در مواجهه کانت و هگل
کانت و هگل هر يك به نوبه خود تاريخ تفكر را به دو بخش قبل و بعد از خود تقسيم كردهاند. متنهای بسیاری در شرح فلسفه آنها و حتی نسبت میان فلسفه آنان نوشته شده و تعداد قابلتوجهی از این متون نیز به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. به تازگی کتاب دیگری به همت انتشارات ققنوس منتشر شده که از طریق بررسی تفاوت رویكرد كانت و هگل درخصوص مفهوم ابژه، تمایزات ایدئالیسم این دو متفكر را توضیح میدهد: «وحدت اشيا: هگل، كانت و ساختار ابژه» اثر رابرت استرن. نویسنده در این کتاب ميكوشد با طرح مساله وحدت و كثرت، فلسفه هگل را در پرتو تقابلش با فلسفه كانت توضيح دهد. كتاب حاضر در پنج فصل تنظیم شده است: فصل نخست آن به شرح و ریشهیابی تحلیلی- تاریخی ایده اصلی كتاب «نقد عقل محض» با تمركز بر انقلاب كپرنیكی و آموزه «تركیب» اختصاص دارد. فصل دوم به بررسی مختصر برخی نقدهای هگل به فلسفه كانت اشاره دارد و فصول سوم و چهارم به پاسخهای ایجابی جایگزین هگل به این نقدها در آثار مختلفش میپردازند. استرن مفهوم «ابژه» را محور کار خود قرار میدهد و شرحی اجمالی از بخشهایی از سه اثر اصلی هگل ارائه میکند كه مرتبط با بحث ابژهاند. فصل آخر کتاب نیز با جمعبندی مسائل مطرحشده به حلوفصل مسئله وحدت و كثرت در روح مطلق هگلی میپردازد.
استرن هدف اولیه این کتاب را ارائه تفسیری از متافیزیک هگل معرفی میکند. در نظر او، مضمون محوری متافیزیک هگل این است که نشان دهد ساختار اشیاء اساسا به چه نحو کلگرایانه است: یعنی جهان چگونه مشتمل بر ابژههایی انضمامی است که نمیتوان آنها را موجودیتهای مرکب متشکل از واحدهای بسیط بنیادیتر دانست، و چگونه این ابژهها وحدتی دارند که به معنای دقیق کلمه نمیتوان آن را به کثرتی از اجزای قائم به ذات تجزیه کرد که پیوند بیرونی دارند. نویسنده برای استخراج دلالتهای این الگوی متافیزیکی از ابژه میکوشد بر اهمیت موضع هگل در تقابل با موضع سلف بزرگ او، کانت، تاکید کند. استرن در سراسر کتاب بر الگوی کلگرایانه هگل از ابژه به مثابه مضمون اصلی نظام فلسفی او دست میگذارد و همچنین اهمیت این برداشت از اشیا را روشن میکند. کتاب به این دغدغه میپردازد که چه چیزی «ابژه فردی» را به «ابژهای فردی» بدل میسازد و از این طریق وحدتش در مقام چنین ابژهای چگونه باید تبیین شود؟ دغدغه اصلی کتاب چنانکه از عنوانش برمیآید معنادار گردن «وحدت اشیاء» است. در نظر نویسنده، مساله وحدت یکی از بزرگترین مسائل متافیزیک است. استرن در این کتاب استدلال میکند که کانت و هگل پاسخهایی عمیقا متفاوت به این پرسش دادهاند و اختلافشان در پاسخ به این پرسش نشاندهنده جدایی ایدئالیسم استعلایی کانت از ایدئالیسم ابژکتیو هگل است. ازاینرو، کتاب را میتوان شرح مختصر و جامعی از رويكرد كلگرايانه هگل درخصوص ابژه و جهان دانست كه شاید بتوان با آن فلسفه هگل را بازخواني كرد. همچنین استرن در این کتاب نشان میدهد که هگل رویکردی ارسطوییتر اتخاذ کرده که، بر اساس آن، وحدت افراد را باید به کمک جوهری کلی توضیح داد که این افراد را متمثل میسازد، به نحوی که برای مثال موجودات در مقام اسب، سگ یا انسان هستند که به افراد تبدیل میشوند. بهعلاوه، نویسنده نشان میدهد که در نظر هگل چنین کلیاتی بخشی از ساختار هستیشناختی واقعیت بماهو هستند؛ در نتیجه، او منکر هر نقشی برای سوژه تالیفکننده کانتی میشود، و بدین طریق ایدئالیسم سوبژکتیو را رد کرده و ایدئالیسم ابژکتیو را به جایش مینشاند که رویکردی رئالیستی به وحدت اشیاء اتخاذ میکند.
اگرچه تلقی استرن از تقابل رویکردهای کانتی و هگلی درخصوص ماهیت ابژههای فردی به تفسیری از این دو متفکر محدود میشود، لیکن بر این باور است که اهمیت این موضوع فراتر از دغدغهای صرفا تاریخی است. زیرا مناقشه دیدگاههای کثرتگرایانه و کلگرایانه یکی از منازعات محوری بزرگ فلسفه باقی میماند. به همین جهت فیلسوفان میکوشند شرحی درست از ساختار ابژه به دست دهند، چنانکه در تلاشاند شرحی درست از ساختار آگاهی و خود، تفکر و زبان، دولتها و جوامع، و واقعیت فیزیکی به طور کلی ارائه کنند. استرن نشان میدهد آن فیلسوفان مدرنی که این تمامیت را ترکیباتی از عناصر ذاتا مجزا میدانند در حال اخذ همان دیدگاه تجربهگرایانه و تقلیلگرایانهای هستند که نزد کانت سراغ داریم. و از سوی دیگر، آن فیلسوفانی که مدعیاند هر یک از این عناصر «دستساخته تجزیه و تحلیلی» هستند که از یک کل دادهشده انتزاع شده، همچون هگل از خطوط ارسطویی و غیرتقلیلگرایانه پیروی میکنند. هدف کلی این کتاب را میتوان چنین صورتبندی کرد: تلاش برای تبیین اینکه تا چه حد این نزاع دیرپا میان کثرتگرایی و کلگرایی موضوعی محوری میان کانت و هگل بود.