....................................
جامعه خبری تحلیلی الف
چهارشنبه 16 بهمن 1398
.....................................
«در این تیمارخانه» اثر دکتر جواد مجابی، مانند بسیاری دیگر از آثار او، از لایههای بر هم نهاده شده و گاه درهمتنیدهای تشکیل شده است؛ لایههایی از تاریخ، ادبیات کهن، عرفان، طنز و مهمتر از همه تحلیلهایی شخصی و روشنفکرانه از مسائل روز، دغدغههایی انسانی و اجتماعی و بسیاری موضوعات دیگر. شاید نتوان این اثر را برای وقتکشی و لذت بردن از داستان آن خواند چرا که از اساس به این منظور و برای چنین کاربردی نوشته نشده است. اما برای لذت بردن از ورود به هزارتویی از داستانهای غلتان و پیچان که هر دم نو میشوند و حصارهای زمان و مکان را در مینوردند، گزینهای بسیار مناسب خواهد بود.
موضوعات مطرح شده در این رمان آن قدر گسترده و متنوعاند که تنها میتوانند حاصل تفکرات، تخیلات، سیلان ذهن و اندیشههای یک راوی کنجکاو، خلاق و عمیق باشند. راویای که ترسها و تنهاییهای کودکیاش را با خود حمل میکند و سعی دارد آنها را در نقبهایی که در زمان و مکان میزند فراموش کند و یا در گوشهای جا بگذارد. او از زندگیهای متعدد و موازیاش در ایران و خارج از ایران حرف میزند، از زندگی در خانهباغ کودکیهایش به همراه پدربزرگ و مادربزرگ، از دورهی دانشجویی و شب شعرها و مواجهه با مادری که مرز ممنوع همهی قوم و خویشان پدری است، از انجام امور اداریاش در قرنهایی بسیار مستقبل، از دنیایی شبیه به «1984» جورج اورول و از جهان پیچیدهی درونش که در نهایت در آن است که زندگی میکند. برای عبور و مرور تکرارشوندهاش در زمان، هر جا که لازم باشد از ادبیات گذشته و وقایع تاریخی و عرفانی کمک میگیرد. برای شرح حال و احوالات درونی یا حتی رخدادهای بیرونی جاری در زمان، مشابههایی از اتفاقات تاریخی گذشته پیدا میکند تا تکرارپذیری و درهمتنیدگی تاریخ را در بستر جغرافیایی بیثبات تصویر کند. مجابی برای نقش کردن این همه مضمون مرتبط و درهم پیچیده اما به ظاهر بیربط از تکنیکی استفاده میکند که در دنیای نقاشی، گرافیک، مجسمهسازی و سایر هنرهای تجسمی سابقهی دیرینهتری دارد تا در جهان روایت و ادبیات. تکنیک کلاژ (تکهچسبانی) به او این امکان را میدهد که هر واقعهای را از هر مقطعی از زمان و مکان، از دنیای عینی یا ذهنی، ببُرد، بیرون بکشد و آن را کنار هر تکهای که مناسب میداند قرار دهد. این تکهها گاه با هم همپوشانی دارند و لبههایشان در هم میرود و گاه تنها کنار هم قرار میگیرند تا یکدیگر را تایید، تکمیل یا حتی تکذیب کنند.
راویِ «در این تیمارخانه» در میان افکار و تخیلات خود گاه نقبی به گذشتههای دور و خاطرات کودکیاش میزند. خاطراتی که در حین واکاوی آنها، دنیای ذهنی کودکانهاش با دنیای عینی بیرون و تصاویری از اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعه در هم میآمیزند و در نهایت تصویرهایی شخصی از دورههایی تاریخی به دست داده میشوند. راوی نویسندهی رمان، گاه دست به تجربههایی عجیب و عمیق میزند؛ به آیندههایی دوردست میرود و نه فقط تخیل که در آن ها زندگی میکند و همان شرایط اجتماعی و فرهنگی را در زمانی ناملموس باز میآفریند. راوی آگاه داستان با ذهنی جستجوگر به این سفر واقعینمایانهاش در زمان اعتراف میکند و سعی دارد این تجربهی متفاوت و غیرعادی را توصیف کند:
«جسم و ذهنم از ابتدای کودکی تا حالا، هیچگاه توان حضور در اکنون و حالا را نداشته است. گاه پرتاب میشدم به چند قرن پیش از خودم، وسط تاریخ و روایات، گاه به صدسال پیش از تولدم در عصر ناصری و آرام سر میخوردم تا عهد احمدشاه. زمانی پرتاب میشدم به رویایی در قرنهای آینده. این بار مسافر قرنی نوظهور بودم، شاید قرن شانزدهم یا هفدهم هجری شمسی، نمیدانم کی و در کجا سفر میکردم. وقتی در آیندهای موهوم سرگردانی، به شباهتهای بیربطی متوسل میشوی تا وحشت تو از لامکانی و بیزمانی باعث نشود که یکپارچگی ذهنت فروپاشد و هوش از سرت بپرد.»
آن چه این اثر را بیشتر قابل توجه و تعمق میکند، این است که راوی در میان تکههای دور و پراکندهی روایت که در کنار هم نشستهاند، به تکرار طاهر میشود و تحلیلهای شخصی و برداشتهایش را از اوضاع زمانه و اتفاقات مختلف با زبانی روان و بی آرایههای ادبی و فلسفی بیان میکند. به بیانی او با پویایی در ادبیات گذشته و تاریخ سفر میکند و برای هر واقعهای شاهد مثالی و نقل قولی از گذشتگان میآورد، اما آن چه این تکهها را به هم وصل میکند و از آن موجودیتی یکپارچه میآفریند، حضور فردی و برداشتهای شخصی اوست:
«یک چیزی را این روزنامهنگارها نمیفهمند که، در زمینة علوم کنترل فضای حیاتی و کشتار جمعی جدید، نخبگان کشندهترین سلاحها و دقیقترین ابزار تفحص و تجسس را پیاپی خلق میکنند و آنها را انحصاراً در اختیار دولتها قرار میدهند. ما به کمک دولتهای همپیمان، و یاری دانشمندان خارجی و داخلی، در تولید و مصرف علوم کنترلکننده به بالاترین حد لازم رسیدهایم. میتوان گفت که توانایی ما در کنترل جامعه از تخیل بهترین نویسندگان خلق کشور هم جلوتر است. این را آمار میگوید نه من.»