« روز اول ژانویه سال 1891 زنی ریزنقش و مردی درشت هیکل در گورستان قدیمی جینوئا قدم میزنند . هر دو حدود چهل سال دارند . زن سری بزرگ و در عین حال بچهگانه با خرمنی از موهای سیاه و مجعد دارد ، حالتش مشتاق و اندکی التماسآمیز است . نشانههایی از فرسودگی در چهرهاش پدیدار شده . مرد تنومند است . » داستانهای این کتاب برشهایی از زندگی مردم و به صورت واقعگرایانه نوشته شده است . « گسترهها » ، « گودالهای عمیق » ، « رادیکالهای آزاد » ، « صورت » ، « بعضی زنان » ، « بازی کودکانه » ، « چوب » و « خوشبختی در راه است » داستانهای این کتاب هستند . « آنچه در وجود خودم میشناسم ، شرارت خودم است و این راز آرامش من است . منظورم این است که بدترین وجه وجود خودم را میشناسم . ممکن است این وجه وجود من بدتر از بدترین وجه وجود خیلی از آدمها باشد ولی در حقیقت مجبور نیستم در این مورد فکر کنم یا از این بابت نگران باشم . » آلیس مانرو نویسنده کانادایی یکی از نویسندههای مطرح جهان و برنده جایزههای مختلف از جمله « من بوکر پرایز » است . کتابهای « فرار » ، « رویای مادرم » ، « دست مایهها » و . . . پیش از این از او ترجمه و منتشر شده است . کتاب « خوشبختی در راه است » در 328 صفحه راهی بازار نشر شده است .
مطالعه بخشی از کتاب