گروه انتشاراتی ققنوس | در باره کتاب بازى آخر بانو: هفته نامه شرق
 

در باره کتاب بازى آخر بانو: هفته نامه شرق

هفته نامه شرق

بیشت و هفت صفحه ابتدایى کتاب آن قدر کند پیش مى‏رود که خواننده را بلافاصله از خریدش، پشیمان مى‏کند. از صفحه‏بیست و هشت به بعد ناگهان توصیفات ساده و روایت معمول و کلاسیک داستان، تغییر مى‏کند و فضایى شبه سوررئال‏به وجود مى‏آید که به وسیله جملات کوتاه و بریده بریده تقویت مى‏شود.
طرح روى جلد و صفحات ابتدایى کتاب، این گمان را براى خواننده ایجاد مى‏کند که دوباره یکى از آن هزاران رمان‏هاى‏تاریخى را که قبلاً خوانده، مرور خواهد کرد. البته کسى منکر تاریخى بودن «بازى آخر بانو» نیست اما کتاب با رمان‏هایى که‏تاریخ را روایت مى‏کنند، فاصله عمیقى دارد؛ بازى آخر بانو پیش از آن که بخواهد اطلاعات تاریخى شما را افزایش دهد به‏دنبال تصویر کردن روابط انسانى و غیرانسانى است که در مقطعى تاریخى شکل گرفته. اتفاقاتى که در زمانى به خصوص‏مى‏افتد و داستان جذابى را شکل مى‏دهد.
«بازى آخر بانو» را نشر ققنوس در سال 84 و با قیمت 2800 تومان چاپ کرده است. اولین کتاب بلقیس سلیمانى به عنوان‏اولین اثر، اگر نگوییم عالى، در سطح خوبى نوشته شده است، البته سال‏ها نقد داستان و رمان خودبخود توقع نویسنده رابراى نوشتن داستانی جذاب بالا مى‏برد اما این که تا چه اندازه در این امر توفیق پیدا کند، به استعداد او و چیزهاى دیگرى‏بستگى دارد و سلیمانى خیلى خوب از پس این کار برآمده است، چرا که نوشتن یک رمان سیصد صفحه‏اى پرکشش، کارآسانى نیست. به خصوص این که شیوه روایت آن، شیوه مرسوم و همیشگى رمان‏هاى تاریخى نباشد. داستان زندگى گل بانو از روزهاى پرتنش و اتفاقات هیجان‏آور اوایل انقلاب آغاز مى‏شود. 270 صفحه، خواننده را به دنبال خود مى‏کشاند و در یکى‏از روزهاى پاییزى سال 80 تمام مى‏شود. داستان به صورت خطى روایت مى‏شود اما هر بار از زبان یکى از شخصیت‏ها  ودرفصل آخر، این روند خطى، جاى خود را به مونولوگ‏هایى مى‏دهد که راوى آن‏ها نامشخص است.
تکنیک داستان نویسى سلیمانى، چیز جدیدى ندارد. با این تکنیک، کتاب‏هاى زیادى خوانده‏اید اما زبان یک دست و ریتم نه‏چندان تند و نه چندان کند داستان (بعد از صفحه بیست و هفتم) که نه حوصله خواننده را سر مى‏برد و نه عصبانى‏اش‏مى‏کند، قابل توجه است. داستان، روایت دردهاى زنى است که قربانى موقعیت شده، اگر چه گل بانو در انتهاى داستان،تفاوت زیادى با ابتداى داستان دارد اما امخاطب را در هر دو جا به یک اندازه متأثر مى‏کند. پیشرفتى که از قبل این سال‏هانصیب زندگى گل بانو شده است، خواننده را وادار نمى‏کند که او را آدم خوشبختى فرض کند؛ داستان خیلى خوب و سریع‏همدلى مخاطب را با خودش همراه مى‏کند و بى‏عدالتى و تحقیر را طورى به خواننده مى‏نمایاند که او نمى‏تواند باور کندآن‏چه که خوانده، تنها داستانى بوده که حالا تمام شده است. خواننده تاقبل از این که به فصل ضمائم برسد تمام داستان را باورمى‏کند، با شخصیت‏هاى کتاب گریه مى‏کند، از آنان متنفر یا عاشق‏شان مى‏شود اما فصل ضمائم، ناگهان همه چیز را تغییرمى‏دهد.
در این فصل، همدلى‏هاى خواننده بین دو قطب داستان و حقیقت سر مى‏خورد و مخاطب عمیقاً حس مى‏کند که دور خورده‏است. هشت فصل کتاب هیچ چیز را در پرده ابهام باقى نمى‏گذارد. خواننده سرنوشت هیچ کدام از شخصیت‏ها را نباید حدس‏بزند. او با رمانى پست مدرن مواجه نیست که براى خواندن و سردرآوردن از آن به زحمت بیفتد.
او این فرض را براى خودش مسجل کرده است که «کتابى که مى‏خوانم یک رمان رئال است» و اصلاً نیازى ندارد که فصل‏ضمائم را بخواند. در واقع متعجب مى‏شود که صفحات بعدى براى چه هستند و همین کنجکاوى او را به خواندن فصل بعدى‏مى‏کشاند ولى با این کار، تمام ساخت‏هاى ذهنى و لذت‏هایش در ده دقیقه چنان به هم مى‏خورد که ترجیح مى‏دهد کتاب راببندد و دیگر به آن فکر نکند.
او در انتهاى داستان به جاى این که به اتفاقات داستان فکر کند، میل دارد بداند وجود این ضمائم به چه دلیل است. در نهایت هم یا فکرش به جایى نمى‏رسد یا در اوج عصبانیت ترجیح مى‏دهد یکى از سه گزینه زیر را انتخاب کند:
1- رمان، رئال نبود. 2- نویسنده مى‏خواهد در آخرین صفحات کتاب، رمانى پست مدرن را نشانم بدهد. 3- سانسور، قسمتى‏از ادبیات ما است.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه