گروه انتشاراتی ققنوس | به دنبال کاغذ اخبار و قصه‌ی روزنامچه‌های دارالخلافه‌ی طهران: دوشنبه
 

به دنبال کاغذ اخبار و قصه‌ی روزنامچه‌های دارالخلافه‌ی طهران: دوشنبه

اسم عامِ کاغذ اخبار که ترجمه‌ای است لفظ ‌به ‌لفظ از عبارت «News Paper» انگلیسی، نام نخستین روزنامه‌ای است که در ایران، در دوره‌ی زمامداری سومین حکمران قاجار ـ محمدشاه ـ به چاپ رسیده یا به تعبیر آن دوران، به دارالخلافه‌ی طهران سمتِ انطباع یافته است. این روزنامه وقتی روز دوشنبه، ۲۵ محرم سال ۱۲۵۳هـ. ق (اول مه ۱۸۳۷م.) منتشر شد، ۲۱۵ سال از انتشار نخستین روزنامه‌ی دنیا در شهر لندن می‌گذشت. کاغذ اخبار را ـ که فقط تصویری از آن باقی است ـ میرزا صالح شیرازی منتشر کرد. او جزء گروه پنج‌ نفره‌ای بود که ولیعهد، عباس‌میرزای قاجار، با همفکری میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی برای تحصیل علوم و فنون جدید به لندن فرستاد. اما کاغذِ اخبار اولین روزنامه‌ به زبان فارسی نیست؛ چراکه پیش از آن نخستین روزنامه‌های فارسی با نامِ اخبارات، در هندوستان به چاپ رسیده بود. «در قدیم گاهی جمع اخبار را، به معنای روزنامه، به صورت اخبارات می‌آوردند. همین کلمه بر روزنامه‌های دست‌نویس هند نیز اطلاق می‌شد... در واقع روزنامه‌نگاری فارسی از هند آغاز شد و بر نخستین روزنامه‌های فارسی ایران و افغانستان تأثیر گذاشت. این روزنامه‌ها چاپ نمی‌شدند، بلکه شکل تحول‌یافته‌ی اوراق خبری دستنویس درباری به زبان فارسی بودند... در هند ـ از اوایل قرن پنجم و پس از فتوحات سلطان محمود غزنوی ـ بیش از همه، پشتوزبانان، مردم سند، پنجاب و کشمیر با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی خو گرفتند. فارسی تا پیش از استعمار هندوستان بوسیله‌ی انگلیس، زبان فرهنگی و اداری این کشور بود و اقلیتی هم به عنوان زبان محاوره از آن استفاده می‌کردند. حتی بعد از سلطه‌ی انگلیسی‌ها نیز روزنامه‌های انگلیسیِ چاپ هند، ستون‌ها یا بخش‌هایی به زبان فارسی داشتند.» (به دنبال کاغذ اخبار، ص: ۲۴) 
 
کتابِ به دنبال کاغذ اخبار، اثری است تاریخی، روایی و دانشنامه‌ای که لیلی فرهادپور، روزنامه‌نگار پرتلاش سال‌های پرنشاط مطبوعات ایران، آن را برای طیف‌ سنی نوجوان نوشته است. کتاب نه فصل دارد و پس از پایان هر بخش، اطلاعات دانشنامه‌ای مربوط به آن فصل قرار داده شده است. 
 
نویسنده بعد از ارائه‌ی اطلاعات کوتاه تاریخی درباره‌ی اولین روزنامه‌ی ایرانی (ص ۶) و بعد از چاپ نقشه‌ی شهر تهران در سال ۱۲۵۳هـ. ق و نیز تصویر صفحه‌ی اول نخستین شماره‌ی روزنامچه‌ی اخبار دارالخلافه‌ی طهران (ص ۷)، به توصیف فضای قهوه‌خانه‌ی یوزباشی، در آستانه‌ی انتشار نخستین شماره‌ی کاغذ اخبار می‌پردازد: «عده‌ای از فضلا و اهالی دربار در شاه‌نشین قهوه‌خانه که با قالی مفروش شده نشسته‌اند و در مورد اخباری که شنیده‌اند صحبت می‌کنند. در میان صحن قهوه‌خانه سکویی است که با زیلو فرش شده. این قسمت مخصوص مشتریان عادی است... مشتریان گهگاه ساکت می‌شوند و با فالگوش ایستادن سعی می‌کنند از آنچه در شاه‌نشین درباره‌اش صحبت می‌شود باخبر شوند.» (ص ۱۱) 
 
فرهادپور می‌کوشد ضمن توصیف وضعیت قهوه‌خانه، نگاهی انتقادی به مضمون مکالمات فضلا و درباریان نیز داشته باشد: «میرزا اسماعیل مکتبدار با صدای بلند می‌‌گوید: «راستی، یک خبر دست اول دارم!» همهمه‌ی قهوه‌خانه قطع می‌شود. میرزا ادامه می‌دهد: «شیخ دهقانی مکتبدار را می‌شناسید؟ مرض جوع دارد. همین چندی پیش رفته بود زیارت شاه عبدالعظیم، تو راه گرسنه‌اش می‌شود، چیزی نداشته بخورد، جامه‌ی خود را درمی‌آورد و می‌خورد.» غش‌غش خنده از صحن قهوه‌خانه شنیده می‌شود. دوست‌علی‌خان که از درباریان است به صحن‌نشینان چشم‌غره می‌رود. آنهایی که در شاه‌نشین نشسته‌اند به بحث‌های خود ادامه می‌دهند...» (ص ۱۲) 
 
در سطرهای بالا میرزایی مکتبدار در حال شایعه‌پردازی علیه همکارش است؛ سطح اطلاعات عمومی بسیار پایین است و همگان به وجود بیماری‌ای به نام جوع، که به باور قدما فرد مبتلا به آن به طرز سیری‌ناپذیری همواره احساس گرسنگی می‌کند، اعتقاد دارند. فصل نخست در وضعیتی به پایان می‌رسد که هنوز در ایران هیچ منبع مکتوب اطلاع‌رسانی وجود ندارد. آن زمان مساجد، خانقاه‌ها و قهوه‌خانه‌ها و بعد‌تر تکیه‌ها و حسینیه‌ها مکان‌هایی بودند که در کنار کارکرد اصلی خود، یگانه محل تبادل اخبار به حساب می‌آمدند و غیر از اطلاعات شفاهی، منبع خبری دیگری وجود نداشت. 
 
بعد از فصل اول، خواننده با دو صفحه اطلاعات دانشنامه‌ای روبه‌رو می‌شود. فرهادپور در این بخش و در زیر میان‌تیترِ «از گفتار تا نوشتار» آورده است: «ابتدا نقش‌پردازی بر روی دیوارهای غار و محل سکونت و بعد سخن گفتن و، با فاصله‌ی بسیار زیاد بعد از آن، نوشتن اختراع شد.» (ص ۱۶) متأسفانه نویسنده منبعی علمی برای این گفته ارائه نکرده است. شاید کلیت بالا را در جاهای بسیاری شنیده باشیم، اما می‌خواهم پرسشی را پیش بکشم: چگونه می‌توان پذیرفت انسان فقط برای نشان دادن تعداد بز‌ها یا گاو‌ها و فیل‌ها دست به چنان هنرورزی‌های شگفتی روی دیواره‌ی غار‌ها زده باشد؟ در طرح‌هایی که روی دیواره‌ی غار‌ها هست، با دقتی شگفت‌آور روبه‌رو هستیم و نیز با دستکاری‌هایی هنرمندانه در واقعیت جسمانی حیوانات. آیا به همین سادگی می‌توان پذیرفت انسانی که چنان هنرورزی‌هایی داشته، صرفا می‌خواسته به دوستش بگوید گرگ سه بز را خورد؟! نویسنده می‌بایست در بخشی که صفحه‌های دانشنامه‌ای نامیده شده، ـ به‌رغم محدودیت صفحه ـ اطلاعاتی علمی، موثق و مستند در این مورد ارائه می‌کرد تا مخاطب نوجوان با مفهوم اطلاعات دانشنامه‌ای آشنا شود. در‌‌ همان صفحه آمده است: «اگرچه ایرانیان، تا آنجا که دانسته‌های امروزی بشر نشان می‌دهد، هیچ‌گاه خطی را اختراع نکرده‌اند...» خواننده‌ی نوجوان حق دارد بپرسد پس خط میخی یا خط پهلوی را چه کسانی اختراع کرده‌اند؟ متأسفانه بخش دانشنامه‌ای کتاب این پرسش احتمالی را بی‌پاسخ گذاشته و بدون دادن اطلاعات بیشتر از روی موضوع گذشته است. در صفحه‌ی ۱۷ می‌خوانیم: «نخستین‌ تکیه‌های تهران هم‌زمان با انتشار نخستین‌ روزنامه‌های فارسی‌زبان ایران برپا شد و معتبر‌ترین آن‌ها تکیه‌ی حاج میرزا آقاسی بود. این تکیه را تکیه‌ی عباس‌آباد نیز می‌نامیدند.» فراموش نکنیم مخاطب کتاب قشر نوجوان جامعه است. نویسنده می‌توانست اطلاعاتی در حد چند کلمه در مورد موقعیت جغرافیایی این تکیه بدهد. آیا این تکیه در محلی دایر بوده که در تهران امروز با نام عباس‌آباد شناخته می‌شود؟ چند درصد از خوانندگان کتاب پاسخ این پرسش را می‌دانند؟ 
 
همچنین بنابر نوشته‌ی مؤلف در صفحه‌ی ۹۱، تصویری از روزنامه‌ی کاغذ اخبار در کتابخانه‌ی ملی ایران نگهداری می‌شود. کاش در صفحه‌ی هفت، به جای چاپ تصویر شماره‌ی اول روزنامچه‌ی اخبار دارالخلافه‌ی طهران، تصویر کاغذ اخبار چاپ می‌شد. تصویر صفحه‌ی ۷ نسبتی با مطلب فصل نخست ندارد و علاوه‌ بر این در صفحه‌ی ۶۳ نیز به صورت مکرر ـ البته این بار در جای مناسب خود ـ قرار گرفته است. 
 
در فصل دوم، یکی از خادمان دربار درحالی‌که دو ورق کاغذ بزرگ و عجیب چاپ سنگی در دست دارد وارد قهوه‌خانه می‌شود. بعد از مقداری مکالمه، یکی از فضلا می‌گوید: «در هندوستان از این گازت‌ها زیاد منتشر می‌شود...» (ص ۲۲) صفحه‌های ۲۴ و ۲۵ دوباره در پی ارائه‌ی اطلاعات عمومی به مخاطب نوجوان است. در این بخش در مورد میرزا صالح شیرازی می‌خوانیم: «... او در لندن زبان انگلیسی، تاریخ اروپا و بعضی از فنون مربوط به چاپ، مانند ساختن مرکب و تهیه‌ی حروف و حکاکی را یاد گرفت... میرزا صالح پس از بازگشت به ایران مترجم رسمی دولت شد. تأسیس چاپخانه و همچنین انتشار نخستین روزنامه‌ی فارسی‌زبان ایران در سومین سال پادشاهی محمدشاه از خدمات اوست.» (ص ۲۵) 
 
در حاشیه‌ی هر صفحه‌ی کتاب، معنی واژگان دیریاب یا دشوار برای نوجوانان نیز آمده است. در متن کتاب از کلمه‌ی گازت استفاده شده و در متن اولین شماره‌ی روزنامچه‌ی دارالخلافه‌ی طهران نیز این کلمه به چشم می‌خورد. فرهادپور در صفحه‌ی ۲۴ می‌نویسد: «واژه‌ی لاتین گازت که در زبان روسی رواج داشت، در میان ایرانیان برای روزنامه به کار برده می‌شد.» این کلمه، با اصالت ایتالیایی، در ترکیه‌ی امروز نیز به شکل Gazete به کار می‌رود. درباره‌ی واژه‌ی اخبارات پیش‌تر سخنی آمد. در صفحه‌ی ۱۲ به کلمه‌ی مزارات برمی‌خوریم: «علاالدوله که از متولیان مزارات است خبر دیگری دارد...» نویسنده در حاشیه‌ی کتاب در برابر مزارات نوشته: «گور‌ها، به‌ویژه گورهایی که زیارتگاه است.» کلمه‌ی زیارات امروز در افغانستان به معنی زیارتگاه و در ردیف واژگان زنده قرار دارد. 
 
فصل سوم کتاب به داستان زندگی میرزا صالح در لندن می‌پردازد. او که برای آموختن زبان راهی لندن شده، بنابر ذوق و علاقه‌ی شخصی فنون چاپ را می‌آموزد و با کمک صاحب‌کار انگلیسی‌اش دستگاه‌های چاپ را به قیمت مناسب تهیه می‌کند تا با کشتی به ایران بیاورد: «خدایا، یکی از آرزو‌هایم این بود که در این مدت که در انگلستان بوده‌ام، بجز تحصیل چیزی به ایران ببرم که به درد مملکت بخورد و در میان این چیز‌ها بهتر از همه چاپخانه را یافتم.» (ص ۳۲) 
 
فصل‌های بعدی کتاب به ترتیب چنین نام دارند: آروزهای بزرگ، دربار ناصرالدین‌شاه، روزنامچه‌ی اخبار دارالخلافه‌ی طهران، سانسور، بازی کودکان، داستان روزنامه برای بچه‌ها. 
 
روزنامچه‌ی دارالخلافه‌ی طهران، که از شماره‌ی دوم به وقایع‌ اتفاقیه تغییر نام می‌دهد، چهارده‌سال بعد از انتشار کاغذ اخبار، به فرمان ناصرالدین‌شاه قاجار و با مشارکتِ امیرکبیر، مستر بورجس، میرزا جبار تذکره‌چی و میرزا عبدالله منتشر می‌شود. اگرچه کتاب فاصله‌ی نشر کاغذ اخبار و روزنامچه‌ دارالخلافه را در صفحه‌ی ۵۱، سیزده سال دانسته، در صفحه‌ی ۵۳، این فاصله را چهارده سال نوشته است. 
 
دو فصل بازی کودکان و داستان روزنامه برای بچه‌ها، فضایی متفاوت از فصل‌های پیشین دارد و به بررسی تاریخچه‌ی نشریه‌های ویژه‌ی کودکان و نوجوانان ایرانی اختصاص یافته است. 
 
کتاب هم منبعی است باارزش برای مخاطب نوجوان و هم منبعی است برای مخاطب بزرگسالی که اطلاعاتی درباره‌ی تاریخچه‌ی روزنامه‌های ایرانی ندارد. متأسفانه به‌رغم همه‌ی اطلاعات خوبی که کتاب در اختیار خواننده قرار می‌دهد، از اشتباهات نگارشی مصون نمانده است. همچنین نویسنده در صفحه‌ی شش می‌‌گوید: «سه سال قبل از آن(انتشار کاغذ اخبار) فتحعلیشاه و یک سال قبل از آن عباس میرزا ولیعهد از دنیا رفته بودند.» در این صفحه نویسنده تاریخ انتشار کاغذ اخبار را ۱۲۵۳هـ.ق دانسته و تاریخ مرگ فتحعلیشاه را ۱۲۵۰ ذکر کرده است. طبق اطلاعات صفحه‌ی ۴۴ کتاب، عباس‌میرزا یک سال زودتر از فتحعلیشاه از دنیا رفته و بنابراین روزنامه‌ی کاغذ اخبار نمی‌توانسته یک سال بعد از مرگ ولیعهد منتشر شود. احتمالا قصد نویسنده این بوده که بگوید شاهزاده یک سال قبل از پدر درگذشته، که نوشته‌ی صفحه‌‌ی شش ظاهرا چنین معنایی نمی‌دهد. 
 
به هر حال تدوین چنین کتابی با نگارشی مناسب برای نوجوانان جای شادمانی بسیار دارد. هم باید از لیلی فرهادپور تشکر کرد که ما را به تاریخ روزنامه‌های قدیم ایران برده و هم از ناشر مجموعه، که همواره در انتشار مجموعه‌های دانشنامه‌ای برای نوجوانان ایرانی پیشگام بوده است. اما کاش وضعیت نشر در ایران به گونه‌ای بود که کتاب پیش از رفتن به زیر چاپ، از طرف ویراستاری دقیق مطالعه می‌شد. 
 
* به دنبال کاغذ اخبار، نوشته‌ی لیلی فرهادپور، تصویرگر: سولماز شبانی، نشر ققنوس، تهران، ۱۳۹۰، ۱۰۴ صفحه، گالینگور، قیمت: ۳۵۰۰ تومان 
 
این یادداشت در وب سایت مرکز فرهنگی شهر کتاب منتشر شد(اینجا) 
دوشنبه بیست و چهارم بهمن 1390
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه