بخشی از این اسناد را در معرض فروش قرار داد و در این بین دست نوشتههایی با عنوان «روند» در سال 1988 به قیمت دو میلیون دلار به مارباخ فروخته شد.