گروه انتشاراتی ققنوس | توى جیبت چى قایم کردى (درباره کتاب جیب هاى بارانى ات را بگرد - بخش پایانی)
 

توى جیبت چى قایم کردى (درباره کتاب جیب هاى بارانى ات را بگرد - بخش پایانی)

روزنامه شرق
 بخش اول این یادداشت روز چهارشنبه منتشر شده است. اینک بخش پایانى آن را مى خوانید. 
اسماعیلى نویسنده باهوشى است، باهوش از این نظر که سعى نمى کند ادا دربیاورد و تنها داستان خودش را مى نویسد. شاید به همین دلیل است که کمتر پیش مى آید داستان هاى مجموعه «جیب هاى بارانى ات را بگرد» از نویسنده شان فاصله بگیرند و ساز خودشان را بزنند یا وامدار جهان داستانى کس دیگرى شوند. اتاق خلوت یکى از آن دست داستان هایى است که دست کم از دید خواننده ایرانى پتانسیل بالایى در تبدیل شدن به داستان هاى «برچسب دار» - اینجا بخوانید کارورى! _ دارند، اما اسماعیلى خیلى زود راهش را از مرحوم کارور جدا مى کند و نشان مى دهد که برخلاف دیگر نویسندگان جوان ایرانى که مجذوب درونمایه و فضاسازى هاى جناب کارور شده اند، تنها به تکنیک این داستان ها توجه داشته است، هر چند شاید شما هم مثل من با این نظر موافق باشید که یک آپارتمان، زوجى از طبقه متوسط و مشکلاتى که از فرط روزمرگى ساده به نظر مى رسند اما اثرى عمیق به جاى مى گذارند، به خودى خود نمى تواند سند داستان را به نام «دیگرى» ثبت کند. 
برخلاف اتاق خلوت که در پایان حس وقوع یک فاجعه را در خواننده به جاى مى گذارد و او را ساعت ها با خود درگیر مى کند، داستان کوتاه جیب هاى بارانى ات را بگرد، مثالى است براى «داستان هاى مکانیکى» که ساختار دقیق، منظم و تقریباً بى نقصى دارند و جنبه هاى درخشانى از تکنیک هاى داستان نویسى را به نمایش مى گذارند، اما فاقد روح هستند. قبول دارم که اسماعیلى در تک تک داستان هایش دغدغه تکنیک داشته است و این دغدغه را چه با به کارگیرى زبان خاص و روایت هاى تودرتو و بینامتنى خود در داستان سایه سرباز و چه 
_ آنگونه که قبلاً اشاره کردم_ با به کارگیرى شکل متفاوتى از فضاسازى و پیش بردن روایت در دیگر داستان ها نشان داده است، اما به گمانم _ هر چقدر هم که این باور قرن نوزدهمى به نظر بیاید و طرفداران ادبیات پست مدرن ایرانیزه شده را برنجاند _ یک داستان خوب براى ماندگارى در حافظه مخاطبانش _ و به تبع آن در طول زمان_ به چیزهایى غیر از تکنیک، فرم و زبان متفاوت نیاز دارد و این دقیقاً همان چیزى است که به داستان «جیب هاى بارانى ات را بگرد»، ضربه مى زند. 
داستان هاى _ بخوانید ضدداستان _ نامتعارف و سنت شکنى مثل «جیب هاى بارانى ات را بگرد» به سادگى مى توانند مخاطبانشان را به جان یکدیگر بیندازند و بازار «کج فهمى ها» و «سپیدخوانى ها» را گرم کنند. همان طور که در تعریفش آورده اند، ضدداستان نوعى از داستان است که به تجربه نویسى گرایش دارد و از قواعد معمول داستان گویى پیروى نمى کند. بعضى ها هم گفته اند که از ضدداستان نباید انتظار قصه گویى داشت، چرا که وجودش ذاتاً ناشى از سر باز زدن نویسنده از قصه گویى است. طبیعى است که چنین داستانى بخواهد قواعد و قراردادهایش را نیز خودش تعیین کند و «جیب هاى بارانى ات را بگرد» نیز دقیقاً از این رویه پیروى مى کند. «جیب هاى بارانى ات را بگرد» هم مثل هر ضدداستان خوب دیگرى از طرح و پلات روشنى برخوردار نیست، تا دلتان بخواهد به حاشیه مى رود، از پرورش شخصیت هایش سر باز مى زند و مدام در حال شکستن قراردادهایى است که خواننده بهشان خو گرفته است و تشخیص «واقعیت» از «تخیل» را براى خواننده دشوار مى سازد. «جیب هاى بارانى ات را بگرد» از طرف دیگر فصل مشترک ادبیات و روانشناسى هم هست. لابد شما هم تا امروز با داستان هایى برخورد داشته اید که بیش از آنکه داستان باشند، به یادداشت ها و مقالاتى فلسفى مى مانند که قرار است اطلاعات و دانسته هایى فراوان آقا یا خانم نویسنده از فلسفه را به رخ خواننده بخت برگشته بکشانند. اسماعیلى اما در آخرین داستان مجموعه اش به خوبى توانسته است روانشناسى را به یک عنصر درون متنى در اثرش تبدیل کند و کارکردى داستانى از آن بگیرد. اما اگر با وجود علم به تمامى این تئورى ها شما هم مثل من حس کرده اید که داستان «جیب هاى بارانى ات را بگرد» چیزى کم دارد، پس لابد یک جاى کار مى لنگد! وقتى قرار باشد از ضدداستان حرف بزنیم، طبیعى است که اشاره کردن به مسائلى همچون گره افکنى و گره گشایى با مفهوم کلاسیک و معمولشان اشتباه است. 
اسماعیلى در داستان آخر به سراغ موضوع خوبى رفته است. موضوعى که جذابیت و کشش لازم را براى تبدیل شدن به یک داستان کوتاه خوب دارد و از بستر و زمینه مستعدى هم براى ایجاد کشمکش هاى داستانى برخوردار است؛ (یادم نمى آید در این مجموعه به داستانى برخورده باشم که نویسنده در انتخاب موضوع داستان اشتباه کرده باشد) اما گره افکنى نویسنده در این داستان کاملاً به گره افکنى هاى کلاسیک شباهت دارد بى آنکه گره گشایى نهایى در داستان وجود داشته باشد. این موضوع از یک طرف و پیچیدگى هاى روایت از سوى دیگر داستان را از ایجاد ارتباط و تماس بى واسطه با مخاطب باز مى دارد، آن را نیازمند تحلیل هاى جانبى مى کند و موجب تعدد آراى مخاطبان مى شود؛ تعدد آرایى که برخلاف داستان هاى درخشان، تنها در سطح شکل مى گیرد و موجب مى شود؛ که خواننده گاه حتى در فهمیدن سلسله ماجراهاى داستان با بن بست مواجه شود. داستان «جیب هاى بارانى ات را بگرد» با این وجود، تجربه اى است که در میان داستان هاى کوتاه ایرانى به ندرت با آن روبه رو شده ایم و شاید بخشى از انتقاداتمان از این داستان هم ناشى از تربیتى باشد که در داستان نویسى و داستان خوانى داشته ایم. تربیتى که هنوز به چنین فضاهاى تازه اى عادت نکرده است. اولین مجموعه داستان پیمان اسماعیلى در کنار تمامى ضعف هایى که دارد، مجموعه داستان قابل تاملى است که جهان داستانى منحصر به فردى دارد، قصه گو است، به جهان ما نزدیک است، داستان هاى خوبى همچون «سیم»، «اتاق خلوت»، «حتمى دیو به روى دست چپ» و «بازى غیررسمى» را در خود جاى داده است و دو پیشنهاد تازه نیز در داستان نویسى دارد و مگر براى لذت بردن از یک مجموعه داستان به چیزهاى دیگرى هم نیاز داریم...؟ 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه