گروه انتشاراتی ققنوس | حرف نخست در جهان:گفت و گو با عباس معروفی: ماهنامه کارنامه
 

حرف نخست در جهان:گفت و گو با عباس معروفی: ماهنامه کارنامه

زبان ریشه و رستن گاه آثار هر نویسنده ئی است. با دوری از زبانی که در آن خانه دارید، چگونه کنار می آئید؟
معروفی: یاد گرفتن زبان های دیگر دشوار نیست. هر چند که زبان مادری را فقط یک بار می توان آموخت. من نویسنده آلمانی نیستم، ایرانی هستم که در ضمن نویسنده هم است. اوایل که تازه آمده بودم، تا مدت ها نمی دانستم کجا افتاده ام و از کجا افتاده ام؛ آن قدر به طلوع و غروب نگاه کرده ام تا ببینم شمال و جنوب کجا است؛ آن قدر در نقشه جغرافی گشته ام که خزر و دماوند را پیدا کنم و ببینم چه مرزها و کشورها و دیوارهائی بین ما فاصله انداخته است؛ آن قدر در کوچه و بازار لای جمعیت چرخیده ام و گوش خوابانده ام، بل که کلام آشنائی بشنوم؛ آن قدر خواب گلشیری را دیده ام و با او حرف زده ام که دلم نمی خواسته هرگز از خواب بیدار شوم؛ آن قدر دلم برای اشیای خانه ام تنگ شده که دل بستگی هام را به اشیا و وسایل از دست داده ام. 
در این سال ها از نو رفته ام و گواهی نامه رانندگی گرفته ام. دوباره سفره و میز و کامپیوتر و قاب و گل دان و چکش و میخ تهیه کرده ام. از سر نو حافظ و سعدی و بیهقی و معین و نظامی و مولانا خریده ام. اگر می دانستم سفر خواهم کرد، پیشاپیش 11هزار جلد کتاب و یادداشت های سالیانم را می فرستادم، سر و سامانی به وسایل و مسائلم می دادم و این جوری لخت و عور نمی آمدم. روزی که وارد آلمان شدم، فقط 4 مارک پول داشتم. آن هم به لطف کسی که حق اشتراک مجله اش را به مارک پرداخته بود. باری، گذشت.
این جا کار می کنم، می نویسم، هم سرم نقاشی می کند و به نحوی این زندگی پنج نفره را پیش می بریم. اما به راستی زبان آلمانی مسأله جدی است. در محیط کارم که به پزشک روشن فکر آلمانی متعلق است، مجبورم به سرعت یاد بگیرم و کم نیاورم. هر چند که مثل بچه هایم به آلمانی خواب نمی بینم، به آلمانی فکر نمی کنم و به آلمانی نمی نویسم. در این سال ها به جز داستان و رمان و مقاله، کاری هم در زمینه ادب فارسی کرده ام که وقتی به جائی رسید، خبر می دهم.
 
 
بعد از سال ها سمفونی مردگان تجدید چاپ شد. با توجه به اقبال این اثر در جذب مخاطبان خاص و عام، چرا در طول این چند سال نسبت به تجدید چاپ اقدامی نکردید؟ آن هم با توجه به این که آن طور که پیدا است، رمان بدون هیچ تغئیری مجوز نشر گرفته است.
معروفی: بالاخره بعد از هفت سال، چنین اتفاق میمونی افتاد. خوش حالم. آثار ادبی یک ملت مال ملت است، به نویسنده اش مربوط نیست. در طول این سال ها افراد و ناشران مختلفی اقدام کرده، اما نتیجه ئی نگرفته بودند.
 
 
چه قدر در جریان داستان نویسی داخل ایران قرار دارید؟
معروفی: به قول انگلیسی ها "آپ تو دیت" مانده ام. کارها را می خوانم و با بسیاری از داستان نویسان در تماس هستم. کتابی نیز در دست دارم که مجموعه ئی است از داستان نویسان مدرن. این کتاب به وسیله انتشارات سورکامپ آلمان (که بزرگ ترین ناشر ادبی و فلسفی آلمان است) منتشر خواهد شد؛ مجموعه ئی است از حدود سی داستان که تاکنون ترجمه کارهای محمد محمدعلی، محمد کشاورز، بیژن نجدی، محمود جوان بخت، شهرنوش پارسی پور، فرخنده آقائی، حمیدرضا رحیمی مقدم، پیمان هوش مندزاده، رضا علامه زاده، قاضی ربیحاوی، محمد شریفی، ابوتراب خسروی و هوشنگ گلشیری به وسیله یک گروه دانش گاهی انجام گرفته و بقیه در دست ترجمه است. این کتاب مقدمه، مؤخره و برای هر داستان بیوگرافی و عکسی از نویسنده دارد و عنوانش احتمالا چنین خواهد بود: به انتخاب من.
 
