کولاکوفسکی در کتاب "خوف مابعدالطبیعی" میکوشد تا ضرورت تفکر مابعدالطبیعی را نشان دهد. او ابتدا به انتقاد از فلسفهها (یا به تعبیر کولاکوفسکی ضدفلسفههایی) میپردازد که مابعدالطبیعه را تخطئه میکنند.کولاکوفسکی در مواجهه با این ضدفلسفهها سعی دارد تا نشان دهد که همۀ این اقسام فلسفهورزی خودشکن هستند و نهایتاً چارهای از ورود به سرزمین مابعدالطبیعه ندارند.نزد کولاکوفسکی، تفکر انتزاعی مابعدالطبیعی دقیقاً از دغدغۀ ملموس معنای زندگی سر بر میآورد، و انتزاعیترین مسألۀ مابعدالطبیعه، یعنی مسألۀ امر مطلق، از دلِ جستجوی پاسخی برای آن مسأله ناشی میشود.سپس او به سراغ تاریخ فلسفه میرود تا نشان دهد که چرا پاسخهای فیلسوفان به مسائل ناشی از اثبات امر مطلق به شکست انجامیدهاند.