ایران سال - شماره 6
پیش از ورود به مبحث جهانی شدن در کتاب فوق جالب است به این نکته اشاره شود که پروفسور دیوید هلد که سالها پژوهش و تدریس در مدرسه علوم اقتصادی لندن، از او چهرهای برجسته و صاحب نظر در امور جهانی ساخته است، پس از انتشار کتابش در ایران در نامهای به مترجم کتاب عرفان ثابتی از ترجمه همین کتاب توسط ناشر و مترجم دیگری اظهار تعجب کرده است. هر چند او معتقد است که ایران عضو کشورهای پایبند به قوانین کپی رایت نیست، اما از لحاظ اخلاقی بهتر بود او در جریان ترجمه کتابش به زبان فارسی قرار میگرفت، کاری که مترجم اولیه کتاب جهانی شدن و مخالفان آن انجام داده است. البته ما از تعجب پروفسور متعجب نمیشویم چرا که سالهاست این رویه در کشورمان ادامه دارد و امید ادریم به زودی با رعایت احترام به حقوق مؤلف و مترجم شاهد تصویب هر چه بهتر قوانین کپی رایت در کشورمان باشیم. دیوید هلد در کتابش بر این اعتقاد است که بین اصطلاح جهانی شدن و مخالفت با جهانی شدن باید تمایز قایل شد. آیا اصلاً جهانی شدن در حال وقوع است یا خیر؟ وی طرفداران جهانی شدن را globalizers مینامد و بالطبع مخالفان آن را anti-globalizers مینامد، یعنی کسانی که معتقدند کل بحث جهانی شدن تا حد زیادی توهم و هوچیگری است. نویسنده در تعبیری بهتر، از آنها با نام شکاکان (Sceptics) یاد میکند. بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در دهه 1990، جهان به سمت یک قطبی شدن گامهای سریعتری برداشت. هر چند در کنار آن، نمیتوان از تسلط کامل امپریالیسم غربی بر سراسر نقاط گیتی با اطمینان خاطر سخن گفت، ولی روند جهانی شدن این معنا و مفهوم را تداعی کرد که همه چیز در کل جهان باید آمریکایی شود. این را گروهی از مارکسیستها بر زبان میرانند که از مخالفان سرسخت جهانی شدن هستند. آنها بنا به نظر دیوید هلد با شاخ و برگ دادن به این استدلال شکاکانه تأکید میکنند که سرمایهداری به عنوان نظمی اجتماعی، منطق توسعهطلبانه بیمارگونهای دارد، زیرا برای حفظ منابع سرمایه باید به طور مداوم در بازارهای جدید بهرهکشی کند. به معنای دقیق کلمه، بسیاری از مارکسیستها دوره کنونی را نه عصر جهانی شدن بلکه حالت جدیدی از امپریالیسم غربی میدانند که تحت سلطه نیازها و متقضیات تأمین سرمایه در دولتهای اصلی سرمایهداری جهان قرار دارد: «البته جهانیگرایان این ادعا را رد میکنند که جهانی شدن مترادف آمریکایی شدن یا امپریالیسم غربی است.» ولی آنها بر این مطلب تأکید میکنند که جهانی شدن جلوهای از تغییرات ساختاری عمیقتر در سطح سازماندهی اجتماعی مدرن است. چنین تغییراتی در رشد شرکتهای چندملیتی، بازارهای مالی جهانی، انتشار فرهنگ عامهپسند و فراگیر شدن ویرانی زیستمحیطی جهانی به خوبی مشهود است. کتاب دیوید هلد در نه فصل نگاشته شده است که در هر یک از فصول آن، آرای موافقان و مخالفان جهانی شدن به تفصیل در برابر هم قرار داده شده که یکی از آنها مسأله دولت ملی و فرهنگ ملی است، مخالفان که پیشتر از آنها به عنوان شکاکان نام بردیم، ظهور دولت ملی مدرن و جنبشهای ملیگرایانه را باعث تغییر دادن دورنمای هویت سیاسی میدانند و بر این اعتقادند که شرایط مربوط به ایجاد دولت مدرن اغلب همان شرایطی است که مفهومی از ملیت را با خود میآورد. در حالی که دولتسازان به دنبال متمرکز ساختن و سازماندهی مجدد قدرت سیاسی در قلمروهای محدود و تضمین و تقویت اساسی قدرت خود بودند، به صورتهایی از روابط اجتماعی مبتنی بر همکاری با اتباع خود وابسته شدند. متمرکز ساختن قدرت سبب وابستگی حاکمان به محکومان برای کسب منابع انسانی و مالی شد.» رابطه متقابل بیشتری میان حکمرانان و اتباع به وجود آمد و چارچوب مبادله آنها زیر سؤال رفت. «بحث فرهنگ ملی از آنجا هویت جهانی شدن را زیر سؤال میبرد که طرفداران هویت ملی بر ویژگیهای دیرپای آن و بر جذابیت شدید فرهنگهای ملی در مقایسه با خصایص زودگذر و بدلی محصولات شرکتهای واسطهای فراملی مثل مکدونالد، کوکاکولا و بتهای فرهنگی پاپ تأکید میکنند. چه، فرهنگهای ملی در درجه اول در فکر تحکیم روابط میان هویت سیاسی، حق تعیین سرنوشت و قوای دولت بودهاند. از دیدگاه مخالفان جهانی سازی این فرهنگها خاستگاههای بسیار مهم انگیزه اخلاقی و سیاسی هستند و خواهند بود. در پاسخ، جهانی گرایان گرچه به هیچ وجه اهمیت مسأله ملی را نادیده نمیگیرند اما میگویند: «ممکن است ملیگرایی برای تحکیم و توسعه دولت مدرن مفید و شاید حتی ضروری بوده باشد، ولی امروزه با جهان معاصر تضاد دارد، یعنی با جهانی که در آن نیروهای اقتصادی، اجتماعی و بسیاری از نیروهای سیاسی در حیطه قدرت دولت ملی نمیگنجند.»