این کتاب با 8 داستان کوتاه از جمعه بیست و هشتم آغاز میشود. دختری چاق عاشق استادی مو سفید میشود تا آنجا پیش میرود که موفق به گرفتن مدرک دکترا میشود. در ادامه به داستان بعدی میرسیم که روایت راننده تنهای آژانس است که خیلی اتفاقی جدول تلفنی حل میکند. داستان دیگر یک داستان کوتاه از پسر بچهای است که گربهای سیاه دارد و با یک شبح دوست میشود. "زن سمندر یا زینت؟" داستان سرایدار یک برج است که شبها با کلیدهای یدکی به آپارتمانهای طبقات بالا میرود. طولانیترین داستان کتاب ماجرای 3 زن را باز میگوید که یک مرده روی دستشان مانده بعد کتاب کمی شیرین میشود و به داستان شیرینیپزی مانوک میرسد که دختری ارمنی به نام ژانت مدیر آن است و محبوبه کتابفروشی همسایه. آخرین داستان هم از دو نفر است که با فلاکس چای رفتهاند روی پشتبام تا برف ببینند.