گروه انتشاراتی ققنوس | تکرار یک هیولا
 

تکرار یک هیولا

رمان مشهور «فرانکنشتاین» نوشته‌ مری شلی، اثر گوتیک انگلیسی، بار دیگر توسط فرشاد رضایی به فارسی بازگردانده شد.
تکرار یک هیولا
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ سیدامین موسوی‌زاده- رمان فرانکشتاین را شاید همه نخوانده باشند، اما کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که اسم و رسم آن را نشنیده باشد و یکی از اقتباس‌های تصویری متعدد آن را ندیده باشد. تاثیر این داستان به حدی بوده است که این کلمه به صورت مدخلی در فرهنگ‌های کلمات درآمده.

همان‌طور که کمابیش همه می‌دانیم، فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه‌طلبی ست که هیولایی را می‌آفریند که همه از دست شرارت‌های او فرار می‌کنند. هیولایی که خالقش نیز نمی‌تواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن می‌شود.


داستان از طریق نامه‌های کاپیتان رابرت والتون روایت می‌شود. او محققی است که برای یک سفر اکتشافی راهی قطب شمال می‌شود و در راه ویکتور فرانکنشتاین را از دریا نجات داده و داستان او را می‌نویسد و برای خواهرش می‌فرستد. ویکتور فرانکنشتاین برای رسیدن به هدفش که پی‌بردن به راز حیات است، با کنار هم قراردادن تکه‌های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی، جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ‌تر از یک انسان معمولی می‌سازد. هیولایی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه‌های ناشی از دوختن به چشم می‌خورد. او این هیولا را می‌آفریند و در نهایت با ازدست‌دادن تمام اعضای خانواده و جانش تاوان گناه خود را می‌پردازد.

هیولا، به دلیل ظاهر مخوفش از طرف مردم رانده می‌شود و تمام خاطرات تلخی که در دوران تنهایی به دست آورده، باعث می‌شود که او کینه‌ی انسان‌ها را به دل بگیرد. او از خالقش می‌خواهد که هیولایی مونث خلق کند تا او دیگر تنها نباشد؛ ولی چون خالقش از ترس این که آن دو زاد و ولد کرده و انسان‌ها را به خطر بیندازند، اهمیتی به خواسته‌ی او نمی‌دهد؛ از همین رو هیولا دست به قتل و جنایت می‌زند. در انتهای داستان کاپیتان والتون با هیولا ملاقات می‌کند.

در این داستان، فرانکشتاین سازنده‌ی موجود است و مخلوق یک هیولا است. هیولا فقط هیولا است و هیچ اسمی ندارد، اما به مرور زمان آن هیولا به نام خالق خویش به فرانکنشتاین معروف شده‌است.
شهرت امروزی فرانکنشتاین شاید مدیون اقتباس‌های سینمایی بسیاری ست که از این اثر صورت گرفته. در سال ۱۹۱۰ توسط کمپانی ادیسون اولین اقتباس سینمایی با مدت زمان دوازده دقیقه از آن ساخته شد؛ اما اولین اقتباس مشهور از آن در سال ۱۹۳۱با نقش آفرینی بوریس کارلوف و کارگردانی جیمز ویل ساخته شد. از روی این اثر بیش از ۳۰ اقتباس سینمایی یا تلویزیونی ساخته شده‌است و کسانی مانند رابرت دنیرو در این نقش ظاهر شده‌اند.
 
فرانکنشتاین؛ یا پرومته‌ی مدرن، معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی مری وول اِستوِنکِرافت گادوین شِلی (زاده ۳۰ اوت ۱۷۹۷ – درگذشته ۱ فوریه ۱۸۵۱) معروف به مری شلی، رمان‌نویس و سفرنامه‌نویس اهل انگلستان است. ایده‌ی اولیه‌ی نوشتن این کتاب در سال ۱۸۱۶ در سفر تابستانی به ژنو به همراه لرد بایرون (شاعر رمانتیک و سیاست‌مدار انگلیسی که مهم‌ترین اثر او شعر روایی بلندی به نام دون ژوان است)، جان ویلیام پولیدوری  (منشی و پزشک لرد که خودش رمان خون‌آشام را بر اساس ایده‌ی او نوشت) و کلر کلرمون به ذهن مری شلی خطور کرد. دو سال بعد سرانجام فرانکنشتاین اولین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد و به نامی ماندگار در ادبیات جهان تبدیل شد.

مری شلی در ۳۰ اوت ۱۷۹۷ در سامرس تاون در لندن متولد شد. پدر او ویلیام گادوین (فیلسوف آنارشیست) و مادرش مری ولستون‌کرافت (نخستین فیلسوف فمینیستی انگلستان) بود که یازده روز پس از به‌دنیاآمدن مری درگذشت. مری شلی در سال ۱۸۱۴ با پرسی بیش شلی شاعر عاشقانه‌های مشهور، آشنا شد و با او ازدواج کرد و در سال ۱۸۱۸ به همراه هم به ویارجو ایتالیا فرار کردند. او صاحب چهار فرزند شد که سه‌تای آن‌ها را در کودکی از دست داد. پس از مرگ شوهر جوانش در سال ۱۸۲۲ به انگلستان بازگشت و آثاری هم‌چون مجموعه‌ی آخرین نفر (یک سه‌گانه روایتگر قرن بیست‌ویکم که بیماری طاعون نسل بشر را از بین برده و تنها یک نفر باقی مانده‌است) و نیز لادور (در دفاع و شرح زندگی همسر فقیدش) را نوشت. شلی سرانجام در یکم فوریه ۱۸۵۱ میلادی، پس از دوره‌ی طولانی بیماری تومور مغزی درگذشت.
 
اما چرا با این همه ترجمه از این اثر، دوباره یک ترجمه‌ی جدید؟ نخستین ترجمه از این اثر را در سال 1317 شرکت تضامنی علمی منتشر کرده و مترجم کاظم عمادی ست. بعد از این، بارها و بارها این کتاب توسط ناشران مختلف با مترجمان متعدد به چاپ رسیده است؛ ولی آن‌چنان که فرشاد رضایی در مقدمه مدعی می‌شود، استقبال مردم از نسخه‌ی اولیه‌ی کتاب در سال 1818، باعث شد که کتاب بار دیگر در سال 1823 تجدید چاپ شود و البته به‌خاطر تغییراتی که بدون اجازه‌ی نویسنده در آن صورت گرفت، امروزه دیگر محلی از اعراب ندارد. مری و شوهرش در سال 1831 ویراست سوم این اثر را منتشر کردند و در آن تغییراتی اساسی اعمال کردند. همسر مری در این تغییرات نقش بسزایی داشت؛ اما آن چه در این میان کمرنگ شد، اصالت بکر رمان نوآورانه‌ی مری بود. آن‌چنان که رضایی مدعی می‌شود، ویراست سوم این اثر اغلب به فارسی برگردانده شده؛ چراکه تا سال 1974 عملا فقط همین نسخه در دسترس بوده است. گرچه امروزه منتقدان و استادان ادبیات به نسخه‌ی اول توجه دارند. رضایی می‌گوید از همین حیث به سراغ ویراست اول کتاب رفته و کوشیده نسخه‌ی اصیل‌تر و مطلوب‌تری از فرانکنشتاین را پیش روی مخاطب پارسی‌زبان بگذارد.


فرشاد رضایی، مترجم و فیلم‌نامه‌نویس، متولد 1370، که کارشناسی مترجمی و ارشد ادبیات نمایشی دارد، پس از این، نمایش‌نامه‌ی «فرانکنشتاین» نوشته‌ی «نیک دیر» را نیز روانه‌ی بازار کتاب کرده که یکی از آخرین اقتباس‌های انجام شده از روی رمان مری شلی است و با کارگردانی «دنی بویل» و با بازی «بندیکت کمبربیچ» در لندن روی صحنه رفته است.
 
کتاب حاضر -که خود از چاپ 1999 انتشارات برادویو ترجمه شده- تصویرسازی‌هایی از دیوید پلانکر را نیز در خود جای داده؛ تصویرسازی‌هایی به شیوه‌ی تکه‌چسبانی در سبک دادائیستی که در نسخه‌ی 2018 انتشارات کوآرتو گروپ منتشر شده است. این تصویرسازی‌ها در نسخه‌ی اصلی تمام‌رنگی است که در اثر حاضر به ضرورت، به صورت سیاه‌سفید چاپ شده است.
 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «آخ! چه موقع ارواح راهنما مرا به هیولا می‌رسانند تا به آسایشی برسم که در آرزویش می‌سوزم؟ قرار است من بمیرم و او زنده بماند؟ اگر این گونه شد، به من قول بده والتن که نگذاری آن هیولا فرار کند. قول بده به دنبالش بروی و انتقام مرا با قتل او بگیری. با این حال آیا به خودم اجازه می‌دهم از تو بخواهم سفر من و سختی‌هایی را که من کشیده‌ام، ادامه دهی؟ خیر. من تا این حد خودخواه نیستم؛ اما چون من کشته شدم و او را دیدی، چون الهگان انتقام او را در پیش تو آوردند، قول بده نگذاری بر انبوه غم‌های من هلهله کند و انسان‌های دیگری را مثل من به خاک سیاه بنشاند. خوش‌بیان و مجاب‌گر است. سخنانش دل مرا هم به رحم آورده بود؛ اما به او اعتماد مکن. روحش هم‌تراز جسمش اهریمنی و مملو از خیانت و خباثت هیولاوش است. به حرف‌هایش توجهی نکن.»
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه