......................
خبرگزاري ايبنا
شنبه 7 بهمن 1402
.....................
سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): مرتضی میرحسینی - هدفشان تضمین پیروزی در انتخابات بعدی ریاستجمهوری بود. ترسیده بودند. دولت را در دست داشتند و در بسیاری از نهادهای کشور نیز رخنه کرده بودند، اما ترسیده بودند. احتمال شکست در رقابتی که نزدیک و نزدیکتر میشد، بر ذهنشان سنگینی میکرد. میدانستند اگر ببازند، قدرت را – قدرتی که بسیار برایشان عزیز و شیرین بود - از دست میدهند و از منافع و مواهب آن محروم میشوند. همین ترس و طمع هم بود که آنان را به قانونشکنی سوق داد. به هدف مهار کارزار انتخاباتی حزب رقیب (حزب دموکرات) نقشهای برای جاسوسی و شنود از دفاتر آنان در مجتمع واترگیت واقع در واشنگتن دیسی کشیدند و بخشی از نقشه را هم، نه بهدرستی که نصفهنیمه و ناشیانه اجرا کردند. نقشه لو رفت و یکی از بزرگترین رسواییهای تاریخ نهچندان طولانی آمریکا را رقم زد.
ماجرا به جنجالی بزرگ کشید، به مثالی از رخنه فساد و انحراف تا بالاترین سطح تصمیمگیری ایالات متحد تبدیل شد و تا کنارهگیری رسمی ریچارد نیکسون، رئیسجمهور این کشور از مقامش پیش رفت. کتاب «واترگیت» از مجموعه کتابهای چشماندازهایی از تاریخ معاصر جهان انتشارات ققنوس، تأملی درباره این رسوایی بزرگ و زمینهها و پیامدهای آن است. دیدگاههای مختلف درباره ماجرای واترگیت را کنار هم میگذارد و نظرات موافقان و مخالفان و آنهایی را که نقشی در ماجرا داشتند یا از دور یا نزدیک شاهد آن بودند بررسی میکند. کتاب به ادعای پیشگفتارش، که ادعای معتبری هم است «طوری تدوین شده تا رویدادی پیچیده را توضیح دهد، جرقه بحث را بزند، و دیدگاه بشریِ پسِ پشتِ مهمترین رویدادهای جهان در دهههای اخیر را نشان دهد.»
یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب، که خواننده را به درستی محتوای آن مطمئن میکند، نگاه منصفانه – و نه بیطرفانه – حاکم بر آن است. کتاب میکوشد ماجرای واترگیت را در بستری بزرگتر از کشمکشها و رقابتهای رایج در صحنه سیاسی آمریکا بررسی کند و به تصویری روشن از ریشهها و علل و عوامل موثر بر این فساد چندوجهی برسد. در «واترگیت» نظرات مختلف کنار یکدیگر قرار میگیرند و اطلاعات پراکندهای که نادیده باقی مانده است، در متنی منسجم بازخوانی میشوند. ویراستار کتاب، الکساندر کرودن در شروع هر بخش، موضع راوی یا نویسنده را معلوم میکند و چکیدهای از آنچه خواننده پیش رو دارد در اختیارش میگذارد.
کرودن در آغاز کتاب، در مقدمهای خواندنی این نکته را برای خواننده روشن میکند که «به گفته بسیاری از تحلیلگران، اگر واترگیت فقط به ورود غیرقانونی به دفاتر حزب دموکرات در ژوئن ۱۹۷۲ محدود میشد، امروزه کسی آن را به یاد نمیآورد. اگر کمیته انتخاب مجدد رئیسجمهور متعلق به حزب جمهوریخواه بلافاصله ارتباطش را با ورود غیرقانونی برخی از عوامل متعصب تأیید و از این بابت عذرخواهی میکرد، رسوایی سیاسی گذرایی که رخ میداد بهتدریج به فراموشی سپرده میشد. اما در عوض اصرار به پنهانکاری سبب شد تا رهبری آمریکا در گرداب فریبکاری گرفتار شود و در نتیجه ثبات و آینده کشور به خطر بیفتد.»
کتاب دیدگاههای بیستویک نفر را در سه بخش مجزا از هم، «زمینه تاریخی» و «مباحث پیرامونی» و «روایتهای شخصی» مرور میکند. بیشتر آنان اگر نه در جبهه مخالفان و دشمنان نیکسون که نکوهشگر اعمال نادرست او در مقام رئیسجمهور هستند و خطاهایش را در دوره تصدی بالاترین مسئولیت کشور به نقد میکشند. یکی از آنان باربارا جردن، از اعضای وقت کمیته قضایی کنگره آمریکاست که همان زمان، نیکسون را به انحراف از وظایف و زیر پا گذاشتن اصول اولیه قانون اساسی ایالات متحد متهم میکرد. «مدتی کوتاهی پس از ورود غیرقانونی به ساختمان واترگیت، رئیسجمهور برای اینکه از انجامشدن بررسیهای قانونی توسط دادستانهای عمومی جلوگیری کند به صدور بیانیههای عمومی پرداخت و اقداماتی انجام داد که تا به امروز [۲۵ ژوئن ۱۹۷۴] ادامه داشتهاند. بهعلاوه او اعلامیههای عمومی در مورد ماجرای واترگیت صادر کرده و سخنانی گفته که مدارک موجود ثابت میکنند او دانسته دروغ گفته است.»
