گروه انتشاراتی ققنوس | استنفورد 70... طبيعت گرایی
 

استنفورد 70... طبيعت گرایی

http://old.alef.ir/vdhttp://old.alef.ir/vdcfjxdjcw6dvva.igiw.html?460648cfjxdjcw6dvva.igiw.html?460648

سابت الف

یکی از اصطلاحاتی که نظریات مادی‌انگارانه را به ذهن متبادر می­‌کند اصطلاح" طبیعت‌گرایی" است. از قدیم الایام اندیشمندان و بزرگان حکمت و معرفت درصدد تبیینی دقیق از عالم و عناصر موجود در آن برآمده­‌اند. آنان پی بردن به این نکته را که آیا مافوق عالم طبیعت جهانی موجود است و آیا ساختار عالم منحصر در همین عالم مادی محسوس می‌­شود، یکی از مهم­ترین دغدغه­‌های ذهنی خویش قرار داده­‌اند. اما یکی از مسائلی که توجه به آن مهم می­‌نماید این نکته است که اصطلاح طبیعت‌گرایی بیشتر از نگاه­های هستی‌شناختی و متافیزیکی به عنوان یک رویکرد و روش، شناخته می­شود؛ رویکردی که به وسیله­ی آن می­توان به یک تبیین و توصیف قانع‌کننده از عالم پیرامون دست یافت. پس آن‌چه که در رابطه­‌ی با طبیعت‌گرایی حائز اهمیت است دو نگاه به این اصطلاح است. نگاه اول برخواسته­ از طبیعت‌گرایی به مثابه­ یک مقوله­ هستی‌شناختی و دیگری توجه به این اصطلاح به مثابه­ی یک روش است. البته پایبندی­های طبیعت‌گرایانه هم از نوع هستی‌شناختی و هم از نوع روش‌شناختی آن ممکن است در حوزه­هایی غیر از فلسفه نیز اهمیت داشته باشد. تاریخ مدرن روان‌شناسی، زیست‌شناسی، علوم اجتماعی و حتی خود فیزیک را می‌­توان وابسته به نگرش­هایی متغیر نسبت به اصول هستی‌شناختی و قواعد روش‌شناختی طبیعت‌گرایانه دانست.

در مدخل "طبیعت‌گرایی" دانشنامه فلسفه استنفورد توجه به هر دو رویکرد در رابطه با اصطلاح طبیعت‌گرایی دیده می‌شود. این مدخل در سه بخش به رشته­‌ی تحریر درآمده است. بخش اول با عنوان درآمد و بخش دوم و سوم درخصوص دو نگاه متفاوت به طبیعت‌گرایی است. آن‌چه که در بخش درآمد کتاب مورد توجه قرار گرفته است، بیان این نکته است که اصطلاح طبیعت‌گرایی در فلسفه معاصر معنای مشخص و محصلی ندارد. فیلسوفان طبیعت‌گرا بیش از هر چیز درصدد برقراری هماهنگی میان فلسفه و علم و به عبارت بهتر همگامی فلسفه با علم بوده­اند. طبیعت‌گرایان واقعیت را صرفاً در طبیعت منحصر می‌کنند و قائل­اند که عالم هیچ امر فراطبیعی را در خود ندارد.

طبیعت‌گرایی هم به معنای انکار امور فراطبیعی است و هم به معنای بیان روشی علمی در خصوص حصول حقائق مهم در رابطه­‌ی با طبیعت و روح انسانی است. با توجه به این مسئله می‌توان این نکته را افزود که طبیعت‌گرایی در بسیاری از شاخه­‌های فلسفه اعم از متافیزیک کاربرد دارد. چرا که توجه به روش علمی و طبیعی در پی بردن به حقیقت انسان و در رابطه­‌ی با روح و ذهن انسانی یکی از مسائلی است که در انسان‌شناسی و فلسفه ذهن مورد توجه قرار گرفته است.

بخش دوم کتاب در باب طبیعت‌گرایی هستی‌‌شناختی است و به‌طور خاص به دیدگاه­هایی پرداخته است که درباره­‌ی محتویات عام واقعیت‌­اند. نویسنده در این بخش به این نکته اشاره می­کند که یکی از اندیشه­‌های محوری طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی، آن است که تمامی موجودات زمانی-مکانی یا باید با موجودات فیزیکی یکی باشند یا از نظر متافیزیکی کاملا وابسته به موجودات فیزیکی باشند. در این‌جا توجه به این نکته ضروری می­نماید که بسیاری از طبیعت‌گرایان هستی‌شناختی در رابطه­ی با موضوعات ذهنی و روانی نگرش فیزیکالیستی اختیار می­کنند؛ زیرا با توجه به یکی از اصول برخواسته­‌ی از نگاه طبیعت گرایانه­‌ی هستی‌شناختی، تمامی روابط علی و معلولی در عالم طبیعت و در میان موجودات زمانی و مکانی رخ می‌­دهد. این مسئله در مورد امور ذهنی و روانی به یکی‌شدن این امور با مغز و نگاه­های مادی و فیزیکالیستی می‌انجامد. نکته دیگر این‌که طبیعت‌گرایی صرفأ در حوزه­های متافیزیکی منحصر نمی­شود. از طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی در  امور اخلاقی و ریاضیاتی نیز استفاده شده است. طبیعت‌گرایی در اخلاق به واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی در این حوزه منجر شده است. در مورد ریاضیات به دلیل این‌که دعاوی ریاضی به صراحت نسبت به اعیان، انتزاعی و فاقد موضع زمانی و مکانی هستند باید رویکرد غیرواقع‌گرایی طبیعت‌گرایانه را در آن خصوص برگزید.

بخش پایانی کتاب در مورد طبیعت‌گرایی روش‌شناختی بحث می­کند. همان‌طور که بیان شد طبیعت‌گرایی به مثابه­‌ی یک روش می تواند در راه حصول حقائق در رابطه­‌ی با جهان و انسان تبیین­‌های قابل توجهی را به دست دهد. در این بخش نویسنده درصدد بیان این مطلب است که طبیعت‌گرایان روش‌شناختی برآنند که فلسفه و علم هر دو در پی کار یکسانی هستند، غایات مشابهی را دنبال می­‌کنند و به همین خاطر روش­‌های مشابهی را نیز اتخاذ می‌کنند.

البته برخی، طبیعت‌گرایی روش‌شناختی را نظریه‌­ای درباره خود روش علمی و طبیعی می‌دانند و نه در باب روش فلسفی. مطلب دیگر آن‌که طبیعت‌گرایان روش‌شناختی به تفاوت میان علم و فلسفه واقف­اند اما این تفاوت­ها را به روش نمی­‌دانند؛ زیرا بر این باورند که روش در هر دو معرفت یکی است و از طریق طبیعت‌گرایی در هر دو حوزه­ی علم و فلسفه توفیقاتی حاصل شده است. آن‌چه محل اختلاف است مسائلی است که در علم و فلسفه مطرح می‌­شود و مسائل فلسفه از عمومیتی برخوردارند که مسائل علمی حائز آن عمومیت نیستند.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه