بازخوانی رمان بوی برف
بوی برف/ شهلا شهابیان/ نشر ققنوس/ چاپ نخست 1393/ 8000 تومان
این کابوس قصهی من است/ یادداشتهای بیصاحب/ کابوسهای بیصاحب/ داستان ِ
بیصاحب/ گردونهای که بیوقفه میچرخد و مرا میچرخاند/...
نوشتهی ِفوق بخشی از یک منظومهی سپید نیست، نام فصلهای رمان بوی برف است. رمانی که
در همان ابتدا نشان میدهد درونمایهای پیچیده دارد و سیر رواییاش خطی نیست و در حالی
که به راحتی لذت خوانش یک قصهی خوشخوان را به خواننده میدهد او را در کشف رازها و
رمزهای سه نسل از یک خانواده سهیم میکند وهمین موضوع سبب میشود تا نتوان به راحتی
گفت که "بوی برف" فقط داستان دختریست که در نوستالژی عشقی از دسترفته به زیر و رو
کردنِ خاطرات مادربزرگش جاجان، نشسته است. بازخوانیِ رویدادهای تاریخی سدهی اخیر ایران در
متن داستان و ایجاد بینامتنیتی که در طرحِ رمان تنیده شده یکی ازویژگیهای بارز این رمان است.
جاجان(عزیزهجان) نسل اول مثلث زنانهی بوی برف است که با پیشبینی ِزمان ِمرگش یادآوری
میکند که کاراکتری متمایز از آدمهای پیرامونش است. او از صفت فرزندِ زمان ِخویش بودن فراتر
رفته است آنجا که به کینخواهی شوهر و دفاع از ناموس ِخویش، دست به قتل برادرشوهر میزند
و سنگینی بارِ این راز را سالها به تنهایی به دوش میکشد.
جاجان درتعریف و بازخوانی نوشتههایش برای سوری، راس مثلث و قهرمان اصلی داستان، چنان
تاثیری بر او میگذارد که آیینهی تمامنمایَش میشود. سوری در مرور داستانِ زندگی خود با
همتراز دانستن نامزدش یغما که به یحیی، پسری که او دوستش دارد، خیانت کرده– و صدرا که به
یحییخان شوهر جاجان خیانت کرده- درگرداب ِبیم وهراس گرفتار میشود و پس از آن نه مشاور، نه
دلسوزیهای مادرانهی مامانو ونه یادآوری ِاحتمال ِبازگشت ِیحیی تسکیندهندهی روان ِرو به
ویرانی ِاو نیست به خصوص وقتی سوری میاندیشد داستان ِبیصاحب ممکن است داستان ِ
مامانو باشد، زنی که در تمام ِعمر در حاشیه زیسته است...