گروه انتشاراتی ققنوس | تهران پر از تغییرات است و می‌تواند بی‌رحم باشد
 

تهران پر از تغییرات است و می‌تواند بی‌رحم باشد

نمایش خبر

.........................

خبرگزاری مهر

یکشنبه 23 مرداد 1401

.........................

خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- هانیه علی‌نژاد: «زنی شبیه تهران» عنوان کتاب جدید مهسا دهقانی‌پور است که پیش‌تر «کجا گمم کردم» را به چاپ رسانده است. دهقان‌پور دانش‌آموخته تئاتر است و در آثارش تلاش می‌کند تجربه‌ای که از تئاتر کسب کرده وارد متن کند. «زنی شبیه تهران» شامل پنج داستان به هم متصل است که روایتگر زنان ساکن تهران است که به واسطه اشتراکاتی که نویسنده در آن‌ها به وجود آورده، به یکدیگر وصل می‌شوند.

زنان قصه‌های این‌کتاب ممکن است هر روز در کوچه‌های تاریک شوش، تماشاخانه‌های متروک لاله‌زار، برج‌های بلند سعادت‌آباد و دیگر مناطق تهران آن‌ها را ببینیم و بی‌تفاوت از کنارشان عبور کنیم. این‌زنان برای تکمیل داستان خود وارد زندگی یکدیگر می‌شوند. اما از نظر مکان، شهر تهران در این‌داستان‌ها، شهری است که می‌تواند بی‌رحم باشد و هویت جدیدی برای ساکنانش بسازد. شاید تنها راه فرار از این‌هویت، رفتن باشد. بنابراین می‌توان کتاب پیش‌رو را حکایت همین‌رفتن‌ها دانست.

در یک‌عصر تابستانی در کافه‌کتاب سوره مهر با دهقانی‌پور به گفتگو نشستیم که گزارش مشروح آن در ادامه می‌آید:

* خانم دهقانی‌پور درباره درونمایه و فضای داستانی کتاب برایمان بگویید.

زنی شبیه تهران پنج داستان متصل به روایت پنج زن است که ساکن تهران هستند. این زن‌ها وارد زندگی یکدیگر می‌شوند و گویی که داستان ناتمام هم را کامل می‌کنند. در این مجموعه داستان پنج راوی وجود دارد اما زندگی هشت زن روایت می‌شود. زن‌های داستان من از نظر طبقه اجتماعی، فرهنگی و تحصیلات متفاوت‌اند. اما دغدغه‌های مشترکی دارند. مثل ماندن و رفتن از تهران. چرا که این شهر را قوی‌تر از خودشان می‌بینند و یا مساله مادر بودن و مادرانگی موضوعی است که در هر روایت تکرار می‌شود. تلاش کردم در روایت داستان زندگی این هشت زن، مادر بودن را در اشکال متفاوتی نشان دهم. مثلاً نجات تخمک اهدا می‌کند و از هر تخمک به بار نشسته یک عروسک به یادگار دارد. بچه‌هایی که از آنها بی‌خبر است. یا زندایی سال‌ها برای دخترزاده همسر مرده‌اش مادری کرده، بدون آنکه حرفی از نسبتشان زده باشد. این‌ها دغدغه‌های مشترک این هشت زن است که سعی کردم در جامعه و فضای تهران، آنها را بیان کنم.

زن‌های داستان من از نظر طبقه اجتماعی، فرهنگی و تحصیلات متفاوت‌اند. اما دغدغه‌های مشترکی دارند. مثل ماندن و رفتن از تهران. چرا که این شهر را قوی‌تر از خودشان می‌بینند و یا مساله مادر بودن و مادرانگی موضوعی است که در هر روایت تکرار می‌شود. تلاش کردم در روایت داستان زندگی این هشت زن، مادر بودن را در اشکال متفاوتی نشان دهم* چرا زنی شبیه تهران؟ دغدغه‌تان از بیان و نوشتن این قصه‌ها چه بود؟

این فکر از خیلی وقت پیش در ذهنم بود. قبل از اینکه نویسنده باشم. در دانشگاه درسی به نام جامعه‌شناسی هنر داشتیم و استاد ما همیشه به ما می‌گفت که آدم‌ها شبیه اقلیم و جغرافیایشان می‌شوند. من همیشه فکر می‌کردم به عنوان کسی که در تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم، تهران چه تأثیری بر من و دیگر همشهری‌هایم گذاشته است؟ البته ما در تهران فقط تحت تاثیریک شهر نیستیم. بلکه به دلیل اختلاف طبقاتی زیاد در این شهر تحت تأثیر محله‌هایمان نیز هستیم. من در این کتاب کاراکتری دارم به نام صحرا. صحرا دوست دارد شبیه شهر آرام‌تری شود و مدام از اینکه شبیه تهران است، فرار می‌کند و دلش می‌خواهد تغییر کند. این کاراکتر محوری‌ترین کاراکتر داستان من است و این فکر که ما شبیه تهران هستیم را او در کاراکترهای دیگر ایجاد می‌کند. اگر من شهر دیگری را خوب می‌شناختم و در آن زندگی می‌کردم قطعاً جغرافیای داستان‌های من آن شهر می‌شد.

* این کتاب بین داستان‌ها چند اشتراک دارد. یکی از آن‌ها حس زنانگی و مادرانگی است. چرا دغدغه و چالش‌های زنان در جامعه معاصر برایتان پررنگ بوده است؟

نوشتن داستان‌های زنانه و مطرح کردن دغدغه‌های زنانه را خیلی دوست دارم. چون زن هستم و فکر می‌کنم زن‌ها را بهتر می‌شناسم. خیلی زیاد پای داستان‌ها و درددل‌های زنان نشسته‌ام. اما بخش دیگربه دغدغه من به عنوان زنی که ساکن همین شهر و جامعه است، برمی‌گردد. شخصیت‌های داستان‌هایم مشکلات و دغدغه‌های من را در این شهر دارند. من فکر می‌کنم بلد نیستم جای دیگری زندگی کنم. حتی عجیب است اما برای من امن‌ترین شهر تهران است.

* و یکی دیگر از نقاط اشتراک همین شهر «تهران» است. اینکه شخصیت‌ها درگیر رفتن یا ماندن در این شهر هستند. تأثیر شهر بر هویت افراد چگونه است؟

من تهران را شهری می‌بینم که خیلی سریع تغییر می‌کند. هیچ چیز در تهران ثابت نیست. مثلاً در داستان نجات ما با مکانی مواجه هستیم به نام تره‌بار میدان شوش. روزگاری نه چندان دور این تره‌بار با مناسبات خاص خودش بخش مهمی از فرهنگ منطقه شوش بوده ولی به یکباره نابود شد و جایش را به بلور فروش‌ها داد. برای من تهران شهری پر از تغییرات و شتاب است. شهری است که هیچ چیز در آن ثابت نیست. مثلاً ساختمان پلاسکو که بخشی از کودکی و نوجوانی خود من بود در یک ساعت فروریخت یا مثلاً مکان دیگر که در این داستان‌ها روایت می‌شود تئاترهای خیابان لاله‌زار است که روزگاری روشنفکرانه‌ترین مکان‌های ایران بودند و با یک کودتا در سال ۱۳۳۲ تبدیل به کاباره و آتراکسیون شدند. بعد از انقلاب تغییرات با سرعت بیشتری پیش رفت و این سالن‌ها هویت جدیدی گرفتند، تهران شهری است که تغییر می‌کند و می‌تواند بی‌رحمانه همین تغییرات را به مردمش هم ببخشد و هویتی جدید برای آدم‌هایش بسازد.

تهران پر از تغییرات است و می‌تواند بی‌رحم باشد

* از چه چیزی برای باورپذیری و ارتباط بیشتر مخاطب با شخصیت‌های داستان بهره بردید؟

من از تئاتر وارد ادبیات داستانی شدم. برای همین یک سری از تجربیات را از آن حوزه با خودم آورده‌ام. نه صرفاً از حیث موضوع که به تئاتر پرداختم. بلکه فکر می‌کنم از دو جهت دیگر که یکی از آن‌ها دیالوگ‌نویسی است. سعی کردم برای باورپذیری و نشان دادن تفاوت هر شخصیت از این امکان زیاد استفاده کنم. نکته دوم هم شخصیت پردازی و شناخت همه‌جانبه شخصیت‌ها است. باز هم این آموزه‌ای بوده که من از تئاتر به داستان‌هایم آورده‌ام. فکر می‌کنم که اگر داستان‌هایم برای مخاطب باورپذیر شده، به دلیل این دو تجربه است.

آثار ماندگار آثاری هستند که داستان جذاب را با فرم مناسب و زبان زیبا روایت کنند. نویسنده‌ای مانند گلی ترقی، در وهله اول داستان‌های جذابی را روایت می‌کند که صرفاً محصول زمانه خودش نیستند و سپس این داستان را به زیباترین شکلش روایت می‌کند* چقدر تحت تأثیر نویسندگان زن قدیمی چون گلی ترقی، زویا پیرزاد و… قرار دارید؟

من داستان زیاد می‌خوانم به ویژه درمورد زنان یا آثار نویسندگان زن. اما در مورد تاثیرپذیری فکر می‌کنم، بیشتر تحت تأثیر کتاب‌هایی هستیم که در سنین پایین‌تر می‌خوانیم. در آن سن وقتی چیزی می‌خوانیم انگار کشف می‌کنیم و دنیای آن داستان در وجودمان رخنه می‌کند و بر ناخودآگاه ما تأثیر می‌گذارد. پس اگر تحت تأثیر زنی قرار گرفته باشم قطعاً گلی ترقی است. چون من داستان ایرانی خواندن را با گلی ترقی و شمیم بهار شروع کردم.

* امروزه جایگاه زنان در داستان‌نویسی کجاست؟

نسبت به ده‌های قبل که نویسندگان متعلق به طبقه خاص‌تری بودند، نوشتن عمومی‌تر شده است و زن‌ها از تجربه نوشتن نمی‌ترسند. اما اینکه چقدر از این عناوین زیادی که با تیراژ پایین چاپ می‌شود مانند آثار گلی ترقی یا غزاله علی‌زاده و … در تاریخ باقی بمانند را نمی‌دانم.

* چه‌چیزی باعث ماندگاری اثر و نویسندگان می‌شود؟

من فکر می‌کنم آثار ماندگار آثاری هستند که داستان جذاب را با فرم مناسب و زبان زیبا روایت کنند. نویسنده‌ای مانند گلی ترقی، در وهله اول داستان‌های جذابی را روایت می‌کند که صرفاً محصول زمانه خودش نیستند و سپس این داستان را به زیباترین شکلش روایت می‌کند. تعداد زیادی از ما درگیر فرم‌گرایی یا روایت داستان‌هایی تکراری هستیم که دغدغه و شاید بتوان گفت مد همین روزگاراست. داستان‌هایی که شاید چند سال بعد خیلی برای مخاطب جذاب نباشد.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه