ترجمههایی از ژول ورن
ژول ورن نامی است خاطرهانگیز برای آندسته از ایرانیان کتابخوانی که کودکی و نوجوانیشان در دهه 60 گذشته است. در آن دوره آثار ژول ورن در اندازهها و شکلهای مختلف برای کودکان و نوجوانان منتشر میشد و طرفدار هم زیاد داشت. «بیستهزار فرسنگ زیر دریا»، «فرزندان کاپیتان گرانت»، «دور دنیا در هشتاد روز»، «جزیره اسرارآمیز»، «پنج هفته در بالُن»، «ناخدای پانزدهساله» و «اشعه سبز» از جمله این آثار بودند. علاوهبر این کتابها و دیگر کتابهای ژول ورن، در همان سالها اقتباسهایی از آثار او به صورت فیلم و سریال و انیمیشن از تلویزیون پخش میشد. اما پیشینه ترجمه ژول ورن به فارسی به زمانهای بسیار دورتری میرسد؛ یعنی به دوره ناصرالدینشاه قاجار و آغاز نهضت ترجمه از آثار ادبی و غیرادبی اروپایی. درواقع این اُوانسخان، ملقب به مساعدالسلطنه، بود که نخستینبار اثری از ژول ورن را به فارسی ترجمه کرد. این اثر «میشل استروگوف» بود که یکی از مشهورترین آثار ژول ورن است. یکی از رمانهای ژول ورن هم توسط محمدحسین فروغی (ذُکاءالملک اول) ترجمه شده و این رمان هم یکی از رمانهای مشهور او یعنی «دور دنیا در هشتاد روز» است که بر اساس آن فیلم و سریال هم ساخته شده و یک اقتباس انیمیشنی آن هم در اوایل دهه هفتاد از تلویزیون ایران پخش شد. فروغی این رمان را با عنوان «سفر هشتادروزه دور دنیا» ترجمه کرده بود. جالب اینکه ژول ورن در یکی از رمانهای ایرانی، یعنی «سوءقصد به ذات همایونی» رضا جولایی، نیز حضوری گذرا دارد؛ به این صورت که در جایی از این رمان یکی از شخصیتهای داستان در بلوار سنمیشل پاریس ژول ورن را میبیند.
ژول ورن نویسندهای است که آثارش نهفقط برای نوجوانان که برای مخاطب بزرگسال نیز خواندنی و سرگرمکننده است. شاید برخی از پیشگوییهای او امروزه تحقق یافته و جزئی از واقعیت دنیای جدید شده باشند، اما کشش داستانی آثار او همچنان پابرجاست و قدرت او در قصهپردازی و خلق ماجرا و حادثه و ایجاد تعلیق همچنان میتواند خواننده را با خود همراه کند و این راز ماندگاری و جذابیتِ همچنان پایدارِ آثار ژول ورن است.
اخیرا ترجمههایی تازه از چند اثر این نویسنده بزرگ و کلاسیک ژانر علمی – تخیلی در نشر ققنوس به چاپ رسیده است. این آثار عبارتند از «دور دنیا در هشتاد روز» و «سفر به مرکز زمین» به ترجمه فرزانه مهری، «پنح هفته در بالُن» به ترجمه حسین سلیمانینژاد و «دورِ ماه» به ترجمه محمد نجابتی. این کتابها گویا بخشی از پروژه ترجمه کامل مجموعه آثار ژول ورن هستند. در توضیح پشت جلد کتابها درباره این پروژه آمده است: «گروه انتشاراتی ققنوس، بنا به اهمیت آثار ژول ورن، تصمیم گرفت نسخه کاملی از مجموعه آثار این نویسنده را تهیه، ترجمه و منتشر کند تا همه مخاطبان به صورتی منسجم با نخستین آثار علمی – تخیلی جهان و پیشگوییهای علمی این نویسنده بزرگ در قالب رمانهای جذاب و پُرکشش او آشنا شوند». مبنای این ترجمههای جدید گویا متن کامل رمانهای ژول ورن است. در توضیح پشت جلد کتاب دراینباره آمده است: «این مجموعه از روی نسخه بزرگسالِ فرانسوی و بدون هیچگونه تلخیص و تغییری تهیه شده است».
چنانکه گفته شد «سفر به مرکز زمین» از جمله رمانهایی است که تاکنون در این مجموعه ترجمه و منتشر شده است. این رمان نیز جزو آن دسته از آثار ژول ورن است که هم مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته و هم از روی آن نسخهای انیمیشنی ساخته شده و این انیمیشن در دهه 60 از تلویزیون ایران هم پخش شده است. آنچه در ادامه میخوانید قسمتی است از این رمان: «قرنها به سرعت میگذرند. روزها سپری میشوند! من از نردبان تحولات زمین پایین میروم. گیاهان ناپدید میشوند؛ سنگهای گرانیتی خلوص خود را از دست میدهند؛ تحتتأثیر گرمایی بسیار شدید همهچیز از حالت جامد به حالت مایع درمیآید؛ آبها در سطح زمین جاریاند؛ میجوشند و بخار میشوند؛ بخارات دور زمین را فرامیگیرند، و زمین کمکم به تودهای گاز تبدیل میشود، و از شدت حرارت به رنگ سرخ و سفید درمیآید، و به درشتی و درخشندگی خورشید میشود! در مرکز آن توده عظیم، که یکمیلیون و چهارصد هزاربار بزرگتر از کرهای است که روزی آن را به وجود خواهد آورد، به درون فضاهای میانسیارهای کشیده میشوم! جسمم نیز تجزیه و تصعید میشود و مانند اتمی بسیار ریز با آن بخارات عظیم، که مدارهای شعلهور خود را در بینهایت رسم میکنند، مخلوط میشود! عجب رویایی! مرا به کجا میبرد؟ با دستان تبآلودم جزئیات عجیب آن را روی کاغذ میآورم! پروفسور، راهنما، کلک، همه را فراموش کردهام! وهم و خیال ذهنم را در اختیار
گرفته است...
عموجان میگوید: چهات شده؟
با چشمان گرد به او خیره میشوم، بدون اینکه ببینمش.
- مراقب باش، آکسل، ممکن است توی دریا بیفتی!
در همان زمان، احساس میکنم هانس با دستش محکم مرا میگیرد. اگر او نبود، تحتتأثیر رویایم خودم را توی آب انداخته بودم. پروفسور فریاد میزند: دارد دیوانه میشود؟
بالاخره به خود میآیم و میگویم: چه شده؟
- مریض شدهای؟
- نه، یک لحظه دچار توهم شدم، اما حالا خوبم. راستی، همهچیز روبهراه است؟
- بله! باد موافق میوزد و دریا آرام است! به سرعت پیش میرویم و، اگر درست تخمین زده باشم، بهزودی به ساحل میرسیم.
پس از آن گفتگو، برمیخیزم، نگاهی به افق میاندازم؛ اما خط آب همچنان با خط ابرها یکی است».