حرفی به من بزن / آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو میبخشد/ جز درک حس زنده بودن از تو چه میخواهد؟
انگار این شعر فروغ فرخزاد، حکایت باغهای کیوتوست. روایت انسانهایی که خواسته اصلیشان از دیگری، درک حس زنده بودنشان است. «باغهای کیوتو» نوشته کیت والبرت که به تازگی با ترجمه علی قانع در نشر ققنوس منتشر شده است، روایت لطیفی از عشق، روابط انسانی، رابطه با طبیعت و البته جنگ جهانی دوم و بمباران ژاپن است که در بستری داستانی خواننده را با خود میکشاند.
کیت والبرت در رمان «باغهای کیوتو» به کلیشههای تکراری جنگ نمیپردازد، جنگ نه در میدان، که در بطن زندگی شخصیتها جاری است. داستان با جمله «پسرداییام راندال را توی یوجیما کشتند.» شروع میشود. شخصیتهای کتاب انسانهاییاند با عشقهایی از دست رفته که همچنان در قلبهایشان زنده مانده است. «پسردایی راندال» در اولین جمله رمان کشته میشود، اما محبت دختردایی جوانش به او تا جملات پایانی کتاب جاری است و خواننده به تدریج رازهای زندگی خانواده رندال را میفهمد. رازهای روابط انسانها و راز بردههایی که سالها پیش به امید آزادی از اسارت گریخته بودند؛ در صندوقهای چوبی تنگ، دریا را پیموده بودند و در اتاقی مخفی در خانه آنها، به امید آزادی، پنهانی زندگی کردهاند. عشق، با سرنوشتهای گوناگونی که برای شخصیتهای دیگر کتاب رقم میزند، داستانهای فرعی کتاب را شکل میدهد. توصیفات کلیشهای نیست و نویسنده با ورود به ابعاد ظریف جنگ، به خلق تصاویر زیبا میپردازد. نویسنده، جنگ را نهفقط بهعنوان از بینبرنده انسانها، که از بینبرنده زیباییها و سنت و فرهنگ توصیف میکند و با توصیفات زیباییشناسانه خود تاسف و نگرانی خواننده را از خرابیها برمیانگیزاند؛ تاسف از نابودی کیوتو با آن خیابانهای باریک، پلهای طاقضربی و درختان گیلاس و نگرانی از نابودی باغهای توجیجی – این و کاملیاها و آزالیاهای به شکوفه نشستهاش، یا باغ ریووان- که از پانزده صخره پیدا و یک صخره پنهان ساخته شده بود تا بتوان باغ را از هرنقطه ایوان نگاه کرد و در عمق منظره غرق شد. کتاب سرشار از تصاویر برانگیزاننده تخیل، و روایتهای اصلی و فرعی است که با جملاتی روان و نثر یکپارچه حاصل از ترجمهای مناسب، کنجکاوی خواننده را برمیانگیزند.
«باغهای کیوتو» روایت زندگی است، با تمام پیچ و خمها و عشقها و از دست دادنها و تلخیها و شیرینیهایش. در بخشی از کتاب، احساسات راوی داستان درباره زندگی به زیبایی در قالب خوابی که در آن دافنه-دوست دانشگاهیاش- را میبیند به تصویر کشیده میشود. کتاب که به پایان میرسد تصاویر آن تا مدتها بعد در ذهن خواننده به رشد خود ادامه میدهند و ماجرای «غار پروانههای آبی» و «افسانه ژاپنی موشهای ناکازاکی و ساتسومایی» و «چوییچویی» گفتن معروفشان از ماجراهایی هستند که بعد از خواندن کتاب در ذهن ماندگار خواهند شد و تا مدتها بعد همچنان میتوان از قدمزدن در باغهای توکیو، با آن صخرهها و شنها و آب و سایهها و زیباییشان لذت برد. باغهایی که ژاپنیها معتقدند «برای ملاقات با کامی نیازی به مردن و رفتن به بهشت نیست. میتوانی خیلی ساده از این باغها دیدن کنی.»
باغهای کیوتو: ناشر ققنوس. بهار 94