 
تصمیمی برای انتشار باقی آثارتان در ایران دارید؟
معروفی: ناشرم تا این لحظه قراردادی برای پنج کتاب با من بسته است. اما به طور کلی نویسنده دور از وطن درختی نیست که از ریشه در آورده اند و در جای دیگری کاشته اند؛ ماهی دور از آب هم نیست؛ انسان است، نویسنده است، اما اثرش می تواند مثل درخت باشد. من معتقدم اگر حتا اثر آدم مثل درخت باشد، نویسنده دور از وطن آن را سبز می کند و در سرزمین غربت، ریشه اش را در آب می گذارد تا روزی در خاک خود و در سرزمین خود بکارد. دیر یا زود درخت های بسیاری خواهیم کاشت. به قول حافظ گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست/ بس حکایت های شیرین می ماند ز من.
 
کار تازه چه دارید؟ در کنار نوشتن، زندگی را چگونه پیش می برید؟
معروفی: در محل کارم دارم رمان طبل بزرگ زیر پای چپ را پاک نویس می کنم. این رمان را در سال 62 نوشتم و اولین رمان من است، اما به دلایلی چاپ نشد. رمان دیگری در خانه می نویسم با عنوان راه بیفت، عزیزم که دارد تمام می شود. هم چنین در سفری که به قطب شمال داشتم، در تجربه با سورتمه و سگ و سرمای زیر سی درجه، طرحی زده ام که به زودی آن را شروع می کنم. مجموعه داستانی هم آماده کرده ام با عنوان این آلمانی ها  که همه شخصیت ها و فضای آن آلمانی است، به جز یک گربه سیاه ایرانی که در تمام دوازده داستان حضور سنگینی دارد و او کسی نیست جز گربه سیاه قشنگ خودم که بارها گریه کردنش را دیده ام. گربه ئی که در غم مردن یک ماهی قرمز کوچولو؛ هم دمش گریه می کرد و ما نام انسان بر خود نهاده ئیم!
بیش از سه سال است که به پستوی خانه خزیده ام و مدام کار می کنم. بین محل کار و خانه آونگ شده ام. دو میز کار دارم، یکی در خانه، یکی در محل کار و طبیعی است همیشه دو کار را به موازات هم پیش ببرم. مثلا در یک سال و نیم گذشته روزی شش ساعت به کتاب (سه هزار صفحه ئی- 5 جلدی) تاریخ جنبش روشن فکری ایران تألیف مسعود نقره کار سرگرم بودم و الان به رمان. به شکلی می توان گفت دیگر در شهر "وجود خارجی" ندارم. در مسیر روزانه توی ماشین موسیقی و اخبار گوش می دهم و به ندرت در جائی آفتابی می شوم. این روان سرکش ناسازگار من ترجیح می دهد در پستوی خانه بماند تا در هر لجن زاری سر بکشد. نبودن به تر از بودن است، پیدا نشدن، نایاب شدن، گم شدن، گیر نیامدن... . بگذار بگویند تخمش را ملخ خورده.
 
با توجه به تجربه های سال های اخیرتان، ما در کجای ادبیات جهان ایستاده ئیم؟
معروفی: این جا فهمیدم که ادبیات داستانی ایران در حاشیه قرار دارد و جزو ادبیات حاشیه مطرح می شود، اما اگر بخل و حسدهای احمقانه در جمع ما کم رنگ شود، به متن هم خواهیم رفت. امروز سینمای ایران رشد چشم گیری کرده که توانسته خود را در جهان مطرح کند و این نشان می دهد که متن (فیلم نامه) قوی شده است. زمانی که ادبیات و متن فیلم به قدرت برسد، پایه های سینمای موفق گذاشته خواهد شد. امروز سینما و رمان ایران در جهان مطرح است. رمان و داستان ما به تر هم خواهد شد، به شرطی که منطق روده درازی را رها کند، با شنیدن تحسین، از خود راضی نشود، ترمز نکند و باز ادامه دهد. ما اگر گروهی حرکت و همت کنیم، حرف نخست را در جهان خواهیم زد.
 
شما هم مثل اکثر نویسندگان معاصر روزنامه نگاری را تجربه کرده ئید. در ایران هم چنان اکثر داستان نویسان برای امرار معاش سرگرم کار روزنامه اند، از نمونه خوانی بگیرید تا ویرایش و خبرنویسی و گزارش گری و... . تجربه روزنامه نگاری را برای داستان نویسی مثبت می دانید یا منفی؟
معروفی: اگر داستان نویسان بدانند روزنامه نگاری، ویراستاری، گزارش گری، خبرنویسی و حتا نسخه خوانی از نان شب برای شان واجب تر است، برای داشتن چنین حرفه ئی خود را به آب و اتش خواهند زد. همیشه نانی خوش خوراک است که خمیر ورز آمده داشته باشد. این نان هائی که در نانوائی ها می فروشند، با یک باد بیات می شود؛ علتش این است که خمیرش را ورز نداده اند.

ماه نامه کارنامه، شماره 27، اردیبهشت 1381، صفحه های90-91 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه