تجربه ثابت کرده وقتی ناشران ایرانی دسته جمعی سراغ یک کتاب میروند و در یک فاصله زمانی کوتاه چند ترجمه از آن را منتشر میکنند یا از کیفیت کتاب مطمئن هستند یا از فروش آن. در مورد رمان «خواهرم، قاتل زنجیرهای» نوشتهی اویینکان بریتویت که به تازگی چهار ترجمه از آن بیرون آمده و احتمال دارد ترجمههای دیگری هم در راه باشد؛ ماجرا کم و بیش همین طور است چرا که ما با یک رمان پلیسی سرگرم کننده طرف هستیم که پس از انتشار با موفقیتهای زیادی روبهرو شده است.
در این میان «خواهرم، قاتل زنجیرهای» با ترجمه سحرقدیمی که توسط نشر ققنوس منتشر شده میتواند انتخاب مناسبتری باشد، نه صرفا به دلیل وزن و اعتبار ناشر، بلکه به واسطه نام آشنایی مترجم در حوزهی ادبیات پلیسی و جنایی.
«خواهرم، قاتل زنجیرهای» یک رمان پلیسی و جنایی پرکشش و سرگرم کننده است. اما این همهی ماجرا نیست، مخصوصا اگر از کسانی هستید که با شک و شبهه سراغ آثار پلیسی میروید و همواره با چالشهای ارزشی در باره آنها روبهرو هستید. «خواهرم، قاتل زنجیرهای» در درجه اول یک رمان خواندنیست که خوب نوشته شده و از قضا به دلیل ویژگیهای مضمونی در گونه پلیسی و جنایی قرار میگیرد. البته این بدان معنا نیست که رمان ِ اویینکان بریتویت اتفاقی جنایی از کار در آمده است، بلکه برعکس خیلی هم آگاهانه و با ظرافت از پتانسیل این ژانر استفاده کرده و رمانی نوشته است که پس از انتشار با موفقیتهای زیادی روبهرو شده و در سال ۲۰۱۹ نامزد دریافت جایزه ادبیات داستانی زنان و جایزه ادبی بوکر و برنده چند جایزه از جمله جایزه خوانندگان گودریدز بوده است.
اویینکان بریتویت در سال ۱۹۸۸، در لاگوس به دنیا آمد و کودکیاش را ابتدا در نیجریه و سپس در انگلستان گذراند. در دانشگاههای کینگستون و ساری او فارغالتحصیل نویسندگی خلاق و حقوق خواند، در سال ۲۰۰۱ به نیجریه بازگشت و به کار ویراستاری در یک موسسه انتشاراتی مشغول است. با نوشتن داستان کوتاه کار خود را آغاز کرد و اولین مجموعه داستانش نیز در سال ۲۰۱۰منتشر شد. «خواهرم، قاتل زنجیرهای» نخستین رمان اوست که توفیقی دو جانبه را برایش به همراه داشت و هم منتقدان کتابش را ستودند و هم خوانندگان.
هر درام جذابی بر اساس تقابل قطبهای روبهروی هم است که شکل گرفته و پیش میرود، قطبهایی که یکی نماد خیر است و یا زیبایی و دیگری نماد شر یا زشتی. هنر اصلی نویسندهی این رمان، بازی کردن با این نیروهای متقابل و استفاده هوشمندانه از آنها برای روایت داستانی است پرکشش که خواننده را تا انتها همراه خود میکشد. «خواهرم، قاتل زنجیرهای» از یک ویژگی مهم بهره میبرد و آن جغرافیایی است که وقایع رمان در آن میگذرد. یک جامعه سنتی و مردسالار در نیجریه که برای یک رمان پلیسی و جنایی اتمسفری تازه و بکر به شمار میرود و نویسنده نیز با توانایی و تسلط عناصر و قواعد ژانر را در رمانش بومی کرده است.
البته شاید داستان در ابتدا به رمانهای کلاسیک پهلو بزند، اما در ادامه نویسنده به آشنایی زدایی از برخی کلیشههای ادبیات جنایی میپردازد و با جانشین ساختن طنزی سیاه در متن داستانی پرماجرا تریلری با ضرب و آهنگ نفسگیر میسازد.
کورده و آیولا دو خواهرند، اما بسیار متفاوت از یکدیگر. نویسنده داستان را برمبنای این تفاوتها پی ریزی کرده و در روند داستان آنها را به تقابل بدل ساخته و نهایتا درام را مبنای این تقابل شکل گرفته به سرانجام رسانده است. آیولا کوچکتر و زیباتر است، توجه مردان را برمیانگیزد، اما روابطش با آنها پیچیده و نامتعادل است تا حدی که به نابود کردن طرف مقابل میانجامد! فصل اول رمان بسیار کوتاه و تکان دهنده است:
«آیولا با این کلمات احضارم میکند- کورده، من او را کشتم. امیدوار بودم دیگر این کلمات را نشنوم.»
این شروع پررمز و راز، درست در متن یک حادثه، خواننده با راوی داستان/کورده (خواهر بزرگتر) همراه می کند. خواننده کنجکاو میخواهد با رازگشایی از داستان، پاسخ سوالاتی که در ذهنش شکل گرفته پیدا کند و کورده میخواهد به خواهر خود کمک کند. او برخلاف خواهرش داتا شخصیت خوشقلبی دارد، هم به عنوان یک پرستار و هم به عنوان یک خواهر. همانطور که شغل او محافظت از بیماران است، در مورد آیولا نیز رل محافظت کننده از او را بازی میکند و در تلاش است همه چیز را جوری رفع رجوع کند که دیگران از رازهای زندگی خواهرش خبردار نشوند.
اما ماجرا وقتی جذاب می شود که آیولا به سراغ دکتری میرود که نه تنها یکی از همکاران خواهرش که مرد مورد علاقه او نیز هست. حالا خواهر بزرگ با چالشی جدی روبه روست باید دید در این بازی مرگ و زندگی ترجیح میدهد کدام سو بایستد؟
اما جذابیت رمان تنها به طرح داستان و پیرنگ آن محدود نمیشود، بلکه علاوه بر پرداخت استادانه نویسنده در روایت داستانی با ضرب آهنگ پرکشش، فضای بومی داستان به عنوان بستر اصلی رخدادهای رمان نیز از ویژگیهای قابل اعتنای آن محسوب میشود، فضایی بکر در جامعه سنتی نیجریه که پذیرای ژانری در ذات خود مدرن شده است و این تقابل درونی برجذابیتش افزوده است. زنان به عنوان شخصیتهای اصلی این رمان در جامعهای مرد سالار نفس میکشند که بخش مهمی از ارزشها از دل باورهای سنتی و حتی کهن بیرون آمده و بر زندگی آنها سایه میافکند. در چنین بافت محافظه کاری حتی زیبایی فردی نیز دچار مفهوم و پیامدهای پیچیده است که می تواند بر زندگی فرد و مناسباتش با آدمهای پیرامونش تاثیر بگذارد. اویینکان بریتویت از این داستان خواندنی و پرکشش، بستری برای پرداختن به کلیشههای اتمسفر چنین جامعهای ساخته است که در پارهای بخشهای رمان رویکرده طنازانه و انتقادی او به یک کمدی سیاه پهلو می زد. کمدی سیاه زندگی دختری که عادت عجیب کشتن جنس مذکر را دارد!