نشریه ولایت
محمدحسینی - انتشارات ققنوس
در این قصه بارها از خوردن حرف زده شده: یعنی وقتی تصویری از معجزهای در ارتباط با مریم ارائه میکند، میگوید که زکریا رفت و دید که برای مریم مائدهای رسیده است و دارد غذا میخورد. حواریون وقتی میخواهند ایمانشان را قوی بکنند، تقاضای غذا میکنند. خود عیسی وقتی که شروع میکند به معرفی خودش. می گوید: قسم به من که روزی زاده شدم و روزی هم میمیرم، حتی نخستین حرف عیسی به مادرش هم از خوردن است. پس اساس کار بر این قرار گرفته که عیسی یک انسان است و مثل بقیه انسانها غذا میخورد، میخوابد، به دنیا میآید، بزرگ میشود و سرانجام هم میمیرد. به قصه کهف اگر نگاه کنیم شأن نزول قصه کهف را میدانید که عدهای را فرستادند نزد پیامبر (ص) هم میگوید که جوابتان را فردا میدهم. مفسران میگویند که چون پیامبر (ص) «انشاءا...» نمیگوید، مدتی فرشته وحی نازل نمیشود و گویا پیامبر چهل روز در انتظار میماند و بعد از چهل روز، فرشته میآید و قصه را میگوید و پیامبر میرود به مردم جواب میدهد. اساس بر حیرتانگیزی است. آن دانای کل همه چیزدان، در واژه واژه این قصه آشکار است. قصه سرشار است از این که من راوی (خداوند) همه چیز را میدانم و شما هیچ نمیدانید، حتی پیامبر (ص). وقتی آدرس غار را میدهد، به نحوی میگوید که هیچ کس نمیتواند قاطعانه بگوید که این غار کجاست و چه ویژگیهایی دارد؟ حتی وقتی پیامبر جواب نهایی میدهد که برو و به اینها بگو که مثلا تعدادشان این قدر است، باز هم میگوید که عدد واقعی نزد خداست. آن حیرتانگیزی و من میدانم و شما نمیدانید، کاملا در قصه آشکار است. بنابراین، حول یک محور گشتن و موضوعات مشخص داشتن، ویژگی دیگر قصههای قرآن است.
یکی از ویژگیهایی که قرآن اساسا به آن اعتقاد ندارد و در ریخت کهن الگویی قصه بر آن تاکید میشود، رعایت نکردن توالی زمانی است؛ یعنی قرآن اساسا به توالی زمانی اعتقاد ندارد و مدام در هم می شکندش که میدانید از ویژگیهای داستان مدرن است: «آن گاه که یوسف به پدر خود گفت ای پدر، من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم، دیدم که سجدهام میکنند. گفت: ای پسر کوچکم خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که تو را حیلهای میاندیشند. زیرا شیطان آدمیان را دشمنی آشکار است. و بدین سان، پروردگارت تو را برمیگزیند و تعبیر خواب میآموزد و هم چنان که نعمت را پیش از این بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق تمام کرده بود، بر تو و خاندان یعقوب هم تمام میکند که پروردگارت دانا و حکیم است.»
اگر ما آن سیر زمانی را در قصه داشتیم، یقینا باید میگفت که یعقوب کیست و چند فرزند دارد. یکی از فرزندانش یوسف است و بقیه اینها هستند. اینها به یوسف، به این دلیل حسادت میکنند و یوسف روزی خوابی میبیند و پدر او را از گفتن خواب به این دلایل تهی میکند و ... ولی در قرآن این گونه نیست. نمیگوید که یوسف خوابیده بود و خوابی دیده بود و آمده بود این خواب را برای پدرش روایت کند. یوسف را میبینیم که بلند شده، آمده و خواب را برای پدرش روایت میکند. نمیگوید یوسف فرزند یعقوب بود. می گوید یوسف خواب را برای پدرش تعریف کرد. پدرش گفت ای پسر کوچکم ... پدران تو، ابراهیم و اسحاق ... بر تو و خاندان یعقوب هم تمام میکند.