گروه انتشاراتی ققنوس | بن‌بست عقل با شجاعت آدورنو به سر رسید
 

بن‌بست عقل با شجاعت آدورنو به سر رسید

مشاهده


منبع: خبرگزاری ایبنا

چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۷

مراد فرهادپور می‌گوید: گرایش کل آدورنو به سیستم­سازی و خنثی کردن و نفی توتالیتر است و همین در نهایت باعث می­‌شود سویه انتقادی اندیشه هگل کنترل شود. با این حال سماجت آدورنو روی تناقضات از دستاوردهای او جالب است. جایی که نقد عقل با بن­‌بست مواجه می‌­شود با شجاعت آدورنو این بن­‌بست به سر می‌رسد. درگیری با آدورنو از منظر همین سماجت است که معنا دارد در غیر این صورت مثل دهه 90 که بنیامین در فضای ‍‍‍پست­ مدرنیستی حل شد تنها یک ژست روشنفکری باقی بماند.

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب سویه­‌ها با حضور آیدین کیخایی، مراد فرهادپور، حسام سلامت و محمدمهدی اردبیلی عصر دیروز سه‌­شنبه سیزدهم آذرماه در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

آیدین کیخایی در ابتدای این نشست درباره ترجمه حسام سلامت و محمداردبیلی از این مجموعه مقالات آدورنو گفت: ترجمه بسیار خوبی است و از نظر تطبیق با متن انگلیسی و روان بودن و فارسی بودن نمره قابل قبولی می‌گیرد. مضاف بر اینکه این کتاب نمونه یک کار ترجمه گروهی خوب است که توانسته با متن انگلیسی و آلمانی مقابله کند. در این کتاب با اندیشه شخص آدورنو روبه‌رو نیستیم بلکه مجموعه متون فلسفی را می‌­خوانیم که بخشی­‌ از آن آثار آدورنو است و قسمت زیادی هم توضیحات مفصل مترجمان را شامل می­‌شود.

                     

او سپس درباره نوع نگاه آدورنو به هگل که محور اصلی متن کتاب است، بیان کرد: کتاب موجه دست اولی است از نسبت آدورنو و هگل. اثر در سال­‌های 1956 و 1957 نوشته شده و اهمیت آن نوع درک آدورنو از هگل و روح هگلی است. او در این کتاب ضرورت دنبال کردن ابژه را مطرح می­‌کند و اینکه چگونه می‌­توان ابژه را دنبال کرد و در این مسیر تناقضات موجود در اندیشه‌­­های هگل را حفظ کرده است. ابژه آدورنو خود فلسفه هگل است و او حقیقت و ناحقیت هگل را جدا نمی­‌کند؛ اینکه محتوای حقیقت از واقعیت بیرون می‌­آید و در این مسیر اصول همانی مرکز نقد آدورنو نسبت به مباحث می­‌شود. کتاب می­‌گوید ایده­‌آلیسم و رئالیسم هگلی را نمی­‌توان از همدیگر جدا کرد و تناقضات موجود در فلسفه هگل را آشکار می­‌کند.

کیخایی ادامه داد: روح در نظریات هگل بازتاب جامعه است و کار اجتماعی پس کار مادی خود به خود برایش جنبه روحانی پیدا کرده است. حالا این پرسش مطرح می­‌شود که آیا وضعیت اجتماعی ما به گونه­‌ای است که آنطور که آدورنو می­‌گوید دیالکتیک نفی که هگل از آن صحبت کرده پاسخگوی وضعیت تاریخی ما باشد؟ البته منظورم مای ملی نیست. و این سوال که اساسا آیا اندیشه‌­ای که پس از تجربه جنگ جهانی دوم به عمق فاجعه پی برده و تاریخ استعمار و استثمار و بهره­‌کشی از بومیان آمریکا و آفریقا و ... را نادیده گرفته اندیشه انسان رویایی است؟

                   

محمدمهدی اردبیلی مترجم کتاب هم با اشاره به اینکه نه از جایگاه مترجم که از جایگاه منتقد در جلسه حضور داشت اظهار کرد: کتاب به نوعی مانیفست آدورنو است و واقعا در این مجموعه مقالات و نوشته­‌ها حرفی نمانده که نزده باشد. فرم تکه پاره و از هم گیسخته کتاب هم به همین دلیل است و شاید سخت باشد باتوجه به توالی رفت و آمدهای آدونور از نقد هگل و استفاده از او منطقی از دل این پراکندگی خارج کنیم. ­آدورنو در این کتاب درواقع از هگل به مثابه یک اسلحه یا سپر استفاده می­‌کند و با پنهان شدن پشت او به جنگ آنچه با آن مشکل داشته می‌رود از جمله مارکسیسم روسی، اگزیستانسیالیست­‌ها، پوزیتیویست‌ها و ... البته او هم از هگل برای نقد استفاده می­‌کند و هم خودش منتقد هگل است و از اندیشه‌­های او برای حمله به هرچیزی بهره برده است. می‌­توان گفت در این کتاب آدورنو آدورنوی رقصنده با هگل است که هرچه می­‌کند نمی­‌تواند از هگل بیرون بیاید.

همچنین حسام سلامت مترجم دیگر کتاب با اشاره به تعریف هگل و آدورنو از حقیقت گفت: حقیقت برای هگل مطلق است اما خود مفهوم مطلق را چگونه باید فهمید و تعریف کرد؟ درواقع برابری­‌سازی چیزهای نابرابر در انتهای همانی هگل به اتکای تعریف سوژه است. اما به باور آدورنو همواره چیزهایی بیرون از عقل و سوژه باقی می­‌ماند که نمی­‌توانیم به آن­‌ها دست پیدا کنیم. به این معنا هر سیستم درکی هیچ‌گاه توتالیز نمی‌­شود و همواره یک استخوان در گلوی مفهوم گیر می­‌کند. هگل یک رسالت تاریخی برای عقل قائل است که باید همه چیز را در درون خود حل و جذب و از نو در آن ادغام کند. آدورنو اما عدالت را عدالت برای حذف‌شده‌ها و مغفول‌مانده­‌ها و کسانی که زیر دست و پای سیستم مانده­‌اند تعریف می‌­کند.

                         

همچنین مراد فرهادپور با بیان اینکه آدورنو معتقد است هگل کارش رهاکردن تناقضات کانت و تاریخی کردن آنهاست گفت: ایستادن پشت تناقضات یا به قول هگل سرکردن با امر منفی اجازه ورود او به حقیقت ابژه درون خودش را داده است. گرایش کل او به سیستم‌­سازی و خنثی کردن و نفی توتالیتر است و همین در نهایت باعث می­‌شود سویه انتقادی اندیشه هگل کنترل شود. با این حال سماجت آدورنو روی تناقضات از دستاوردهای او جالب است. جایی که نقد عقل با بن­‌بست مواجه می‌­شود با شجاعت آدورنو این بن­‌بست به سر می‌رسد. درگیری با آدورنو از منظر همین سماجت است که معنا دارد در غیر این صورت مثل دهه 90 که بنیامین در فضای ‍‍‍پست­ مدرنیستی حل شد تنها یک ژست روشنفکری باقی بماند.

فرهاد پور ادامه داد: مقاومتی در آدورنو نسبت به نام بردن از هایدگر وجود دارد که باعث می‌­شود هستی‌شناسی بنیادین را مطرح کند و از اگزیستانسیالیست­‌ها درباره وضعیت هایدگر بپرسد. با این حال در عصر جدید نقد عقل چیزی نیست جز نقد سوژه یا دیگری. جایی که آنتولوژی دستوری و سوژه به هم می‌رسند و سیر تفکر معاصر را مشخص می­‌کنند. اما سوژه را هم با آگاهی و انسان نمی‌­توان در نظر گرفت مثل کاری که ایدئولوژی‌های بورژوازی می­‌کنند. نوع گره­‌خورده هستی­‌شناسی و نظریه سوژه حتی اجازه می­‌دهد تفکر فردی مثل فوکو که مسئله‌­اش ابژه و تولید ابژه در جامعه مدرن است را هم به همین تقاطع بازگردانیم و بررسی کنیم. امتناع آدورنو از نظریه سوژه هم اساسا به همین نگاهش به هستی­‌شناسی بازمی­‌گردد.

او در پایان درباره رابطه آدورنو و هگل گفت: اگر هگل مهم است به این بازمی­‌گردد که فضای تئوری و نظریه (که البته در ایران اساسا چنین فضایی نداریم) شیوه خود هگل است.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه