.........................
روزنامه همشهری
پنجشنبه 28 بهمن 1400
.........................
آراسته سلیمی توپقراء- روزنامهنگار
لاله زارع، جنایینویس و بنیانگذار جایزه ادبی لیلی، یکی از نخستین زنان ایرانی است که تجربه نوشتن داستانهای پلیسی-جنایی را دارد. نخستین اثر او در این زمینه با عنوان«جمجمه جوان» منتشر شد و نام این نویسنده جوان را بهعنوان یکی از نویسندگان نسل جدید جنایینویسان ایرانی مطرح کرد. زارع در ادامه، رمان«بیتابوت» را در ژانر جنایی نوشت و نام خود را در این حوزه به نوعی تثبیت کرد. لاله زارع، کتابداری خوانده و مدتها برای هفتهنامه سرنخ همشهری داستان نوشته است. او نوشتن رمانهای عاشقانه «خوشبختیهای کوچک»، «لبخند نیمه شب»، «آواز پاییز» و «راز کیارش» را هم در کارنامه ادبی خود دارد که البته این آثار را با نام«مژگان زارع» منتشر کرده است. تمرکز این نویسنده روی آثار جنایی در سالهای اخیر، او را بهعنوان یکی از چهرههای فعال این حوزه مطرح و داستانهایش را بهعنوان نمونهای از آثار جنایینویسان نسل جدید ایرانی معرفی کرده است. برای آشنایی با آثار و دیدگاههای لاله زارع در بخش ادبیات جنایی با او گفتوگو کردهایم.
کتاب جمجمه جوان بهعنوان نخستین رمان جنایی شما محصول کدام دوره از فعالیتهای نویسندگیتان محسوب میشود و آیا پیش از این سابقه جنایینویسی داشتهاید؟
پیش از جمجمه جوان، رمان جنایی دیگری نوشته بودم ولی چون هنوز با ساختارهای این ژانر بهخوبی آشنا نبودم آن کار در همان نسخه اول و ناقص باقی ماند. بعد مدتی در ژانر عاشقانه یا عاشقانه- جنایی کار کردم و یک رمان دنبالهدار در مجله همشهری سرنخ منتشر کردم. جمجمه جوان در واقع داستان بسط یافتهتری از یکی از ماجراهای آن رمان در مجله همشهری بود.
اغلب جنایینویسان معمولا شخصیتها و عناصر ثابت و مشترکی دارند که در مجموعه آثارشان در این ژانر پیوسته تکرار میشود. شما هم این روش را در رمان بعدی، بیتابوت ادامه دادید یا روش خاص خودتان را در این حوزه دارید؟
بله، نوشتن داستانهای دنبالهدار با یک کارآگاه یا پلیس ثابت، امری مرسوم است و بیشتر جنایینویسان با تکیه بر شخصیت پلیس یا کارآگاهشان مجموعهای دنبالهدار نوشتهاند. در واقع اگر یک شخصیت خوب ساخته شود حیف است او را فقط در یک رمان ببینیم. مخاطب دوست دارد شخصیت محبوبش را در داستانهای دیگر هم ملاقات کند. و از سوی دیگر استمرار در خلق رمانهای جنایی با یک شخصیت محوری بهتدریج بر محبوبیت آن شخصیت میافزاید. برای نویسنده هم این کار جذابیتهای خودش را دارد. مثلاً شما اگر کارآگاه مگره را در نخستین رمانهای پلیسی ژرژ سیمنون خوانده باشید میدانید مگره مردی حدوداً چهل ساله است با خصوصیاتی کمی ناپخته و حتی خشن. اما در رمانهای بعدی مگره سنش بالا میرود و بالاخره در نزدیک به 70رمان سیمنون کارآگاه مگره فرانسوی دارای خصوصیات اخلاقی باثبات و جهانبینی منحصربهفرد میشود. انگار که خالق مگره کمکم به شناخت شخصیتش دست پیدا کرده و فرصت میکند رمان به رمان آنچه را شناخته به مخاطبش هم نشان دهد. درباره بخش دوم سؤال، من هم دوست دارم شخصیتی ثابت در کارهایم داشته باشم که بهتدریج رشد میکند. برای همین کارآگاه افشار جوان است با خصوصیاتی تعریف شده اما نسبتاً بیثبات و برای خودم هم بهعنوان خالق افشار جالب است بدانم هر جنایتی که حل میکند چه تأثیری بر وجوه شخصیتیاش میگذارد.
نسل جدید جنایینویسان ایران چه تفاوتی با پیشکسوتان این ژانر در دورههای گذشته دارند؟
وقتی میخواهیم از تفاوت حرف بزنیم باید دادههای ما برای مقایسه کافی باشند. نسل جدیدی که شما به آن اشاره میکنید هنوز آنقدر آثار جنایی خلق نکردهاند تا بتوانیم آنها را با نسل پیشین مقایسه کنیم. از سوی دیگر این نسل هنوز در حال آزمون و خطاست اما منبع الهام گرفتنش جنایینویسان نسل پیشین در ایران نیستند بلکه جنایینویسان مطرح جهان هستند چون دسترسی بهتری به آن آثار وجود دارد و بعداً اگر قرار باشد مقایسهای هم صورت بگیرد این موضوع باید مدنظر باشد.
شما بهعنوان یکی از نخستین زنان ایرانی هستید که به نوشتن ژانر جنایی و معمایی پرداختهاید، حضور زنان در این عرصه را چگونه میبینید؟
تجربهام از خواندن آثار جنایی غیرایرانی این بوده که زنان هر وقت خواستهاند جنایی بنویسند موفقتر بودهاند. در فرهنگ مردسالار که مرز جغرافیایی هم نمیشناسد و پیشینه تاریخی قدیمی دارد این تصور جا افتاده که مردها حتماً جنایینویسان بهتری هستند اما هرگاه فرصت به زنان داده شده آنها نشان دادهاند این تصور غلط است و حتی اگر بهتر نباشند بدتر نیستند. شما هنوز نمیتوانید در عامه مردم در تمام جهان کسی پیدا کنید که همپایه آگاتا کریستی شود. تعداد نسخههای فروشرفته از آثار او در فهرست پرفروشترین رمانهای جهان جایگاه اول را دارد و این خیلی جالب است که پرفروشترین نویسنده جهان یک زن جنایینویس است. اما در ایران هنوز زنان جنایینویس که مشخصاً با این عنوان شناخته شوند کم هستند ولی همین نویسندگان هم نشان دادهاند که از پس کار برمیآیند.
واکنش مخاطبان به آثار جنایی در کشورمان این روزها چگونه است و آیا این افراد همان خوانندگان آثار جنایی ترجمهای هستند یا طیف تازهای در این زمینه شکل گرفته است؟
یک ویژگی مخاطب ژانر جنایی وفاداری است. یعنی مثلاً ممکن است تعداد مخاطبانش به اندازه مخاطبان ژانر عاشقانه یا علمی- تخیلی در جهان نباشد اما آنها معمولاً به ژانر و نویسندگان خوب وفادار هستند و به قولی مخاطب یک روزه و دو روزه نیستند. اگر بخواهم واضحتر بگویم مثلاً آمار مخاطبان ژانر فانتزی بعد از پخش سریال بازی تاج و تخت ناگهان افزایش تصاعدی پیدا کرد و ادبیات فانتزی با محبوبیت زیادی مواجه شد ولی همین مخاطبان کمکم آن را رها کردند. مخاطب ژانر جنایی اینطور نیست. آنها خیلی آهسته میآیند اما معمولاً سالها مخاطب این ژانر میمانند. برای همین خیلی جالب است که بدانید اگرچه محدوده مخاطبان ژانر جنایی ناگهان و به شکل تصاعدی زیاد نمیشود و رشد طرفدارانش کند است اما بسیار پیوسته است. مخاطبان ژانر جنایی ایرانی در واقع در دسته همان مخاطبانی هستند که آثار درجه یک جهانی را دنبال میکنند که میشود همان آثار ترجمه شده. حداقل بیشترشان اینطورند به این ترتیب با توجه به حرفهایی که زدم مخاطب جناییخوان ایرانی چون اثر را هموطن خودش نوشته به سمتش نمیآید. آنها بهترینها را خوانده و دیدهاند و از نویسنده ایرانی هم توقع بهترینها را دارند اما با توجه به ویژگی وفادارانهای که حرفش را زدم اگر کار نویسندهای را بپسندند آثارش را در کنار آثار ترجمه دنبال میکنند.
ناشران داخلی با نسل جدید جنایینویسان ایرانی چه نوع برخوردی دارند آیا ناشران تخصصی در این زمینه داریم یا برخی ناشران به شکل پراکنده به انتشار این نوع آثار هم میپردازند؟
مسئله استقبال ناشر از اثر ایرانی فقط منحصر به ادبیات جنایی نیست. سیستم نشر ما دچار آفت شده و بهخاطر همین آفتها که مجال باز کردنش اینجا نیست اثر نویسنده ایرانی اهمیتش را در این سیستم بیمار از دست داده. هستند تک و توک نویسندگانی که کارشان بهاصطلاح گل میکند ولی این چرخه گل کردن در یک سیستم درست باید منطقپذیر باشد نه باری به هرجهت. چیزی که ما در نشر ایران میبینم باری به هرجهت است. حالا شما حساب کنید این نویسنده که اهمیتش را از دست داده بخواهد در ژانر هم بنویسد پس کارش سختتر خواهد بود و انگیزه کافی به او نمیدهد که مستمر بنویسد. چون ژانرنویسی در یک سیستم نشر سالم بسیار متکی به سازوکارهای تعریف شده است که ناشران ما جز تعداد کمی این سازوکار را هم ندارند و علاقهای هم به تعریف سازوکار درست ندارند. بهخاطر همان آفتی که گریبان نشر را گرفته. پس استقبال از ژانرنویسها هم باری به هرجهت و بیبرنامه است. نشر ققنوس قدم اول را برای تعریف سازوکارها برداشت ولی وقتی از آن طرف نویسندههای باانگیزه که عشق به نوشتن رمان جنایی باعث شود مستمر بنویسند نباشد. یعنی سازوکاری برای حمایت نیست پس نویسندهای که مستمر بنویسد هم نداریم. چرخه باطلی شکل میگیرد که هنوز خیلی مانده تا از آن خلاص شویم. نتیجه آنکه جز نشر ققنوس که یک مجموعه ژانر را با برنامه و تعریف مشخص منتشر کرد باقی نشرها بیشتر به شکل پراکنده آثاری چاپ و منتشر کردهاند.
منتقدان ادبی با آثار جنایی تازه چگونه برخورد میکنند و در جوایز ادبی و جشنوارههای انتخاب کتاب سال، آثار جنایی چه جایگاهی دارند؟
منتقدانی که در ایران داریم بیشتر وقت و تمرکزشان روی آثار ادبی با ویژگیهای غیرژانری بوده و هست؛ یعنی اگر هم قرار بود به آثار ژانری بپردازند باید اول چنین آثاری موجود میبود که خب آنقدرها کاری در ژانر جنایی منتشر نشده که بشود به آنها پرداخت. نکته دیگر اینکه اینطور حس کردهام که تعداد زیادی از منتقدان و برگزارکنندگان جوایز ادبی پرداختن به رمان ژانری را کسر شأن خود میدانند. انگار که مثلاً اگر یک اثر ادبی بتواند تنها با تکیه بر قصهای قوی و جذاب مخاطب را جذب کند برایشان قابلقبول نیست و حتماً باید تکنیک و فرم در کار حرف اول را بزند ولو اینکه قصه تکراری یا بیمعنی باشد. حداقل برایند نتایج جوایز ادبی و حجم نقدها روی آثار غیرژانری چنین چیزی میگوید و آن تک و توک آثار ژانری هم که طی این سالها منتشر شده چندان توجه آنها را جلب نکرده. ولی حرکتهای جذابی اتفاق افتاده مثل جایزه نوفه که مختص ادبیات ژانری است و دستاندرکارانش مجله سپید را درمیآورند که تخصصش نقد روی آثار ژانری است. این حرکتها امیدوارکنندهاند. امیدوارکننده از این جهت که نویسندگان بااستعدادی که جرأت نکردهاند یا امیدی به ژانرنویسی نداشتهاند کمکم وارد میدان شوند و آثار بیشتری خلق کنند.
بهعنوان نویسندهای که بهطور جدی و حرفهای به جنایینویسی میپردازید، آینده و چشمانداز این ژانر ادبی در جامعه ایران را چگونه میبینید؟
واقعاً ترسیم چشمانداز سخت است. آن هم در این زمانه که ادبیات غیرژانری ما هم به نوعی به گل نشسته اما آثار ژانری یک خصوصیت بنیادی دارند و آن داشتن قصه است. قصه چیزی نیست که از بین برود. مردم ممکن است سلیقهشان تغییر کند و در هر زمانی نوع خاصی از قصهگویی را بپسندند اما خیلی بعید است که کلاً از شنیدن قصه خسته شوند. پس اگر ژانرنویس بتواند قصهاش را جوری روایت کند که مخاطب دوست داشته باشد هیچوقت نگران آینده نمیشود. من نگاهم به آینده ادبیات جنایی در ایران امیدوارانه است و چشمانداز آن را روشن میبینم؛ چون هنوز خیلی قصههای جذاب داریم که نوشته نشدهاند.
درباره آثار جنایی در دست تألیف و زیرچاپ خودتان بگویید. در چه مراحلی هستند؟
هماکنون دارم روی جلد سوم کارآگاه افشار کار میکنم و در کنارش تحقیقات اولیهای انجام میدهم برای نوشتن یک رمان جنایی روانشناختی.
مکث
کتابهای وطنی را با آثار جنایی شاخص غیرایرانی مقایسه نکنیم
نکتهای که دوست دارم به آن اشاره کنم برخورد مخاطب با اثر جنایی ایرانی است. بسیار با این موضوع مواجه شدهام که وقتی قرار است آثار من و همکارانم را بررسی کنند بلافاصله از در مقایسه کارها با آثار جنایی شاخص غیرایرانی وارد میشوند و در ادامه توقع دارند این آثار همسنگ بهترین جناییهای جهان باشد. بسیار ضروری است که بگویم ما در ادبیات تابع کپیرایت نیستیم پس ناشر ایرانی (حداقل تا چند سال قبل) بهترین آثار ادبی را بهراحتی ترجمه و منتشر میکرده. مخاطب گمان میکند این آثار نماینده تمام آثار ادبی غیرایرانی است و هیچ اثر ضعیف یا متوسطی آنطرف مرزهای ایران چاپ نمیشود. این تصور اشتباه است. مخاطب ایرانی دارد در هر ژانر و سبکی بهترینهایش را میخواند و اگر تابع کپیرایت بودیم آنوقت مخاطب ایرانی تنها به آثاری دست مییافت که ناشر توانسته بود کپیرایت آن را بپردازد و متوجه میشد خیلی از آثار ایرانی بهتر از خیلی از آثاری هستند که دارند خارج از ایران چاپ میشوند. شاید این حرف نوعی مظلومنمایی باشد و در لفافه اینطور بهنظر برسد که به ما رحم کنید. به هیچوجه چنین قصدی ندارم. حرفم این است که اگر اثری از نویسنده ایرانی خواندید و بهنظرتان قابلقبول آمد بهخاطر اینکه در حد و اندازه فلان رمان پرفروش جهانی نیست آن را بیارزش ندانید. چیز دیگری که دست جنایینویس ایرانی را میبندد برخی محدودیتهاست. نویسنده خارجی چنین مشکلی ندارد پس تمام تمرکزش روی خلق بهترین اثر است و همین اثر مستقیم توسط ناشر ایرانی چاپ میشود. اما اگر نویسنده ایرانی آن را بنویسد دچار مشکل میشود. پس جنایینویس ایرانی حتی اگر هم بخواهد کاری همسنگ آثار خارجی بنویسد چندان دستش باز نیست. جالب است که وقتی این را به برخی مخاطبان میگوییم جواب میدهند اگر نمیشود آنچه میخواهید بنویسید ننویسید پس چرا مینویسید؟ که خب این حرف یکجورهایی غیرمنطقی است. آیا اگر کسی شور و شوق داشته باشد شنا کند و در عین حال دچار نقص عضو باشد بهترین توصیه به او این است که شنا نکن؟! چرا؟ آیا چون دچار نقص عضو شده یا او را ناقص کردهاند باید قید شور و شوقش را بزند؟ حتی اگر چنین توصیهای شود، آنکه عاشق شنا کردن است سعی میکند با کمترین داشتهها و با همان نقص عضو برود و شنا کند. حتی اگر روزی جلوی تمام استخرها تابلو بزنند که فقط افراد فاقد نقص عضو اجازه شنا دارند این آدم میرود و مفر دیگری برای بیان شور و شوقش پیدا میکند و هرگز تسلیم نمیشود. مسئله نوشتن در ایران هم یک چنین چیزی است و امیدوارم در آینده شرایط بهتر شود.