هفت داستان کوتاه به "آواز جان مریم" جانی دوباره بخشیده است. این همه باران تا به کی؟ حکایت غمبار مهاجرانی است که در پی زندگی بهتر کاشانه خود را ترک میکنند اما در سرابی غوطهور میشوند که پایانش جدایی است. جدایی غمباری که توأم با اندوه دوری از وطن عجین شده است. بعد از دو ماه حرفهای زن هنوز توی کله مرد بود و نمیتوانست ذهنش را از آن خالی کند. "جناب قاضی! اگر بچههام را بدزده؟ اگه برشون گردونه به اون مملکت چی؟" مرد قدمهایش را کند کرد و لحظهای بعد کاملاً ایستاد. داد زده بود: "دروغ میگه! جناب قاضی! دروغ میگه!" کلمهها به فارسی تند از ذهنش بیرون ریخته بود. یک روز تنهایی، کوه نور، بادکنکهای رنگین، تب طلا، شیشه عمر و کوبش دارکوب داستانهایی هستند که این مجموعه 94 صفحهای را تشکیل میدهند.