گروه انتشاراتی ققنوس | دیوارها برهنه‌اند
 

دیوارها برهنه‌اند

روزنامه شرق

گزارشی از کتاب نکسوس 

کتاب نکسوس نوشته هنری میلر توسط سهیل سمی ترجمه و به همت انتشارات ققنوس در تیراژ 2200 نسخه به چاپ رسیده است. نکسوس عنوان آخرین تریلوژی تصلیب گلگون میلر است. این سه گانه به ترتیب سکسوس، پلکسوس و نکسوس نامیده می‌شود. پلکسوس دومین کتاب از این تریلوژی نیز به زودی توسط انتشارات ققنوس به چاپ می‌رسد. 
ارسلان فصیحی مدیر تحریریه ققنوس درباره این سه گانه می‌گوید: از این تریلوژی پلکسوس و نکسوس قابل چاپ بود. متاسفانه سکسوس را نمی‌توان در ایران منتشر کرد. البته این کتاب در آمریکا نیز بیش از 40 سال اجازه چاپ نداشت، اولین بار در سال 1967 مجوز نشر گرفت. ابتدا فکر کردیم می‌شود آن را با حذف و سانسور بعضی از قسمت‌های کتاب به چاپ رساند. از آنجا که میزان حذفیات زیاد بود از انتشارش صرف نظر کردیم، چرا که به کل اثر آسیب وارد می‌شد. فصیحی درباره هنری میلر و چگونگی انتخاب این کتاب برای چاپ توسط نشر ققنوس گفت: «ترجمه این کتاب را آقای سمی پیشنهاد کردند و از آنجا که میلر از نویسندگان تاثیرگذار در ادبیات است با آن موافقت کردیم و برای ترجمه آخرین قسمت این تریلوژی (نکسوس)‌با ایشان قرارداد بستیم.» 
سهیل سمی مترجمن کتاب نیز در این باره می‌گوید: «اولین بار فصل اول کتاب را به عنوان پیشنهاد نزد آقای فصیحی که مسئول انتخاب کتاب بودند بردم و ایشان کار را پسندیده و پذیرفتند آن را ترجمه کنم.» 
سمی درباره کارهای قبلی‌اش می‌گوید: «این دومین رمانی است که ترجمه کردم. اولین رمانم «جاز» نام داشت که توسط تونی موریسون نوشته و انتشارات «آفریده» آن را چاپ کرد». وی درباره چگونگی آشنایی‌اش با آثار میلر گفت: «از آنجا که رشته دانشگاهی‌ام زبان انگلیسی بود در دوران لیسانس کتاب «مدار راس‌السرطان» این نویسنده به دستم رسید و شیفته آن شدم. به چندین ناشر پیشنهاد ترجمه کتابی از میلر را دادم ولی به دلیل آن که نویسنده شناخته شده نبود آن را نپذیرفتند.» [هنری میلر در 26 دسامبر سال 1891 در شهر منهتن نیویورک به دنیا آمد. تا سال 1934 یک نویسنده آمریکایی ناشناخته بود. میلر با چاپ اولین رمان خود به نام «مدار راس‌السرطان» در همان سال در دنیای ادبیات به شهرت رسید. اما این اثر بلافاصله پس از اولین انتشار در پاریس در همه دنیا به جز فرانسه تحریم شد. پس از سی سال در سال 1961 در آمریکا اجازه چاپ گرفت و پرفروش‌ترین کتاب سال شد. نورمن میلر یک نویسنده آمریکایی درباره این کتاب می‌نویسد: «مدار راس‌السرطان در میان ده یا بیست شاهکار ادبی جهان قرار دارد.» 
میلر در 20 سالگی معتقد بود روزی بالاخره قطورترین کتاب دنیا را می‌نویسد کتابی که حرف آخر باشد و همه چیز زندگی خود را در آن بازگو کند. در 20 مارس 1922 در نامه‌ای به دوستش امیل شنلاک درباره اولین روز نویسندگی‌اش اعلام کرد: «اولین روز نویسندگی نفس مرا بریده است.» او در این روز ظرف هشت ساعت پنج هزار کلمه را به روی کاغذ آورده بود. 
میلر در آن سال بعد از مدت‌ها اشتغال در سمت پیام‌رسان در شرکت وسترن یونیون تلگراف در نیویورک به سمت رئیس کارگزینی منصوب شد. پنج سال در این پست کار کرد و همیشه از آن دوره به عنوان غنی‌ترین دوره زندگی‌اش نام برده است. در مقاله‌ای که به قلم خود درباره زندگی‌اش نوشته درباره این دوران می‌گوید: «بیش از صد هزار مرد و زن و نوجوان از میان مطرودین و اراذل و اوباش نیویورک قبل از استخدام از زیر دست من گذشتند. در سال 1923 طی یک مرخصی سه هفته‌ای اولین کتاب خود را که داستان زندگی دوازده نفر پیام‌رسان با شخصیت‌های عجیب و غریب بود، نوشتم. این کتاب خیلی بد و قطور از آب درآمد اما انگیزه نوشتن را در من ایجاد کرد. بدون هیچ اطلاعی به مسئولین شرکت، کار را رها کردم. مصمم بودم که نویسنده شوم. از همان روزها مصیبت واقعی آغاز شد.» 
بیزاری میلر از زادگاهش نیویورک سبب شد تا در مارس 1930 در سی سالگی آمریکا را ترک کند. او با دو دلار وارد پاریس شد و قصد داشت هرگز به آمریکا مراجعت نکند ولی ده سال بعد با شروع جنگ جهانی دوم مجبور به بازگشت به آمریکا شد. نکسوس حلقه پایانی سه گانه میلر در حقیقت زندگینامه‌ای است از اتفاقاتی که میلر در پنجاه سال عمر نویسندگی‌اش تجربه کرده است. 
او در جایی درباره اولین رمان خود مدار راس‌السرطان می‌نویسد: «قهرمان این کتاب خود من هستم و مدار راس‌السرطان داستان زندگی من است.» در نکسوس نیز قهرمان قصه میلر است. راوی داستان نیز خود اوست. میلر در نکسوس زندگی خود را به تصویر کشیده است. این کتاب قهرمانی جز نویسنده‌اش ندارد. او در یکی از مقاله‌هایش می‌گوید: «نویسندگی را در دنیای آشفته و گنگ در باتلاق و لجن‌زاری از احساسات و تصورات و تجربیات به هم ریخته شروع کردم. حتی امروز نیز خود را به معنای عام کلمه نویسنده نمی‌دانم. من مردی هستم که در پی نگارش داستانی که هر چه در آن بیشتر می‌روم پایان‌ناپذیر جلوه می‌کند.» 
نکسوس تصویری از زندگی زناشویی میلر با همسرش مونا قبل از سفر آنها به پاریس است. روزهای تلخ و سیاهی که میلر به سختی در نیویورک می‌گذراند. نابسامانی زندگی مشترک او با مونا از یک سو و آشفتگی دغدغه‌های زندگی‌اش از سوی دیگر همه و همه حکایت از سردرگمی او در آن روزهاست. در جایی از کتاب این وضعیت را این گونه بیان می‌کند:‌«دیوارها برهنه‌اند. حتی اگر از شاهکار نیز پوشیده باشند؛ دیگر چیزی تشخیص نمی‌دهم. تاریکی جهان را در بر گرفته و من چون بالزاک با نقاشی‌های خیالی زندگی می‌کنم؛ نقاشی‌هایی که حتی قابشان هم خیالی است.» 
رمان را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد بخش اول زندگی مشترک میلر با همسرش به همراه دوست او آستازیا است. مونا و آستازیا به شدت به هم علاقه دارند و او توانایی جذب آن دو را ندارد. با وجود آنکه آرزوی این جدایی را دارد تلاش چندانی برایش نمی‌کند و به نوعی به شرایط موجود رضایت داده است. بررسی این تثلیث نامتعارف عشقی که شاید برای اولین بار به این شکل و با رضایت هر سه نفر صورت گرفته از نکات قابل توجه این بخش است. در بخش دیگر کتاب مونا و آستازیا بدون هیچ اطلاعی او را ترک می‌کنند و به پاریس می‌روند. میلر سرگشتگی‌های خود را در این دوره به زیبایی بیان می‌دارد. گفت و گوهای درونی او گره‌های روحی و عاطفی‌اش همه حکایت روزهای تلخی است که بر او می‌گذرد. در این دوره او به حقیرانه‌ترین مشاغل از جمله گورکنی تن می‌دهد تا بتواند بخشی از هزینه‌های مونا و آستازیا را در پاریس تقبل کند. چطور می‌شود از چنگ پستی گریخت؟ آیا عشق به پایم غل و زنجیر زده بود؟ این سوالاتی بود که تمامی این دوران میلر را به خود مشغول کرده بود. هر چه می‌کرد، می‌اندیشید و می‌کوشید نمی‌توانست از این هچل خلاص شود. در آخر مونا به تنهایی از پاریس بازمی‌گردد و تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا میلر کتابش را به اتمام برساند و بتواند او را با خود به پاریس ببرد. عشق در نکسوس به شکل غریبی نشان داده می شود. عشق مونا به میلر و بالعکس هر دو در زندگی مشترک به نوعی فداکاری و از خودگذشتگی از خود نشان می‌دهند. بی‌پروایی، سنت‌شکنی و عصیانگری از ویژگی‌های اصلی عناصر نکسوس هستند. تمامی شخصیت‌ها در این رمان به شدت سنت‌شکن هستند و از اعمال و بیان هیچ کاری ابا ندارند. میلر هر جا که خواسته شخصیت مورد نظر خود را خلق نموده و هر جا که حضور او را ضروری ندانسته بدون هیچ توضیحی او را رها می‌کند. پس از آن خواننده در هیچ جای کتاب اثری از شخصیت پیدا نخواهد کرد. آستازیا تقریباً بدون هیچ توضیحی از کتاب حذف می‌شود. در حالی که خواننده تا مدت‌ها حضور پررنگ او را در جای جای داستان حس می‌کند. استیمر یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که فقط در فصل دوم با او آشنا می‌شویم و تا پایان کتاب دیگر اثری از او نیست. کرونسکی نیز همین وضعیت را دارد. دکتری که از دوستان میلر است و فقط در چند فصل از کتاب حضور دارد در آخر نیز بدون هیچ توضیحی مانند دیگر شخصیت‌های داستانی محو می‌شود. از دیگر نکات برجسته کتاب می‌توان از اسامی و یا آثاری نام برد که میلر خواننده را به آنها ارجاع می‌دهد. این نکته را می‌توان از فوران اطلاعات و دانسته‌های او دانست و همچنین مطالعات فراوانی که در زمینه‌های مختلف انجام داده است. 
سهیل سمی مترجم کتاب در این باره می‌گوید: «میلر آلمانی و فرانسه را به خوبی می‌داند، عبارات بسیاری در کتاب به کار رفته‌اند که برای ترجمه مشکل‌ساز بودند. جدای از همه اینها رسیدن و درآوردن لحن یکه‌ای که میلر در نکسوس دارد بسیار سخت بود.» 
در پایان زمانی که در هفتم ژوئن 1980 هنری میلر چشم از جهان فرو بست با وجود آنکه در مقایسه با دیگر نویسندگان هم‌عصر خود حرفه نویسندگی را دیر آغاز کرده بود از خود میراث ادبی گرانبهایی به جا گذاشت. از جمله چیزی بیش از بیست جلد کتاب ارزشمند داستانی و غیرداستانی که حاصل 50 سال نویسندگی‌اش بود. 
منابع: ـــــــــــــــــــــــــــ 
ادبیات مرده است/هنری میلر/داود قلاجوردی/نشر آتیه/آرامش در تبعید/هنری میلر/داود قلاجوردی/نشر آتیه 
 

 

 

 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه