گروه انتشاراتی ققنوس | خداحافظ کافه نادری
 

خداحافظ کافه نادری


قهوه اول: کافه‌نشینی شاید در میان هنرمندان و نویسندگان از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. جایی دنج و آرام در بطه جامعه. جایی که می‌توان آن را چهارراه حوادث درشت و کوچک دانست. محلی برای تبادل و تخلیه اطلاعات از هر دسته و گروهی که به کار هنرمند و نویسنده می‌آید. کم نبودند بزرگانی که الهامات خود را از این چنین مکان‌هایی می‌گرفتند یا در آن به نوشتن و خلق شاهکارهای خویش می‌پرداختند. زولا داستان نانا را در کافه‌ای که بدانجا رفته بود و با دیدن یکی از روسپیان فراری که از تعقیب پلیس به میز آنها پناه برده بود، نوشت. سقوط اثر کامو، تک‌گویی‌های ژان باتیست کلمانس است که در کافه می‌گذرد. جنگ جهانی اول و اخبار آن از پشت میز کافه‌های شهر پاریس و لوزان در رمان خانواده اثر روژه‌ مارتن دوگار پیگیری می‌شود. سارتر داستان راه‌های آزادی و اکثر مطالب کتاب هستی و نیستی خود را در کافه‌ها نوشت. کامو، دوراس، دوبووار هم از نویسندگانی بودند که کافه‌ها را محلی آرام برای نوشتن و مباحثات خویش می‌دانستند و در این میان کافه‌هایی چون کافه میدان سن سوپیس و آزادی از اقبال بیشتری برخوردار بودند. در اتریش کافه بازار مأمن هنرمندانی چون ریچارد اشتراوس، راینهارت، استفان تسوایک، توماس برنارد و ... بود. 
در ایران نیز بعد از دوره قاجار و در دوره پهلوی اول که دانشجویان ایرانی اعزامی به خارج برگشته و یا به خارج از کشور اعزام شدند، با این پدیده آشنا شده و عجیب به آن خو گرفتند. در اوایل کافه قنادی لاله زار مأمن افرادی چون افراد گروه اربعه (صادق هدایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد) قرار گرفت. کافه قنادی تصاج و کافه قنادی فردوسی و باغچه کنتینانتال (هر سه در خیابان استانبول) از دیگر پاتوق‌های این گروه بود. گاه هم آنها در کافه باغ شیمران جلسات خود را برگزار می‌کردند. رفته‌رفته کافه‌نشینی برای جماعت روشنفکر و انتلکتوئل ایرانی یک بخش جدانشدنی از زندگی‌شان شد. 
کافه نادری، کافه فیروزه، پارک پالاس هتل و ... محل‌هایی بود برای جمع شد، خوانش‌های شعر و داستان، نقد و گفت و گو و قرار گرفتن در بستر روشنفکری ایران. کسانی چون رضا براهنی، صالح وحدت، م. آستیم، حسن قائمیان، جلال آل احمد، صادق چوبک، منوچهر و محمد آتشی، حمید مصدق، عمران صلاحی، عبدالعلی دستغیب، خسرو گلسرخی، محمدعلی سپانلو، عباس پهلوان، فرهاد مهراد، جواد مجابی و ... بین کافه فیروزه و کافه نادری در رفت و آمد بودند کسانی هم چون شاملو فقط برای پیدا کردن کسی به آنجاها سرک می‌کشیدند. در این کافه روها هم دو دسته دیده می‌شد. دسته‌ای که در گوشه‌ای به کارهای خود می‌پرداخت و دور از جمع قرار می‌گرفت مانند قائمیان، چوبک، براهنی و دسته‌ای که برای بودن با هم و خوانش کارهای جدیدتر جمع می‌شدند. 
آل احمد نیز پیر این دسته دوم (که اکثراً جوان‌ترها بودند) روزهای دوشنبه با آن گیوه‌های سفید و پیراهن یقه بسته سفیدش در وسط کافه فیروزه می‌نشست. سیگار اشنوکشان به جوانانی که دورش حلقه می‌زدند گوش می‌داد و به آنها اظهار محبت می‌کرد، تا جایی که رفتار و قیافه آل احمد به عنوان نمادی از چهره روشنفکر آن دوره درمی‌آید. این کافه‌ها، سوای انجمن‌ها و باشگاه‌ها بودند. انجمن‌ها طرفداران و اعضای خود را داشت، ولی در کافه‌ها از هر قشر روشنفکر در آن یافت می‌شد. (خصوصاً شاعر و نویسنده.) چه ذوق‌ها و استعدادهایی که در این کافه‌ها به بار نشست و چه طرح‌هایی که در این مکان‌ها شکل گرفت. بحث‌های شاعران و نویسندگان و منتقدان و روبه‌رویی آنها با یکدیگر در چنین محیط‌هایی تازگی و طراوت آثارشان را به همراه می‌آورد. بوی قهوه، بوی گپ‌ها و دوستی‌های کافه‌ای سال‌ها ذهن و مشام روشنفکر ایرانی را پر می‌کرد. نطفه بسیاری از انقلاب‌های ادبی و هنری روشنفکران هم در این کافه‌ها گذاشته شد. تشکیل بسیاری از گروه‌های هنری موفق و همکاری بسیاری از مترجمان و نقادان با هم از همین همنشینی‌های کافه‌ای آغاز شد. 
تفسیر زندگی درون کافه‌ها را می‌توان با شعر صالح وحدت تکمیل کرد: 
می‌توان گوشه یک کافه نشست 
با درختان جهان زمزمه داشت 
رودها را به خیابان طلبید 
قهوه آخر: کافه نادری تنها بهانه ورود به داستان است. داستان در آن می‌گذرد و نمی‌گذرد. برگشت‌های ذهنی پی در پی خواننده را هم در کافه می‌گذارد و هم او را به گوشه‌ها و پنهانی‌های زندگی افراد قصه می‌برد. 

داستان با شرح و توضیح فضای کافه نادری شروع می‌شود و از آنجا به پاریس و انقلاب مه 1968 و مرگ می‌رسد. کلیت اثر از زبان سوم شخص و از زاویه دید بیرونی نوشته شده و دارای سه فصل است. فصل اول را به جرات می‌توان پرکشش‌ترین، پرمایه‌ترین و منسجم‌ترین فصل کتاب خواند. فصل دوم نسبت به فصل اول ضعیف‌تر و ضعف فصل سوم آن را سوای کل اثر می‌کندو همین فصل است که به کل اثر لطمه بسیار وارد کرده است. روابطی ساده و پیش پا افتاده با روایتی ساده‌تر و تا حد بسیار زیادی ضعیف و با پایانی غیرقابل باور و لمس و به قول رب‌گری‌یه: «آنجا که روابط تصنعی می‌شود مرگ‌ها و زندگی‌ها هم چیزی جدای از واقعیت می‌گردند وغیرقابل باور». روزنامه شرق 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه