کتاب «جنبشهای فاشیستی؛ بحران نظام لیبرالی و تکامل فاشیسم» یکی از آثار مهم ارنست نولته تاریخنگار و فیلسوف آلمانی است. نولته این کتاب را در ادامه پروژه فاشیسمپژوهی خود نگاشته و اکنون نشر ققنوس با ترجمه مهدی تدینی آن را به بازار کتاب ایران هم عرضه کرده است. کتاب «جنبشهای فاشیستی» کتاب مهمی برای حوزه تاریخ و اندیشه محسوب میشود چراکه تاریخ سالهای مهمی در اروپا را وا میکاود و تحلیل و بررسی میکند. اما اهمیت این کتاب مانند اهمیت خود نولته در تاریخنگاری به اتفاقات پیرامون این نویسنده آلمانی در سالهای دهه 80 میلادی است.
دعوای تاریخنگاران
«ما با ستارهای سرخ ماشین نولته را که به نبرد آزادیخواهانه خلق روس نسبتهای ناروا داده، به آتش کشیدیم.» این جملات را در سال 1987 عاملان آتشسوزی خودروی ارنست نولته برای روزنامهها فرستادند، اتفاقی که گویا در ادامه یکی از بزرگترین رویدادهای فکری – نظری آلمان پس از جنگ جهانی دوم به وقوع میپیوست. رویدادی که آن را «دعوای تاریخنگاران» نام نهادهاند. دعوایی نظری که یک سوی آن ارنست نولته ایستاده بود و در طرف دیگر یورگن هابرماس. دعوایی که بسیاری از تاریخنگاران و متفکران آلمانی را در تایید یا رد یکی از این دو در مقابل یکدیگر قرار داد. اما ماجرا چه بود؟ ارنست نولته ششم ژوئن سال 1986 در مقالهای که روزنامه فرانکفورتر آلگماینه آن را منتشر کرد جنایات ناسیونالسوسیالیستهای آلمان را با جنایات بلشویکهای شوروی مقایسه و پیوندی میان این جنایات برقرار کرده بود. نولته نام مقاله خود را چنین انتخاب کرده بود که واکنشهای بسیاری را برانگیخت: «گذشتهای که نمیخواهید سپری شود». اما ماه بعد یورگن هابرماس در هفتهنامه زایت مقاله بلندی منتشر کرد و در آن اتهامات سنگینی علیه چهار تاریخنگار مطرح کرد، اما مشخص بود که هدف اصلی حمله هابرماس، ارنست نولته است. دعوایی که به نظر میرسید بر سر تفسیر جنایات نازیها است. نولته میان جنایات هیتلر و بلشویکها در شوروی ارتباط علمی برقرار کرده بود و هابرماس او را به دفاع از ناسیونالسوسیالیسم و به نوعی تجدیدنظرطلبی جدید متهم میکرد و معتقد بود نولته میخواهد جنایات ناسیونالسوسیالیسم را نسبیسازی کند. دعوایی که گویی بیش از نظری بودن، سیاسی بود.
ارنست نولته کیست؟
ارنست نولته 11 ژانویه سال 1923 به دنیا آمد. او فلسفه خواند و از شاگردان و نزدیکان هایدگر بود. حتی قرار بود نولته رساله دکتری خود را نیز زیر نظر هایدگر بنویسد، اما با پیشامد سالهای آخر جنگ جهانی دوم این امر میسر نشد. سرانجام نولته در سال 1952 رساله خود را با اویگن فینک به اتمام رساند. موضوع رساله او دقیقا در همان مسیری بود که مقاله جنجالیاش بعدها سبب دعوای تاریخنگاران شد. او رساله خود را در مورد نسبت مارکسیسم با ایدهآلیسم آلمانی نوشت. او در سال 1963 اولین کتاب خود با عنوان «فاشیسم در دوران آن» را منتشر کرد. نولته در این کتاب با روش پدیدارشناختی خاص خود به بررسی سه پدیده فاشیستی پرداخت و شناخت فلسفی از فاشیسم به دست داد؛ شناختی که حاصل تلاش نولته برای بیرون کشیدن ریشههای تاریخ ایدئولوژی و اندیشه در اروپا بود.
فاشیسم از منظر غیرمارکسیستی
اما نقطه مهمتر، اهمیت آثار نولته از آنجایی شکل میگیرد که او تقریبا نخستین نظریهپردازی بود که از منظر غیرمارکسیستی پدیده فاشیسم را بهعنوان پدیدهای مربوط به سراسر اروپا تعریف کرد. در واقع، نولته محتوایی فاشیستی تعریف میکند که فاشیسم ایتالیا تنها یکی از مصادیق آن است. او با شکافتن بافتههای در هم تنیده ایدئولوژیهای اروپا در قرون اخیر محتوایی را شناسایی کرده که وابسته به شرایط تاریخی و اجتماعی، امکان داشته در سرتاسر اروپا در قالبهای ظهوری متفاوتی پدیدار شود. این نگرش ایدئولوژیشناختی و اندیشهشناختی نولته باعث شد که همیشه او را تاریخنگاری فیلسوف بشناسند هرچند او خود را متفکر تاریخ بنامد. یکی از ویژگیهای مهم نولته این است که تاریخ را روایت نمیکند، بلکه متفکرانه واکاوی، آنگاه تحلیل و تفسیر میکند. دومین کتاب نولته در حوزه فاشیسمپژوهی همین کتاب است. نولته در این کتاب سرتاسر اروپا را بین سالهای 1918 تا 1945 (دورهای که او آن را دوران فاشیسم مینامد) زیر ذرهبین خود میگیرد و تکتک مصادیق یا شبهمصادیق همان پدیدهای را که در کتاب نخست خود تعریف کرده است، در کل اروپا شناسایی میکند.
آثار نولته
یکی از شاخصترین آثار ارنست نولته کتاب «مارکسیسم و انقلاب صنعتی» است؛ کتابی که زوایای ناپیدای اندیشه مارکسیستی را هویدا میکند و نولته آن را در ادامه فاشیسمپژوهی خود میداند. پس از دعوای تاریخنگاران، کتابهای او فلسفیتر شدند: «در قرن بیستم» (1991) و «وجود تاریخی» (1998). نولته همچنان در 90 سالگی فعالیتهای خود را ادامه میدهد. در سال 2009 کتابی در زمینه اسلامگرایی منتشر کرد و در سال 2011 نیز کتاب «واپسین تاملات» منتشر شد.
فاشیسم در اروپا
نولته در کتاب جنبشهای فاشیستی با همان سبک و سیاق خاص خود بیشتر به تحلیل و تفسیر تاریخ فاشیسم پرداخته تا روایت آن. شاید در نگاه اول فهم کتاب برای مخاطب فارسیزبان کمی دشوار باشد به همین خاطر مترجم کوشیده است با افزودن برخی دادههای تاریخی به صورت پانوشت خوانندگان را در این مهم یاری کند. نولته نخستین تفسیر فراگیر علمی از فاشیسم را در گستره کامل مظاهر تاریخی آن در این کتاب مطرح میکند. کتاب جنبشهای فاشیستی به دو بخش تقسیم شده است؛ در بخش اول کلیات تاریخ اروپا در عصر فاشیسم بررسی میشود. سمتهای مختلف این بخش به بررسی «مقدمات بلافصل فاشیسم»، «سرآغاز جنبشهای فاشیستی»، «فاشیسم و آنتیفاشیسم از سال 1933» و «جنگ و اضمحلال فاشیسم» میپردازد.
او در بخش دوم کتاب درباره جنبشهای فاشیستی ملی به بحث میپردازد و از حوزه بالکان و جنوب شرقی اروپا آغاز میکند و پس از آن به حوزه اروپای شرقی و کشورهای بالتیک میرسد. نولته با بحث درباره اروپای مرکزی و اروپای شمالی و غربی و بررسی تکتک کشورهای اروپایی بحث درباره جنبشهای فاشیستی را به پایان میبرد. او در کتاب جنبشهای فاشیستی معتقد است با مشاهده دقیقتر مشخص میشود اقدام ناسیونالسوسیالیستها برای نابودی یهودیان مابهازایی است برای اقدام بلشویکها برای نابودی «بورژوازی». وقتی «قومکشی»های ناسیونالسوسیالیسم و «طبقهکشی»های بلشویسم را نتوان از یکدیگر جدا نگاه داشت، عصری مالامال از اشتباهات بزرگ ما فهمپذیرتر از هر دو جانب تحت عنوان «دوران فاشیسم» قابل شناسایی میشود. نولته درباره این کتاب مینویسد: «نظریه فاشیسمی که از این رویکردها سر بر میآورد با نظریههای فاشیسم مارکسیستی یا نیمهمارکسیستی اساسا متفاوت است. فاشیسم، آنتیمارکسیسمی است که میکوشد خود را از طریق ایجاد ایدئولوژیای مطلقا متضاد اما در عین حال همسایه و همچنین از طریق بهکارگیری روشهای تقریبا همسان اما در عین حال به شکل شاخص بازسازی شده نابود کند.» کتاب حاضر، ضمن خودداری از تمرکز بر جزئیات، به جنبشهای فاشیستی کوچکتری پرداخته که خود را اغلب «فاشیستی» مینامیدند. این اثر گرایش به این هدف دارد که «فاشیسم» نیز فهمیده شود و به همین دلیل در چشم بسیاری از چپها، مدافعهجویانه به نظر میرسد.