..............................
مجله دیلمان
شنبه 25 مرداد 1399
.............................
دیلمان آنلاین: کتاب «جهان و زبان در اندیشه ویتگنشتاین» نوشته طالب جابری که نشر ققنوس آن را منتشر ساخته از آن دست کتاب های موجز درباره موضوعات بسیار بزرگ است که به خوبی توانسته از عهده کار بر آید.
موضوع بحث نیز در آغاز، بسیار پیچیده به نظر می رسد اما به تدریج ساده می شود. برای آنها که فلسفه خوانده اند یا آشنایی اندکی با آن دارند مفاهیم «زبان» و «حیرت» بسیار پر تکرار و مسئله گون بوده اند.
این آشنایی دیرین که به زمانی بسیار دور در سپیده دمان فلسفه می رسد، باید در دوره جدید تازه تر و فربه تر شده باشد؛ وگرنه سخن گفتن از آن ضرورتی ندارد. از این نظر حیرت ویتگنشتاینی خیلی عمیق تر از نمونه های دیرین آن است. نویسنده در این کتاب سعی می کند از این حیرت و احساس عرفانی ویژه لودویگ ویتگنشتاین پرده بردارد.
کتاب از سه فصل تشکیل شده است. در فصل اول به «آغاز ویتگنشتاین و تجربه بنیادین او» می پردازد. فصل دوم مفهوم «جهان از منظر ابدیت» را مطرح می کند که در فهم اندیشه او بسیار کلیدی است.
در فصل آخر نیز با عنوان «وجود زبان، زبان وجود» از خطابه اخلاق ویتگنشتاین و روابط بین پرسش های علمی و رازآمیزی هستی بحث های دلکشی را به میان می کشد؛ آنجا که حیرت ویتگنشتاینی با احساس دینی هم خانه می شوند.
ویتگنشتاین و ادعای حل تمام مسائل فلسفی
نویسنده کتاب در مقدمه ای که بر بحث خود نوشته به رازگرایی در جهان قدیم و جدید اشاره کرده است. در دنیای قدیم، رازگرایی و عرفان هماورد شریعت بوده است. اما در دنیای جدید ویتگنشتاین از چنین حیرت و رازی سخن می گوید رودرروی علم گرایی پوزیتیویستی ایستاده است.
این حیرت و مرز آلود دیدن جهان در قرنی رخ داده است که علم بسیار بیش از امروزش مغرور بوده و ادعای کشف همه رازها را داشته ست. بنابراین این سویه انتقادی اندیشه ویتگنشتاین در زمانه خود است.
وقتی درباره ویتگنشتاین صحبت می کنیم باید بدانیم درباره یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم سخن می گوییم. فیلسوفی که به قول نویسنده این کتاب، ادعای حل تمام مسائل فلسفی را داشته است:
«این رویدادی بسیار نادر است که کسی خود را نه فقط فیلسوف بلکه حل کننده تمام مسائل فلسفی بداند. ویتگنشتاین در رساله چنین ادعایی دارد.»
اهمیت ویتگنشتاین در صلابت و قدرت فکری و انتقادی او نیز نهفته است. آنطور که تاکید شده او بر سه پدر خود شورید: پدر خونی(با چشم پوشی از صنعت فولاد و ارث پدری)، پدر معنوی(با رها ردن شیوه تفکر راسل) و پدر تاریخی(با نقد تمدن اروپایی)(Sluga, 2011)
نویسنده کتاب در فصل “جهان از منظر ابدیت” از روزنه بسیار شگفتی به اندیشه ویتگنشتاین ورود می کند. او به یادداشت های ویتگنشتاین اشاره های خوب و گزیده ای دارد.
ویتگنشتاین علاقه ویژه ای به دفترچه ها و یادداشت هایش داشته است. او در نامه ای به راسل این موضوع را توضیح داده است: «من افکار مختلفی داشته ام که بسیار بنیادین اند.
حال این احساس در من قوت گرفته که پیش از چاپ آنها خواهم مرد و بزرگترین آرزویم این است که هر آنچه را تا کنون انجام داده ام با شما در میان بگذارم.»
در یادداشتی دیگر به تاریخ ۱۱.۶.۱۹۱۶ اشارات جالب و گزاره واری دارد:
درباره خدا و هدف زندگی چه می دانم؟
می دانم که این جهان هست.
که من در آن قرار دارم، چنانکه چشم من در میدان بینایی آن قرار دارد.
که چیزی در آن مسئله آفرین است، آنچه آن را معنای جهان می نامیم.
که این معنا درون آن قرار ندارد بلکه بیرون آن است.
که زندگی جهان است.
که اراده من در جهان نفوذ می کند.
که اراده من خوب یا بد است.
که بنابراین خوب و بد به نحوی با معنای جهان گره خورده اند.
معنای زندگی، یعنی معنای جهان را می توانیم خدا بنامیم.
و تمثیل خدا به مثابه پدر به این پیوند خورده است.
نیایش تامل در معنای زندگی است…
یک از نکات مهمی که در فصل اول به آن اشاره شده مسئله عبور از مرزهای زبان و ورود به ساحت رازآمیز وجود جهان است. ویتگنشتاین از تمایز گفتنی/ نشان دادنی سخن می گوید. از دید او آنچه نمی تواند با گزاره ها بیان شود، مسسئله اصلی فلسفه است.
به بیان طالب جابری، نویسنده کتاب: «… تفکر درباره آنچه گزاره نمی تواند آن را اظهار کند، سرانجام ویتگنشتاین را به تجربه امر رازآمیز وجود جهان می کشاند که در گزاره ها و زبان گفتنی نیست.» و این فراتر رفتن از مرزهای پوزیتویسم بود.
فلسفه گفتنی ها را می گوید و ناگفتنی ها را هم نشان می دهد. بدین طریق راه را برای متافیزیک، اخلاق، زیبایی شناسی و خدا باز می کند. در صفحه ۴۷ کتاب نویسنده این نقل قول را می آورد که :
«اگر کانت با نقد عقل خود قصد داشت جایی برای ایمان باز کند، ویتگنشتاین نیز با نقد زبان خود و ایضاح حیطه گفتنی می خواست جایی برای ناگفتنی ها فراهم آورد.»
جابری در فصل سوم به دیدگاه ویتگنشتاین در باب اخلاق و امر اخلاقی می پردازد. برای این موضوع به رساله ای در این موضوع با عنوان «خطابه ای درباره اخلاق» که در فاصله سپتامبر ۱۹۲۹ و دسامبر ۱۹۳۰ برای ایراد در کمبریج آماده شده رجوع می کند.
ویتگنشتاین به قول نویسنده در آستانه دهه پنجم زندگی از آنچنان تجربه خاصی از حیرت سخن می گوید که خود از تجربه نامیدن آن نیز ابا دارد.
ویتگنشتاین سعی می کند درک خود از اخلاق را به مفهوم زیبایی پیوند دهد. نویسنده توضیح می دهد که از دید ویتگنشتاین، چگونه جهان عینی خالی از امر اخلاقی است و بنابراین جهان واقعیت ها به ما نمی گوید چه باید کرد؟ او سپس نقل قولی از ویتگنشتاین می آورد:
«اگر کسی می توانست کتابی درباره اخلاق بنویسد که واقعا کتابی درباره اخلاق باشد، این کتاب تمام کتاب های دیگر جهان را ، با انفجاری، منهدم می ساخت.»
ویتگنشتاین در اینجا در نقطه ای حساس قرار گرفته که باید از ارزش مطلق یا ارزش اخلاقی سخن بگوید. اما کدام موقعیت ها و تجربه های شخصی هستند که ویتگنشتاین به خود حق می دهد در آنها از ارزش مطلق سخن بگوید
به تعبیر زیبای نویسنده، «گفتِ آن “خوب” که از این تجربه بر خواهد آمد همه هیاهوهای دیگر را خاموش می کند.» اما این کتاب اخلاقی چرا نوشته نشده است!؟ همان مسئله ای که ویتگنشتاین با آن درگیر بوده است.
این دشواری برای ویتگنشتاین نیز پیش آمده است. به این دلیل که اخلاق تصویری از واقعیت های جهان نیست، اخلاق گفتنی نیست.
«بر خلاف واژه ها و گزاره های علم که از معنای طبیعی سخن می گویند، اخلاق فراتر از طبیعت است و در زبان علم نمی گنجد»(ص ۶۴)
از نگاه نویسنده ویتگنشتاین در اینجا در نقطه ای حساس قرار گرفته که باید از ارزش مطلق یا ارزش اخلاقی سخن بگوید. اما کدام موقعیت ها و تجربه های شخصی هستند که ویتگنشتاین به خود حق می دهد در آنها از ارزش مطلق سخن بگوید. به قول خود ویتگنشتاین:
«گمان می کنم بهترین راه توصیفش گفتن این [جمله] است که وقتی این [تجربه] را دارم در وجود جهان متحیرم؛ و آن وقت به استعمال عباراتی از این قبیل تمایل می یابم که “چقدر عجیب است که چیزی باید وجود داشته باشد” یا “چقدر عجیب است که جهان باید وجود داشته باشد.”»
دو اتفاق حیرت انگیز از نگاه نویسنده کتاب یکی “خودِ وجود جهان و موجودات” است. و دیگری اینکه “ویتگنشتاین این حیرت را به عنوان بنیادی برای علم اخلاق مطرح می کند.
” به قوال نویسنده کتاب در اینجا ما می فهمیم که با علم اخلاقی معمولی روبرو نیستیم که در موارد جزئی زندگی روزمره تکلیف افعال خوب و بد را برای ما روشن کند. ما با متفکری روبروییم که در جایی ورای روابط روزمره به دنبال «باید و نباید» هستی می گردد.
تجربه ناب ویتگنشتاین از اخلاق به آنجا می رسد که می پرسد “آیا ممکن است یک علم اخلاق وجود داشته باشد اگر جز من هیچ موجود دیگری وجود نداشته باشد؟ اگر علم اخلاق باید چیزی بنیادی باشد: آری! “
چنین تجربه نابی، قطعا اخلاق به معنای عرفی کلمه از جنسی که عموم مردم به دنبال آن هستند نیست.
به بیان نویسنده این اخلاق پاسخی به پرسشی از “خوب” در یک شیوه خاص زندگی یا به عبارتی بودنِ منحصر به “من” است. این همان زندگی ای است که ویتگنشتاین آن را با جهان یکی می داند.
این من در مقابل دیگر من ها نیست، بلکه در تجربه ای بنیادین به بیان ویتگنشتاین، «مرز جهان» است. تجربه حیرت از وجود بنا دارد مبنایی برای زندگی این من عرضه کند.
ویتگنشتاین پس از جنگ جهانی اول بر خلاف باور رایج فلسفه را رها نکرد بلکه کوشید(از طریق انزوا در مناطق روستایی، رهبانیت، باغبانی، بخشیدن میراث پدری) بخش اخلاقی فلسفه متقدم خود را در عمل اجرا کند
البته خود ویتگنشتاین چنین سلوکی را عملی کرده است. نویسنده در پانوشت کتاب به چنین موضوعی اشاره کرده است. او از قول ویلیام بارتلی می نویسد که ویتگنشتاین پس از جنگ جهانی اول بر خلاف باور رایج فلسفه را رها نکرد بلکه کوشید(از طریق انزوا در مناطق روستایی، رهبانیت، باغبانی، بخشیدن میراث پدری) بخش اخلاقی فلسفه متقدم خود را در عمل اجرا کند.
از دیدگاه ویتگنشتاین، تجربیات مطلق زندگی، نگفتنی هستند. امور مطلق، نگفتنی هستند چون بیرون از بازی های زبانی روزمره قرار دارند.
بنابراین آنطور که نویسنده جمع بندی می کند رازآمیز بودن وجود جهان را نمی توان بیان کرد، زیرا این تجربه درون مرزهای زبان و درون مرزهای زندگی روزمره و بنابراین در ساحت های زبانی متعارف اتفاق نمی افتد.
این کتاب سرشار از مباحث فلسفی ناب است که خط به خطش مخاطب را درگیر خود می کند. برای بیشتر دانستن در این موضوع و تاملات ناب فلسفی، مخاطبان را به خواندن آن دعوت می کنیم.