جردن یکی از نمایندگانی بود که به استیضاح نیکسون اصرار میکرد و میگفت او در مقام رئیسجمهور به اعتماد عمومی خیانت کرده است. «طبق قانون اساسی رئیسجمهور موظف است مراقب اجرای صحیح قوانین باشد، در حالی که رئیسجمهور کنونی به دستیارانش توصیه کرده شهادت دروغ بدهند، آگاهانه محرمانه بودن شرح مذاکرات هیئتمنصفه عالی را نادیده گرفته، بر ورود غیرقانونی سرپوش گذاشته، تلاش کرده با قاضی فدرال مصالحه کند و در عین حال تظاهر میکند که به فرایندهای عدالت کیفری احترام میگذارد و با آن همکاری میکند… اگر ملاحظات قانون اساسی در مورد استیضاح رئیسجمهور اتهامهایی را که در اینجا مطرح شد شامل نشود، شاید بهتر باشد که قانون اساسی قرن هجدهمی را به دست دستگاههای کاغذخردکنی قرن بیستمی بسپاریم.»
اما همه مثل او فکر نمیکردند و این کتاب، استدلالهای چند نفر از آنهایی را که نگاهی متفاوت به ماجرا داشتند نیز در اختیار ما میگذارد. از جمله صحبتهای پاتریک بیوکنن، که مدتی با نیکسون همکاری میکرد و یکی از مشاوران او بود. به باور او «یاوهگوییهای فردی که ادعا میکرد در سال ۱۹۷۴ شهر ما از احتمال وقوع کودتا به دست ریچارد نیکسون به وحشت افتاده بود مرا واداشت تا چند خطی در این باره بنویسم. واترگیت در واقع کودتا بود. پیروزی قاطع نیکسون در انتخابات ریاستجمهوری در ۴۹ ایالت، که در تاریخ کشور بیسابقه بود، نخبگان سیاسی و رسانهها را برآشفت و آنها درصدد سرنگونی رئیسجمهور منتخب مردم برآمدند. انگیزه این افراد از برکناری نیکسون عشق به قانون یا قانون اساسی نبود. انگیزهشان نفرت بود.»
آنچه جذابیت کتاب «واترگیت» را بیشتر میکند و پسزمینهای انسانی از ماجرایی تاریخی به ما نشان میدهد، روایتهایی است که در بخش سوم و پایانی جا خوش کردهاند. در این روایتها نیکسون را میبینیم که در مصاحبهای تلویزیونی از خودش دفاع میکند یا با قاضی دادگاه کیفری مواجه میشویم که معتقد است پنهانکاری ماجرای واترگیت تقریباً موفق بود و ممکن بود هرگز افشا نشود. سه نفر دیگر از نزدیکان نیکسون نیز از ماجرا صحبت میکنند و بسیاری از ناگفتههای آن روزها را به زبان میآورند. از جمله جی گوردون لیدی که از مردان معتمد نیکسون بود و باور داشت «هدف وسیله را توجیه میکند.» او به صراحت این باور خود را بیان میکند. «اگر موضوع به قدر کافی مهم باشد، آنوقت بیشک هدف وسیله را توجیه خواهد کرد.»
گوردون لیدی میگفت: «در واقع اغلب مردم جامعه بر پایه همین تفکر عمل میکنند، هرچند بسیاری از افراد… آن را زیر نقاب پرزرقوبرق دورویی پنهان میکنند. وقتی روزنامه نیویورکتایمز اسناد پنتاگون را که مدارک فوقمحرمانه دولتی بود منتشر کرد، اگر به اینکه هدف وسیله را توجیه میکند معتقد نبود، آیا این کار را میکرد؟ تظاهراتکنندگانی که برای حقوق مدنی یا مخالفت با جنگ به خیابانها میآیند هم به این موضوع که هدف وسیله را توجیه میکند باور دارند، زیرا تحصن در بوفههای ناهارخوری یا سوزاندن کارتهای سربازگیری خودش نوعی قانونشکنی است. مطمئناً آنها به این مطلب اعتقاد دارند، بهویژه در جنبش حقوق مدنی که تظاهراتکنندگان آماده بودند به خاطر عقیدهشان حتی به زندان بیفتند. وقتی ما به اقدامات غیرقانونی آنها پاسخ دادیم، آنها موهایشان را چنگ زدند و جامهشان را دریدند و فریاد زدند: حکومت پلیسی! و کل ماجرا به نمایشی اخلاقی بدل شد.»
کتاب «واترگیت» به آنهایی که در شکلگیری رسوایی نقشی داشتند فرصت دفاع میدهد، اما بیشتر دیدگاههای که در آن وجود دارد متعلق به کسانی است که با نیکسون همدلی ندارند و از کاری که او به عنوان رئیسجمهور کرده بود خشمگین بودند. فرض اساسی کتاب این است که تخلف بزرگی انجام شده و بعد جرم بزرگتری برای مخفی نگه داشتن این تخلف صورت گرفته است. کتاب کوششی برای محکومیت یا تبرئه نیکسون نمیکند، چون از نظر ویراستارش، حقیقت ماجرا در این باره کاملاً مشخص است. «واترگیت» میکوشد از مرور دیدگاههای مختلف و درنگ بر نگاه مخالفان و موافقان نیکسون، چگونگی شکلگیری فسادی چنین بزرگ را معلوم کند و آن جرم و رسوایی را به مثابه تجربهای تاریخی برای ایالات متحد آمریکا – که احتمال تکرار آن در هر کشور دیگری وجود دارد - به بحث بگذارد.