گروه انتشاراتی ققنوس | بدبختی انواع مختلفی دارد!
 

بدبختی انواع مختلفی دارد!

مشاهده

بالزاک بخش «فلاکت در فلاکت» کتابش را با گزاره‌ای فلسفی آغاز می‌کند. او ذیل قاعده‌ی کلی‌ای که در این فصل می‌نگارد («بدبختی انواع مختلفی دارد.») از این مسئله صحبت می‌کند که هر دوره‌ای فلاکتِ خاص خودش را دارد

 

منبع: جامعه خبری تحلیلی الف

شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷

 

«فلسفه‌ی زندگی زناشویی»

نویسنده: اونوره دوبالزاک

ترجمه‌: بنفشه فریس آبادی

ناشر: ققنوس؛ بهار 97

96 صفحه، 7000 تومان

 

***

 

اگر بخواهیم بی‌مقدمه وارد کتاب مستطاب و طناز نویسنده‌ی کلاسیک، اونوره دو بالزاک، یعنی کتاب «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» شویم، باید از یکی از قواعد کلی بالزاک که در این کتاب از آن یاد کرده است سخن بگوییم: «بدبختی انواع مختلفی دارد.» این یکی از قواعد کلی بالزاک درباره‌ی زندگی زناشویی است که درست در میانه‌ی کتاب از آن می‌خوانیم. وقتی که بالزاک مقدمه مبسوطی از دردسرهای زندگی زناشویی برای‌مان ردیف می‌کند و به طرز ماهرانه‌ای در زندگی دونفره‌ی کارولین و آدولف نمایش می‌دهد. اما یادداشت‌های «راهنمای کتاب» بی مقدمه بدجور ناقص می‌مانند.

کتاب «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» اثر بالزاک را بنفشه فریس آبادی ترجمه و انتشارات ققنوس منتشرش کرده است. این کتاب در سری آثار پانوراما به عنوان سومین کتاب این مجموعه وارد بازار کتاب شده است؛ سری آثاری که قصد معرفی نویسندگان بزرگ و آثارشان را دارد، و حواسش هست در این بلبشوی اقتصادی و زندگی پر مشغله‌ی ما باید انتخاب‌هایی دقیق و موثر داشته باشد. بخشی از آثار پانوراما پیش از این در الف معرفی شده است، کافی است به فهرست آن‌ها نگاه کنید تا متوجه شوید چه کتاب‌‍‌هایی را می‌توانید در دست بگیرید. بی مجامله باید گفت تا الان همه‌ی این آثار خواندنی و لذت بخش بوده است. حالا «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» را به دیگر آثار این مجموعه اضافه کنید، اثری کمیک با چاشنی طنز اجتماعی که بالزاکِ بزرگ نوشته است. نویسنده‌ای که به اندازه کافی شناخته شده هست و از او آثار بنامی در تاریخ ادبیات ثبت شده است، از جمله؛ «سازارین»، «چرم ساغری» یا «آرزوهای بر باد رفته». کتابی که اکنون از آن سخن می‌گوییم بخشی از جلد دوم کتاب «داستان‌ها و حکایت‌ها» است که شامل آثار آقای نویسنده در حدفاصل سال‌های 1832 تا 1850 می‌شود.

 بالزاک می‌نویسد: «هیچ مردی تاکنون قادر به کشف راهی برای دادن پندی دوستانه به یک زن نبوده است. حتی اگر آن زنِ خودش باشد.» این هم یکی از قواعد کلی نویسنده است که در اپیزود سوم کتاب می‌خوانیم. آیا نوشتن چنین جملات و صادر کردن چنین گزاره‌هایی حکایت زن ستیزی بالزاک یا نحوه‌ی زندگی خصوصی‌اش دارد؟ آیا از آنجایی که بالزاک چندان در برقرار کردن رابطه‌ی بردوام با زنی نبوده است دل پری از جماعت نسوان دارد؟ هر چه هست او را به واسطه‌ی نوشتن کتاب «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» نمی‌توان به زن ستیزی متهم کرد. هر چند صفحه‌ی ترازوی شوخی‌های کتابش به سمت زنان سنگینی کند.وقتی آدولف لکه‌ی قرمزی روی دماغ کارولین می‌بیند، می‌گوید: «چه اتفاقی افتاده عزیزم؟ شاید گِنت زیادی بهت فشار می‌آورد و برای همین گرفتار این جور مرض‌ها شده‌ای...» بالزاک معتقد است به مجرد اینکه مردی چنین جمله‌ای به زبان بیاورد، زن دست می‌برد روی گنش و می‌گوید: ببین، به هیچ وجه فشار نمی‌آورد. آدولف می‌گوید: «پس احتمالا به خاطر معده‌ات است...» و وقتی تعجب کارولین را می‌بیند که می‌گوید این مسئله چه ربطی به دماغ دارد، توضیح می‌دهد که «معده عضوی مرکزی است که با تمام ارگان‌های دیگر بدن مرتبط است.» همین حرف باعث می‌شود آدولف خیلی زود در همان صفحات پشیمان شود. پشیمانی او البته کفایت نمی‌کند. شرایط پس از آن باید طوری رقم بخورد تا همین جملات را از دهان کارولین بشنود تا حساب‌شان با یکدیگر پاک شود.

بالزاک بخش «فلاکت در فلاکت» کتابش را با گزاره‌ای فلسفی آغاز می‌کند. او ذیل قاعده‌ی کلی‌ای که در این فصل می‌نگارد («بدبختی انواع مختلفی دارد.») از این مسئله صحبت می‌کند که هر دوره‌ای فلاکتِ خاص خودش را دارد. این گزاره مقدمه‌ای است برای مصیبت‌های پیش بینی نشده‌ی زندگی زناشویی در روزها و هفته‌های مختلف. مرد ِ خانواده هرگز نمی‌تواند بفهمد قرار است فردا با چه لَون از دستاویزها و بهانه جویی‌های خانم خانه مواجه شود. با این توضیح آدولف حالا اسیرِ رفتار جدید کارولین می‌شود. او باید دست کم یک ساعت پذیرای طعنه و کنایه‌های کارولین باشد تا بفهمد این بار بدبختی‌هایش از کجا آب می‌خورد.

به نظر می‌آید بالزاک در «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» دو سوژه را موضوع کار خود قرار داده است: آنچه در وهله‌ی نخست به چشم می‌آید توصیف انتقادی اونوره از مقتضیات زمانه و روزگارش است. انتقاد او خصوصا به خانواده‌های طبقه بورژوا که خود نیز برآمده از آن است گاه شکلِ تندی به خود می‌گیرد طوری که به استهزاء و هجو این طبقه شبیه می‌شود. سوژه‌ی دوم به گمان من ربطی به «موضوع» ندارد و این «فرم» داستان است که برای نویسنده اهمیت پیدا می‌کند؛ آنچه که از «فلسفه‌ی زندگی زناشویی» اثری کمیک، و به شدت طناز می‌سازد. او در اجرا کارش را درگیر هیچ نوع پیچیدگی نمی‌کند، و اتفاقا سادگی را به رکن اول اجرای داستانش بدل می‌‍‌کند. بالزاک به طنز شکل فلسفی هم به آن می‌بخشد و جابه‌جای داستانش با استفاده از عناوین «قاعده‌ی کلی» جملات قصاری می‌نویسد که به نوعی موضوع آن فصل را روشن و به هیات موجزی به مخاطب گوشزد می‌کند. با این کار بالزاک شکل کمیکی از «فلاکت فلسفی» را برای موضوعی پیش پافتاده و معمولی به نویسندگان معرفی می‌کند و این بار به «روشنگری» و مفاهیم روشنگرانه با زبانی ساده و قابل فهم می‌پردازد.

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه