پشت جلد کتاب: زندگینامهی خود نوشتی را که سارتر در مورد ده سال آغازین عمر هفتاد و پنج ساله خود نگاشته است، با «اعترافات» روسو قیاس کردهاند. «کلمات» که سارتر آن را در پنجاه و نه سالگی به رشته تحریر درآورد، شاهکار تحلیل شخصی به شمار میآید. این فیلسوف و رماننویس و نمایشنامهنویس کودکی خود را با همان صداقت و بصیرت به کار بسته در تحلیل نویسندگان دیگر، توصیف کرده است. سارتر در این زندگینامه رابطه عاشقانه دراز مدت خود را با کلمات چاپ شده شرح داده است.
متن معرفی کتاب: شاید روی این موضوع بحث در بگیرد که بزرگترین متفکر و فیلسوف قرن بیستم چه کسی بود (گذشت زمان بالاخره پاسخ این سوال را خواهد داد،) اما اگر هم نخواهیم عظمت بنیاد تفکری ژان پل سارتر را قبول کنیم (به عنوان مهمترین،) نمیتوانیم تاثیرگذاری او را نادیده بگیریم، که حتا در قرن بیست و یک همچنان کتابهایش در لیست پرفروشهای جهان قرار دارند. او و همراه همیشهگی زندگیاش، «سیمون دو بووار» دو تن از مهمترین آدمهایی بودند که این جهان در قرن گذشته به خود دید.
در ایران پروندهی ژان پل سارتر ناقص است، مهمترین کتابهای او به فارسی ترجمه نشدهاند- یا ناقص ترجمه شدهاند، حتا کتاب متفکر بزرگ فارسی زبان، بابک احمدی، در مورد سارتر («سارتر که مینوشت،» نشر مرکز،) هم آن قدرها دیده نشد. «کلمات» هم از این ماجرا دور نیست. ظاهرا متنی که سارتر از زندگی خود نوشت، در حدود 3000 صفحه به زبان فرانسه است. کتابی که نشر ققنوس منتشر کرده، فقط ده سال اول زندگی اوست: سالهایی که او را اسیر نوشتن و کتاب کرد.
نسخهی فارسی کلمات، دو بخش دارد: «خواندن» و «نوشتن.» بخش اول، کودکی سارتر است که از قبل از تولدش شروع میشود. از اجداد او، به ازدواج پدر و مادرش میرسد و مرگ پدر وقتی هنوز خیلی کمسال است. بعد کودکی او است؛ بزرگ شدن با مادر و مادربزرگ و پدربزرگ. پدربزرگ زباندان که در زمان خود شهرتی شگرف داشت. کتابخانهی او که درهایش به روی سارتر باز شد و اولین آشنایی او با کتابهای کودکان آن زمان، که توسط مادرش، دور از چشمهای پدربزرگ، برایش خریده میشد. و جنون خواندن که زندگیاش را پر کرد.
«نوشتن» رسیدن به مرحلهیی است برای آفرینش. هرچند تقلیدی. میل سارتر به نوشتن، به شهرت رسیدن، تا جایی که فرانسه بدون او دچار خلاءیی بیدرمان شود، از همین جا شروع میشود. صفحههایی طولانی به شرح خیالپردازیهای او میپردازد. و نوشتههایی که آفرید. آفرینشی که در آینده، او را بدل به تاثیرگذارترین مرد قرن میکند: ژان پل سارتر، آن طوری که خودش میخواست.
بریدهیی از کتاب: با گذشت زمان از این کار که مرا از خودم جدا میکرد، لذت میبردم. موریش بوشر با توجه عام مدیران غرفههای فروشگاههای بزرگ به مشتریان زن، به کودکان میپرداخت؛ و این سرافرازم میکرد. به توضیح داستانهای پیش ساخته بر داستانهای بدیههسازی شده پرداختم؛ به توالی دقیق کلمات حساس شدم: در هر قرائتی همیشه همان کلمات، به همان ترتیب پیشین تکرار میشدند، منتظرشان میماندم. در قصههای آن ماری، شصخیتها، مانند خود آن ماری، به چیزهای کوچک دلخوش بودند، اما در قصههای مکتوب صاحب سرنوشت شدند. در آیین عشای ربانی شرکت میکردم: شاهد بازگشت ابدی نامها و رویدادها بودم.
(صفحهی 48 کتاب.)