منبع: مجله تجربه
رمان اول ياسمن خليليفرد با عنوان "يادت نرود كه..." از انتشارات چشمه در 450 صفحه سال 94 با استقبال خوبي مواجه شد. رمان "انگار خودم نيستم" سومين كتاب خليليفرد بعد از كتاب سينمايي " نقش جنگ بر سينماي غير جنگي ايران" است. اين رمان در 440 صفحه دي ماه 96 از سوي انتشارات ققنوس منتشر شد و تا اواخر همان سال به چاپ بعدي رسيد.
اين رمان بلند يك روايت از آدمهاييست كه توي خودشان گم شدهاند و در پستوي وجودشان دنبال راه نجات و روزنهاي به بيرون هستند. آدمهاي اين قصه خودشان را به دست فراموشي سپردهاند و براي خودشان هم آشنا نيستند. هر شخصيت فصل تازهاي از تنهايي را براي خواننده رو ميكند و شخصيتهاي داستان هر كدام يك زاويه و نگاه را از تنهايي درونيشان به تصوير ميكشند. تنهايي بعضيهايشان بو دارد. بوي خاكستر سيگار چند روز مانده در زيرسيگاري را ميدهد، بعضي ديگر بوي قهوه و كيك شكلاتي، بوي غذاهاي خانگي و بوي عطرهاي گران قيمت. تنهايي يك عدهي ديگرشان صدا دارد، مثل نواي سونات مهتاب در عصر باراني پاييز، مثل صداي كشيدن چمدان در آسفالت خيس خيابانها، مثل صداي ريختن مهرههاي گردنبند روي سراميك كه از دستهاي وحشي يك زن سرازير ميشود. آنها به سبك آدمهاي امروزي توي خودشان هستند و يك تنهايي مدرن را تجربه ميكنند. آنها بار رفاقت كهنهاي را با كينه و غصههايش به دوشميكشند و با اين همه حاضر به انقطاع آن نيستند. خاطرات مشترك آنها را به هم ميرساند و برميگرداند.
رمان سير يك داستان رئال را طي ميكند كه ميتوان تا حدودي رخدادها و وقايعاش را با اتفاقهاي زندگي روزانه تطبيق داد، مثل جنس بيتفاوتيها و غرور و عادت و لجبازيهايشان. شخصيت ها براي ورود به ذهن خواننده خيلي نياز به معرفي ندارند؛ در خلق آنها ساختارشكني صورت نگرفته و صحنهي ورودشان از كتاب به ذهن خواننده ملموس است و غور خاصي را نميطلبد. رمان مصداق اصطلاح "زمان آدمها را تغيير ميدهد" است، روزمرگيهاي سادهي زندگي و گاهي فراز و نشيبهايش سير تحول آنها را نشان ميدهد. آدمهاي قصه حتي با خودشان هم، خودشان نيستند. ساختار اصلی داستان را روابط همین آدمها و تاثیرشان روی هم شکل میدهد. رمان قهرمان واحدی ندارد و حتی در طول داستان هم هیچکس نمیتواند آنطور که باید قهرمان خودش باشد. شخصیتهای خاکستری و درماندهی داستان باعث میشود که خواننده فاصلهاش را با تمامشان تا حدی حفظ کند و خودش را همزاد و همراه هیچکدامشان نداند. قصهگویی و شرح رمان طوری پیش میرود که تنها خواننده از بیرون همانند یک نفر سوم نظارهگررخدادهاست و وارد بطن و پویه شخصیتها نمیشود.
اگر براي اين رمان بلند تمي قرار باشد در نظر گرفته شود، تم روانشناسانه برای آن گزينهي مناسبياست. در اصل خليليفرد به صورت هوشمندانهاي از ديدي اجتماعي به چالشهاي ذهني قشر روشنفكر ميپردازد و آنها را بابت خيلي از آداب و روسومشان در تنهاييشان سرزنش ميكند اما بدون قضاوت. اينكه آدمهاي اين رمان هيچ كدام فكر نميكنند، خود فعليشان آني هستند كه ميخواستند باشند، با نزديك شدن به پايان داستان، اين حس به خواننده تا حدودي منتقل ميشود كه آنها يك بخشي از خودشان را دوست ندارند و در حال كنارگيري از آنند.
جدای از تمام اینها، اگر بخواهم بگویم پلاتی که سبب کنار نگذاشتن رمان و ادامه دادنش میشود، حد و مرزیست که نویسنده برای تنهایی در نظر گرفته است، در اصل تنهایی در رمان بلند "انگار خودم نیستم" سنو سال دارد و وابسته به شخصیتها حتی جنسیت هم دارد. نویسنده از پس طبقه بندی کردن تنهایی در کالبد شخصیتها به شیوه عامه پسند خوب برآمده است و علیرغم همراه نشدن با آدمهای داستان، حسمشترکی که نویسنده به آنها از دردهایشان میدهد، سبب دنبال کردن سیر اصلی قصه میشود. تنهایی این رمان سنوسالدار است و میانسالگی را رد کرده است و در حوالی پنجاه سالگی قدم میزند.
کتاب که تمام شد، قصد کردم دست آدمی را بگیرم که درونم دارد، گم میشود؛ قبل از اینکه تنهاییش پا به میانسالگی بگذارد و سن و سالی از او بگذرد، به یک چای دعوتش کنم. باید باهم صحبت کنیم، قبل از اینکه دیگر من نباشد و نشناسمش.
پایان
زهراگودرزی