امین محمدیزاد:انتشارات ققنوس اولین انتشاراتی است که درباره دکارت اثر تالیفی فارسی ارزشمندی را منتشر میکند. رنه دکارت (1650-1569 م.) را معمولا بنیانگذار فلسفه جدید میدانند و این چندان از واقعیت دور نیست. او نخستین مردی بود که در فلسفه جدید نبوغی والا نشان داد و نظریات وی در طبیعیات و فیزیک و نجوم نو تاثیری بسزا کرد و اگرچه بسیاری از میراثهای فلسفه مدرسی را نگاه داشت، اصولی را هم که گذشتگان بیان کرده بودند یکسره نپذیرفت، ولی کوشید فلسفۀ کاملی بنیاد نهد که سازمان تازهای داشته باشد.
این کار از روزگار ارسطو به بعد اتفاق نیفتاده بود و معلول اطمینان جدیدی بود که اهل علم بهتازگی پیدا کرده بودند و این همه از آثار پیشرفت دانش بود. در آثار و تصانیف دکارت، نوعی طراوت و زیبایی بود که از روزگار افلاطون تا عهد وی در هیچ نوشتهای وجود نداشته است. فلاسفه میان آن دو، یعنی ارسطو و دکارت، بیشتر آموزگار بودند و اختراعات و اشتغالات علمی اندکی ظاهر شده بود. دکارت مینوشت، نه مانند آموزگاری، بلکه چون کاشف و پژوهندهای بزرگ، ولی ترسان از فاش کردن آنچه یافته است. روش و سبک او آسان و بیتکلف بود، مخاطب او هم، بیشتر هوشمندان بودند تا توده مردم... برای فلسفه جدید بخت یاری بزرگی بود که پیشتاز آن، از ذوق ادبی سرشار و تحسینآمیزی برخوردار بود. اخلاف وی، در همه اروپا و نیز در انگلستان، تا روزگار کانت، روش او را نگاه داشتند، ولی تنها چند نفرشان توانستند سبک نگارش و تألیف او را تقلید کنند. در سال 1637 دکارت کتاب گفتار در روش درست به کار بردن عقل و پژوهش حقیقت علوم را همراه با سه گفتار در مناظر و مرایا (نور)، و کائنات جو (=کیهانشناسی) و هندسه منتشر کرد. کتاب قواعد به کار بردن عقل را اگرچه به سال 1628 به رشته تحریر کشید، ولی پس از مرگش انتشار یافت. در سال 1641 تاملاتی در فلسفه اولی را با شرحی به زبان لاتین منتشر کرد. این کتاب، با شش مجموعه از ردها و انتقادهایی که به وسیله متالهان و خدادانان مختلف و فلاسفه ارائه شده بود و نیز با پاسخهای دکارت بر آن انتقادها و ردها همراه بود. مجموعه نخستین، حاوی انتقادات کاتروس بود که متکلمی هلندی بود، مجموعه دوم شامل انتقادات گروهی از فیلسوفان بود، مجموعه سوم و چهارم و پنجم، به ترتیب انتقادات هابز و آرنولد و گاسندی را دربرداشت و مجموعه ششم نیز حاوی نظرات انتقادی یک گروه دوم از متکلمان و فیلسوفان بود. در سال 1642 چاپ دیگری از تأملات انتشار یافت که حاوی یک مجموعه دیگر از انتقادها و نظرات مهم از بوردین یسوعی بود با پاسخهای دکارت و نیز با نامههایی از پدر داینه همراه بود که از یسوعیان دانشمند و از معلمان فلسفه در لافلش بود و دکارت نسبت به وی احترام خاصی داشت. یک ترجمه از تأملات به زبان فرانسه در سال 1647 انجام گرفت. چاپ دوم همین ترجمه با آن هفت مجموعه ردها و انتقادات در همان سال انتشار یافت. ترجمه فرانسوی به وسیله دوک دولوینس انجام گرفت نه به قلم خود دکارت، ولی چاپ اول این ترجمه را خود دکارت هم دیده و در برخی مواضع تجدیدنظر هم کرده بوده است. کتاب اصول فلسفه که دکارت آن را به زبان لاتین نوشته بود، در سال 1644 چاپ شد. این کتاب را آبه کلوپیکو به فرانسه برگردانید و پس از اصلاحاتی که به وسیله خود دکارت در آن انجام گرفت، در سال 1647 انتشار یافت. در مقدمه این کتاب نامهای از مصنف برای مترجم ضمیمه بود که در آن مقصود خود را از تالیف این کتاب بیان داشته بود. در سال 1649 به خواهش یکی از دوستان و گویا خلاف میل مولف، رسالهای زیر عنوان «انفعالات نفس» نوشت که اندکی پیش از فوت دکارت انتشار یافت. گذشته از اینها، یک گفتار ناتمام در دست است به نام «پژوهش حقیقت در پرتو طبیعت» که یک ترجمه لاتین از آن در سال 1701 انتشار یافت و یک مجموعه یادداشت درباره سوالاتی چند، که جوابی است از دکارت درباره کتابی در طبیعت ذهن که به کوشش دو نفر به نام رگیوس و لروی اترختی نگارش یافته بود. نخستین این دو تن، از دوستان حکیم و دومین از مخالفان او بود. از میان همه این آثار، آنچه در فلسفه شهرت فراوان یافته و بیش از پیش درباره آن سخن موافق و مخالف گفته شده همان رساله «گفتار در روش...» است که خوشبختانه به انشای درست و مفهوم حکیم مرحوم محمدعلی فروغی به فارسی ترجمه شده بهطوری که خود دکارت هم میگوید: نزدیک به نیمی از اصول فلسفه او در این رساله کوچک بیان شده است. خود او میگوید: «در باواریا در زمستان 20-1619میلادی درباره اصولی که در رساله گفتار بیان داشتهام میاندیشیدم. هوا سرد بود و اوایل صبح بود. نزدیک بخاری ایستاده بودم و تمام روز را تاملکنان آنجا ماندم و نیمی از فلسفه خود را در آنجا دریافتم تا اینکه از آن حال بازآمدم.» نیازی به گفتن نیست که این سخن را بهعنوان مطلبی شاعرانه و ادیبانه باید پذیرفت و نیز باید دانست که سقراط عادت داشت تمام روز را روی برف بایستد و به تأمل بپردازد، ولی ذهن دکارت تنها وقتی که گرم بود و در برابر بخاری ایستادهبود، کار میکرد! سرانجام نیز به تب سختی گرفتار شد و بیماری مختصر به ذاتالریه انجامید. بنیاد دهنده فلسفه جدید ماه ژانویه را با بیماری سخت گلاویز بود و در فوریه 1650میلادی رخت به جهان دیگر بست.
کتاب دیگر انتشارات ققنوس، ترجمه دیگری از مسعود علیا است که کتاب مهمی را ترجمه کرده است. بیگمان اگر واژه هرمنوتیک فلسفی را بشنوید، به یاد گادامر میافتید. هانس گئورگ گادامر فیلسوف آلمانى در سال ۱۹۰۰ در ماربورگ زاده شد. در ۱۹۱۹ زیرنظر نیکلا هارتمان و فیلسوف نوکانتى پاول ناتورپ در ماربورگ تحصیل کرد و در ۱۹۲۲ فارغالتحصیل شد. عنوان رساله پایاننامهاش «ذات لذت و دیالوگ در افلاطون» بود. در ۱۹۲۳ در فرایبورگ با هوسرل و هایدگر ملاقات کرد. او به راهنمایى هایدگر دومین رساله دکترایش را تدوین کرد و استادیار دانشگاه ماربورگ شد. گادامر یک بار گفته بود که هرچیزى را مدیون هایدگر است که تأثیرى عظیم بر او گذاشت. رهیافت هرمنوتیکى هایدگر و این اندیشهاش که فلسفه از زمینههاى تاریخى و هنرى جدایىناپذیر است، اساس فلسفه گادامر را تشکیل مى دهد. در ۱۹۳۷ گادامر بهعنوان استاد فلسفه در ماربورگ برگزیده شد و در ۱۹۳۹ براى تدریس فلسفه راهى دانشگاه لایپزیگ شد. سال ۱۹۴۵ ریاست دانشگاه لایپزیگ را برعهده گرفت. سال ۱۹۴۷ نیز تدریس در دانشگاه فرانکفورت را پذیرفت. ۱۹۴۹ در مقام استاد فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ جانشین کارل یاسپرس شد. سال ۱۹۶۸ بازنشسته شد اما تا چند دهه در آنجا به تدریس ادامه داد. او در دانشگاهها و مراکز علمى خارج از آلمان ازجمله کالج بوستن در ایالاتمتحده نیز تدریس کرد. گادامر شخصیتى اجتماعى و سرزنده داشت و تا واپسین سالهای عمرش فعال ماند. گادامر در ۱۹۶۰ کتاب حقیقت و روش را منتشر ساخت که به شکلى جامع اندیشههاى وى در باب هرمنوتیک فلسفى را تشریح مىکرد. این کتاب شرح و بسط وجودشناسى هایدگر در قلمرو هرمنوتیک نقادانه است و این نظر را که روش علوم تجربى یگانه راه وصول به حقیقت است مورد حمله قرار مىدهد. هرمونوتیک فلسفى را مىتوان در بستر فلسفه شناخت و تاویل کرد. کتاب حقیقت و روشن زبان را بهعنوان وسیله و بسترى براى تأویل (interpretation) مورد تحلیل و بررسى قرار مىدهد و نیز شامل نقدهایى بر زیبایىشناسى کانتى، هرمنوتیک دوره رمانتیک و تاریخگرایى ویلهلم دیلتاى است. گادامر استدلال مىکند، حقایق تاریخ، جامعه و فرهنگ فقط از طریق نوعى دیالوگ و گفتوگو آشکار مىشوند: از طریق گوش سپردن به تاریخ آنگونه که در سنتها و نهادها و فرهنگ و نیز در شعر جلوهگر میشود. این حقایق در دسترس مشاهدات علمى قرار نمىگیرند، لذا استفاده از روش هرمنوتیکى در گفتار تاریخى و هنرى اجتنابناپذیر است. این روش همچنین در مورد حقوق، الهیات، ادبیات و فلسفه نیز به کار مىرود. حمله گادامر به اولویت علم، در واکنش به جریان فلسفى پوزیتیویسم منطقى بود. اصحاب پوزیتیویسم منطقى، روش علمى را یگانه راه وصول به حقیقت و آن را رشته پیوند میان همه علوم مىشمردند و در این راه تا بدانجا پیش رفتند که حتى بخش اعظمى از معنادارى قضایا را به تجربهپذیر بودن آنها تعریف کردند. گادامر بر این عقیده بود که هیچ علمى آزاد از بار انفسى و ذهنیت و انگیزههاى انسانى نیست و اعتقاد نداشت، علمى وجود داشته باشد که روش آن کاملا عینى و مطلقا فارغ از ذهنیتگرایى و سویههاى انسانى باشد. او روششناسىهاى علوم طبیعى (تجربى) و نیز کوشش براى استفاده از این روشها در علوم انسانى را مورد نقادى قرار مىداد. به عقیده او، تجربه انسانى در بستر زبان شکل مىگیرد و جدا از پیشپنداشتها و پیشفرضهاى انسان نیست. گادامر تحتتاثیر روش پدیدارشناسى هایدگر قرار داشت. او در پایان کتاب آغاز فلسفه درباره هایدگر و جایگاه او در کلیت نظامهاى گوناگون فلسفى و متافیزیکى چنین مىگوید: «مىتوان دید که هایدگر چه متفکر حقیقتا رادیکالى بوده که ادعا کرده متافیزیک دگرگون شده و از اینکه افق مشترک فرهنگ غرب باشد مبدل شده است به متافیزیک جدیدى که او از آن به نام «فراموشى هستى» یاد مىکند و وصف آن را در چارچوب چیرگى تکنولوژى بر تمامی شوون فرهنگ انسان مىآورد که مسلما فقط به اروپا محدود نمىشود و کل جهان را در بر مىگیرد. گادامر سرانجام در ۱۴ مارس ۲۰۰۲ در هایدلبرگ در ۱۰۲ سالگى درگذشت.